جلسه دهم از دوره اول جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی رازی به استادی اسیستانت لژیون سردار همسفر شیما، نگهبانی همسفر مهدیه و دبیری همسفر رقیه با دستور جلسه «ظرفیت، مسئولیت و (قبله گم کردن)» روز سهشنبه ۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن است. میخواهم برگردم به مبحث خلقت انسان و این که خداوند انسان را خلق کرد و امتیازی که برای قائل شد این بود که به او اختیار داد، این قدرت را داد تا بتواند انتخاب کند؛ اما مسئلهای که در پس اختیار همیشه به وجود میآید مسئولیت آن انتخاب است؛ یعنی من یک انتخابی را میکنم به عنوان یک انسان؛ ولی باید این را بدانم از پس آن انتخاب یکسری مسئولیتهایی بر گردن من است و هیچ فرقی نمیکند که این انتخاب من در مسیر ارزش باشد یا مسیر ضد ارزش باشد. من انتخاب میکنم که بروم لیسانس بگیریم برای این انتخاب باید یک بهایی را پرداخت کنم، در مسئولیت درس خواندن باید از یکسری خواستههایم بزنم، شب بیدار بمانم، مهمانی نروم، مسافرت نروم، درس بخوانم کنکور بدهم و قبول شوم، بعد یک هزینهای را بدهم، بروم دانشگاه و بیایم. در گرما، سرما و این مسئولیت من در قبال آن انتخابی است که انجام دادهام و در تمامی سطوح این اتفاق میافتد. در زندگی یک روزی وارد کنگره شدیم، انتخاب کردیم که همسفر باشیم، انتخاب کردیم که میخواهیم به حال خوش برسیم، انتخاب کردیم که دوست داریم مسافرمان را از بند اعتیاد رها شود و انتخاب کردیم در کنار او باشیم، بنابراین باید یک بهایی بپردازیم. بهای آن این است که در گرما و سرما کلاس بیاییم و برویم، سیدی بنویسیم و یک موقعهایی دستمان از سیدی نوشتن درد بگیرد، بعد خیلی مواقع از مهمانیمان بزنیم کلاس بیاییم، با مسافرمان یاد بگیریم چه طوری صحبت کنیم، فرمانبردار راهنما باشیم، اینها مسئولیتهایی است که ما باید در قبال انتخابمان انجام بدهیم.
وقتی به عنوان یک همسفر میآیم و مسئولیت را درست انجام میدهم، نتیجه میشود رهایی و حال خوش و به هدفم میرسم؛ در واقع آنجا به خاطر سختیها آرام آرام ظرف وجودی من هم به اندازه انتخابی که کردهام بزرگ میشود. در تمام سطوح این اتفاق میافتد. عزیزان نکتهای که خیلی مهم است این که دستور جلسه ارتباط خیلی مستقیم و زیادی با وادی نهم دارد؛ باید زمان را طی کنیم، تکرار و تمرین داشته باشیم، ممارست داشته باشیم. برای رسیدن به هدفم باید چند سال شعبه بیایم و بروم تا به آن مرحله رهایی برسم آنجا حالا من از کسی که درگیر اعتیاد بوده، درگیر زندگی با یک مصرف کننده بوده، حالا ظرف وجودی من بزرگتر میشود و میشوم یک همسفری که الان به من میگویند سفر دومی، وارد سفر دوم جهانیبینی میشوم و در واقع وارد همان سفر دومی میشوم که در نوشتارهایمان داریم از درمان اعتیاد تا قطع مصرف و حالا انتها کجاست؟ خدا میداند. من حالا وارد آن مسیر شدهام، در این مسیر میآیم یک چیز بهتر میخواهم. سفر دومی شدم میخواهم یک حال بهتری کسب کنم، تصمیم میگیرم که خدمت کنم. خدمت مالی، خدمت راهنمایی و ... درس میخوانم که راهنما شوم، مرزبان شوم، ایجنت شوم میآیم خدمت مالی انجام میدهم به واسطه این که اول میخواهم حال خوش من بیشتر شود، بدون تعارف یعنی فقط این نیست که بگویم دنبال این که زکات حال خوش را بدهم میخواهم که به کنگره خدمت کنم اول ته دلمان این است که حال بهتری کسب کنیم بعد میگویم؛ من دوست دارم یک گوشه از این ساختار باشم و خدمت کنم آن چیزی که دریافت کردهام را دوست دارم یک بخش را به این ساختار برگردانم و تصمیم میگیرم که عضو لژیون سردار شوم.
