جلسه ششم از دوره چهلودوم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره60 همسفران نمایندگی ستارخان به استادی دنور همسفر نگار، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر رقیه با دستور جلسه «ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن)» روز سهشنبه 2 اردیبهشتماه 1404 ساعت 16:00 آغاز بهکار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا از نگهبان، دبیر، خدمتگزاران لژیون سردار و تمام حاضرین در جلسه تشکر میکنم. امیدوارم که جلسه خوبی داشته باشیم و از همدیگر انرژی بگیریم. وقتی یک نگاه کلی به تمام دستور جلساتی که آقای مهندس تنظیم کردند میاندازیم، میبینیم کلماتی هستند که کنار هم قرار گرفتند تا مفهومی را برسانند. وقتی بخواهیم به جزئیات «ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن» دقت کنیم میبینیم که با یک بند خیلی نازکی بههم وصل میشوند. اولین موضوعی که در کنگره یاد میگیرم این است که بدانم من مسئول کارهای خودم هستم و اول باید حال خودم را درست کنم. این را بدانم دردهایی که دارم از سمت دیگران نیست؛ بلکه خودم در بهوجود آمدن آنها سهم دارم و نباید بگویم که چرا برای من این اتفاق افتاد؟ چه کسی باعث شد؟ چه کار کردم که اینطور شد؟ بهتر است بگویم که چه کار کنم این موضوع درست شود؟ در اینجا من مسئولیت را پذیرفتم؛ ولی اگر بخواهم فقط بگویم که من مسئول هستم؛ قطعاً کافی نیست. قبل از اینکه مسئولیت کاری را بپذیرم؛ باید ظرفیت آن در من وجود داشته باشد و مانند این است که بخواهم باری را بر روی دوشم تحمل کنم بدون آن که توجه کنم زیر این بار له میشوم؛ اگر بخواهم یک چیزی را یکدفعه بسازم یا بخواهم به یک چیزی خیلی سریع برسم، علاوه بر آنکه نمیتوانم آن را بسازم؛ بلکه ممکن است که آن را ببازم. وقتی ظرفیت مسئولیتی را نداشته باشم ممکن است آن موضوع را نصفه و نیمهکاره رها کنم و قطعاً ظرفیت تمام انسانها با همدیگر متفاوت است.
ظرفیت، ذرهذره با آگاهی و دانایی که آموزش، تفکر و تجربه است در انسان بالا میرود. اینجا یاد وادی نهم میافتم که میگوید: نقطه تحمل ذرهذره بالا میرود. در این مرحله من مسئولیت را قبول کردم و ظرفیت هم در من ایجاد شده است. حالا باید بدانم که کجا میخواهم بروم؟ هدف من چیست؟ یک وقتهایی درگیر حاشیهها میشوم و به سمتی میروم که قدرتطلبی کنم، انتقام بگیرم و خودم را اثبات کنم یا ممکن است یک مسئولیتی به من داده شود و در یک جایگاهی قرار بگیرم؛ ولی دچار منیت شوم و آنجاست که حالم خراب میشود، از تعادل خارج میشوم و این موضوع به اصطلاح همان قبله گم کردن است؛ یعنی هدفم را گم کردم. من نباید یادم برود که برای چه به کنگره آمدهام؟ آمدهام که به درمان، تعادل و آرامش برسم، به انسان بودن نزدیک شوم؛ اگر من راه را بروم ولی هدف خودم را ندانم، این ارزشی ندارد و قطعاً من از مسیر منحرف میشوم؛ پس برای هر مسئولیتی اگر من ظرفیت آن را نداشته باشم، یک بار سنگینی روی دوش من میآید و اگر هم ظرفیتی را بدون آنکه هدفی داشته باشم در خودم ایجاد کنم، باعث سرگردانی من میشود و اگر یک قبلهای داشته باشم؛ ولی نتوانم مسئولیت آن را به عهده بگیرم و ظرفیتش را در خودم ایجاد کنم، قطعاً یک آرزوی محالی است که هیچوقت محقق نمیشود؛ پس باید سعی کنم همه اینها را باهم تمرین کنم و در عمل هم بتوانم آن را اجرا کنم در اینصورت است که نهتنها از داستان اعتیادی که شاید ما را یک روزی اینجا دور هم قرار داده؛ بلکه از آن دردها و رنجهایی که در من بهوجود آمده رهایی پیدا میکنم.
رهایی ویلیام همسفر مینا و فرحناز رهجویان راهنما مسافر اکرم

اهدای لوح سردار
.jpg)
نفرات برتر آزمون شماره ۱
.jpg)
.jpg)
مرزبان کشیک: همسفر مریم
تایپیست: راهنمای ویلیام همسفر سپیده رهجوی راهنما همسفر مونا (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر مشکناز رهجوی راهنما همسفر مونا (لژیون پنجم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
209