به طور مثال حالا چون جلسه لژیون سردار است و میآیم یک عهدی را میبندم، یک پیمانی را میبندم مثل پیمان راهنمایی، مثل پیمان مرزبانی یا ایجنتی، خودم با خدای خودم اعلام میکنم دستم را بالا میبرم و میگویم من دوست دارم سرداری شوم، دوست دارم دنور شوم، میروم اجازه میگیرم که پهلوان شوم ؛یک پیمانی را بستم، یک انتخابی را کردم حالا باید برای انتخابم، مسئولیت انتخابم را بپذیرم، بله اینجا قضیه میآید در لژیون سردار، اینجا باید بپذیرم، باید از یکسری خواستههایم چشم پوشی کنم؛ چرا چون من مسئول هستم که به طور مثال به عنوان دنور مسئولم که 50 میلیون را پر کنم؛ چون انتخاب من این بوده، مسئولیت دارم در قبال انتخابم آنجایی که مسئولیتم را انجام میدهم گاهی از خیلی چیزها میزنم که این کار را انجام بدهم، آنجا ظرف من به اندازه یک دنور بزرگ میشود. ظرف وجودیمان بزرگ میشود و یک حرکت درونی است. در ظاهر قضیه بله، من در یک نمایندگی میگویم خانم شیما دنور، بعد میروم نشان میگیرم تقدیرنامه میآید، انگشتر میگیرم، اما در صور پنهان اتفاقی که افتاده ظرف وجودی شیما در برابر بخشش 50 میلیونی بزرگ شده حالا دیگر پرداخت 50 میلیون بعد از آن قضیه برای من کار راحتری میشود و اصلأ شگفتی این قضیه اینجا است، هر کاری که انسان انجام میدهد همان مثالی که آقا مهندس به زیبایی این را میگویند: فردی که از جهان اعتیاد خارج میشود مثل آدمی است که رفته در اقیانوس شنا کرده آمده بیرون حالا دیگر این آدم وقتی میخواهد از یه رودخانه عبور کند دیگر ترسی ندارد؛ چون از ترس خیلی بزرگتر از آن عبور کرده و نسبت به آن قضیه بزرگتر شده، میدانیم وقتی ظرف وجودی انسان بزرگ میشود نسبت به آن مسئله دیگر رشد پیدا میکند.
اگر جایی حتی بخششی من را اذیت میکند به این معنی است که ظرف وجودی من هنوز نسبت به آن مسئله کوچک است و زمانی که ظرفیت من بزرگ میشود دیگر آن مسئله من را اذیت نمیکند. آنجا که من میآیم به خاطر عهدی که خودم بستهام از یکسری مسائل و خواستهها میگذرم. یک شال میخواهم بخرم میبینیم 500 هزار تومان است بعد میبینم من مثلاً شال سفید دو تا دارم؛ ولی این را دوست دارم بخرم؛ اما میگذرم و میگویم نه مثلاً میخواهم امروز در شعبه کارت بکشم. بعد از مدتی نسبت به نخریدن نقطه تحمل را پیدا میکنم و ظرف من بزرگ میشود یا مثلاً میخواستم به مهمانی بروم اگر مثلاً دو بار یک لباس را میپوشیدم بار سوم دیگر دوست نداشتم آن را بپوشم و الان دو تا عروسی مثلاً این لباس را پوشیدم حالا به طور مثال الان دیگر دوست دارم بروم یک لباس دیگر بخرم حالا پول هم است و نخرم تکرار آن من را بزرگ میکند. بعد به جایی میرسیم و به خودمان میآییم این اتفاق خیلی به آرامی میافتد، ولی اگر برگردیم عقب به خودمان یک نگاهی بکنیم میبینیم که همه ما این تجربیات را داریم. به خودمان میآییم من ده تا مهمانی دارم و مثلاً یک شومیز میپوشم؛ ولی حالم خوب است. اصلأ یک بار فکر نکردم که وای من چرا دارم، نه یعنی این که من نسبت به این موضوع ظرف وجودیام بزرگتر شده، من رشد کردهام و اساساً همین که این بازی برد برد است. حالا شما فکر کنید در مسائل مالی وقتی من آن قدر رشد کنم مسئله مالی که این قدر مهم است، مسئله پول که هم عرض با انرژی است من بخواهم آن قدر رشد کنم.
این که مبلغی را الان پرداخت میکنم تنها به این که این مبلغ رفته فکر نمیکنم حتی خوشحالم، حتی دارم انرژی میگیرم، چون من از آن مسئله عبور کردهام، ظرف من نسبت آن بزرگتر شده، پس اگر انتخاب میکنیم ما نسبت به آن مسئول هستیم و آنجا که مسئولیت را درست انجام نمیدهیم و فقط آن عنوان را یدک میکشیم؛ چون هنوز ظرف وجودی من در صور پنهان هم تراز با آن مسئولیت نشده قبله را گم میکند، یعنی چه؟ یعنی من پیمان راهنمایی میبندم کسی هم نمیآید من را باز خواست بکند مثلاً لژیون سردار کسی نمیآید و شما بیا 50 میلیون را بده این یک موضوع درونی و عهدی بین من و خدای خودم است. پیمان راهنمایی میبندم که در خدمت انسانها باشم؛ ولی به عنوان یک راهنما یک جایی میتوانم سیدی را بنویسم چهار دفعه گوش کنم یا بخواهم وادی را تدریس کنم ده بار بخوانم برای بار یازدهم میخوانم و آماده سر لژیون میآیم یک بار حتی سیدی را گوش نمیکنم، میآیم سر لژیون خب بچهها مشارکت کنید، از مشارکت بچهها یک چیزی دستم می آید و مشارکت میکنم این دو در کیفیت و صور پنهان بازتابش برای من متفاوت است؛ یعنی برداشتی که آن راهنما و دریافتی آن راهنمایی که تلاش میکند از خیلی مسائل زندگیاش میزند و دریافتش سر لژیون با آن یکی راهنما متفاوت است. دریافت من به عنوان یک انسان و کسی که سردار است و یک و صد توان خودش را میگذارد متفاوت است با فردی که حالا 100 میلیون در حساب دارد ولی 6 میلیون تومان میدهد. دریافت این دو با هم فرق میکند؛ در درون متفاوت است، در ظرفیت متفاوت است و اینجا است که گاهی اوقات ما میگوییم که من مثلاً عضو سردار شدم؛ ولی فلان مسئله پیش آمده چرا حل نمیشود؛ چرا حالم خوب نیست؟ پول دادم و همه گفته بودند ده برابر برمیگردد من منتظر بودم اگر 6 میلیون بدهم 60 تومان در حسابم بیاید چرا این اتفاق نیامده؟
اینجا است که قبله من گم میشود هدف من گم میشود به دنبال چه بودم؟ اصلأ هدف من چه بوده؟ منظور من از این هدف چه بوده که آمدم عضو لژیون سردار شدم، اینجا قبله را گم میکنم، هدفم را گم میکنم و حالم بد میشود. اتفاقی که در گم کردن قبله میافتد همان طور که آقای مهندس روز چهارشنبه فرمودند: چون در اثر یک ناسپاسی و ناشکری است. همان نعمتهایی که ما داریم را هم از ما گرفته میشود؛ یعنی در پس قبله گم کردن این است که حالا نه تنها دریافتی ندارم؛ بلکه آن چیزهایی که از قبل داشتم هم از من آرام آرام گرفته میشود؛ چرا چون ناسپاس بودم؛ چون نمیبینم چیزهایی که دارم را در واقع از یک جایی کافر میشوم کفر یعنی ندیدن نعمتها و این اتفاق میافتد؛ ولی آنجا که خالصانه تلاش کنم و مسئولیت را درست انجام بدهم ظرف وجودیام نه تنها بزرگتر میشود، دریافت من خیلی بیشتر میشود؛ چون حالا ظرف من بزرگ است. سیستم کائنات هوشمند است. وقتی که میگویم به هر کسی به اندازه ظرف وجودیاش داده میشود دقیقاً موضوع همین کائنات ریزش دارد؛ ولی یک جای من این لیوان را گرفتم خب اندازه همین لیوان برای من ریخته میشود نمیتوانم انتظار بیشتری داشته باشم، چرا به من ندادند یه جایی یه کاسه بزرگ دست من و دریافت میکنم اینها با هم متفاوت هستند. دریافتهای ما متفاوت است. در آخر صحبتهایم میخواهم بگویم آخرین مهلت پرداختیهای تعهدی طبق روال و استاندارد تا پایان اردیبهشتماه است، انشاءالله که خداوند توفیق بدهد که هر کدام بتوانیم که عهدی که بستهایم مسئولیتش را درست انجام بدهیم و ظرف وجودی بزرگتر شود. این را اول برای خودم بعد برای شما عزیزانبا توجه به این دستور جلسه آرزو میکنم؛ انشاءالله که تلاش کنیم تعهدات را کامل پرداخت کنیم علی رقم این که عرض کردم در کنگره کسی طلبکار نیست، ساختار کنگره هیچ حساب کتابی با کسی ندارد و این یک پیمان درونی است که یک موقعهایی که میگویم این بازی بردبرد است.


تایپیست: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر ماهرخ (لژیون اول)
عکاس: همسفر ساناز رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازه واردین همسفر رقیه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رازی
- تعداد بازدید از این مطلب :
365