جلسه هفتم از دور چهارم سری کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران، لژیون سردار کنگره ۶۰ نمایندگی دنا، به استادی پهلوان محترم مسافر علی، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه: ظرفیت و مسئولیت (قبله گم کردن) روز یکشنبه ۳۱ فروردین ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۵:۱۵ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر. تجربه شخصی من در لژیون سردار از سال ۹۶ آغاز شد، زمانی که با وضعیتی بسیار نامناسب وارد سیستم شدم. در آن زمان، با بیباوری کامل به شعبه ارغوانیه رفتم؛ جایی که آقایان ابراهیم، احسان و فریدون حضور داشتند. در ماه مبارک رمضان، با وضعیتی نامطلوب در جلسات شرکت میکردم. مشاهده حال خوب دیگر اعضا و جمع شدن آنها با وجود وضعیت نامساعد خودم، مرا به فکر فرو برد. اینکه این افراد چه چیزی یافتهاند که من ندارم، و چگونه این مصرفکنندگان این همه پول برای غذا و رفاه خود دارند، برایم سوال بود. در آن زمان، حضور در ۱۲ جلسه برای تازه واردین الزامی بود، بر خلاف سه جلسه کنونی. پس از انتخاب راهنما و پذیرش درخواست من بدون هیچ قضاوت ظاهری، برنامه درمانی خود را آغاز کردم. نشستن بر صندلی کنگره، نقطهعطفی در ماندگاری من به حساب میآید.
پس از ۵ یا ۶ ماه به شعبه دیگری رفتیم و در آنجا جشن گلریزان را مشاهده کردم. تمایل به مشارکت در این جشن و اهدای مبلغی مرا بر آن داشت تا با راهنمای خود صحبت کنم. ایشان گفتند: «تو که همیشه از سختی شرایطت میگویی، چطور میخواهی شرکت کنی؟ برو لژیون مرزبانی و نظر آنها را جویا شو» در آن زمان، آقای کوروش مرزبان مالی بودند. در آن روز، قصد اعلام سرداری داشتم، در حالی که بدهی داشتم و واقعاً توانایی پرداخت آن را نداشتم. باید به کلینیک سما میرفتم و دارو تهیه میکردم. یکی از دوستان که لژیون آقای سعید چنگانیان را میشناخت، از کمک مالی بسیار زیاد ایشان به لژیون سردار (حدود ۱۶ میلیون تومان در آن زمان) خبر داد. هنگامی که تمایل خود را به کمک اعلام کردم، او گفت: «پسر، تو که پول نداری! برو پایین!» در آن روز قرار شد ۵ میلیون تومان کمک کنم. یک میلیون تومان را با چک کشیدم و آن روز نقطه عطفی در زندگی من بود. کسی که برای اولین بار فاقد پول بود، به لطف خداوند توانست ۵ میلیون تومان اهدا کند. در سالهای بعد، در لژیون سردار شرکت کردم و دو دوره دنوری و پهلوانی خود و همسرم را اعلام کردم، زیرا به این مجموعه و دوستان آن ایمان داشتم. اگر امروز در این وضعیت خوب به سر میبرم، مدیون الگوگیری از تک تک شما هستم.
اوایل، نگهبان لژیون سردار بودم. در آن زمان، آقای ابراهیم رضایی مرزبان مالی شعبه سلمان فارسی بودند و من بسیار مزاحم ایشان میشدم. ما در کنگره، خواسته یا ناخواسته، در یک بازی هدفمند برای رشد و ارتقا وارد میشویم. من در ابتدا ظرفیت شنیدن انتقاد را نداشتم، اما در کنگره آموختم که در زمان خدمت و مسئولیت، هدفم را گم نکنم. در سفر اول، فقط شور وجود دارد که باید به شعور تبدیل شود تا بتوان به شخص مسئولیت سپرد. در دو سه ماه ابتدایی سفرم، انتظار داشتم همه چیز مطابق میل من باشد و همه مرا اولویت بدانند. این تجربهای بود که در ابتدای سفر به دست آوردم. از خدا سپاسگزارم که به من خدمت داد و در پاسخگویی به وظایفم یاریام کرد. مسئولیت، به معنای پاسخگو بودن و مورد سؤال قرار گرفتن است که به کشف گرههای بسیاری کمک میکند. امروزه، هر خدمتی مانند آبدارخانه، نگهبانی نظم، نشریات یا OT، فرصتی برای یافتن و گشودن این گرهها است. ناتوانی در این امر، نشان دهنده عدم پاسخگویی مناسب و عدم موفقیت در انجام وظایف و گم کردن هدف است. آقای مهندس میفرمایند: «قبلهگم کردن یعنی گم کردن هدف.» هدف من در کنگره چیست؟ راهنما شدن، ایجنت شدن، مرزبان شدن و دیده بان شدن برای چیست؟ شاید تصور برتری بر دیگران وجود داشته باشد، اما یاد گرفتهام دیگران را از بالا ننگرم. تا زمانی که خودم مشکلی را حل نکرده باشم، حق ندارم به دیگری بگویم آن را حل کند. تمام آموزشهایی که آقای مهندس ارائه میکنند، خودشان به طور عملی انجام میدهند و سپس در سیستم بیان میکنند. ظرفیت، مسئولیت و قبله گم کردن، مفاهیمی هستند که هم در کنگره و هم خارج از آن باید در درون خود ایجاد کنیم.
اگر میخواهم ویترین خوبی برای کنگره باشم، باید کارهای انجام شده در کنگره را در بیرون نیز انجام دهم. ما خواسته یا ناخواسته وارد این میدان شدهایم و این توفیقی است که نصیب هر کسی نمیشود. مسئولیتی که به من داده میشود، باعث کاربردی شدن آن در خانه، خانواده و جامعه میشود. در هر جا که میتوانم سپاسگزاری میکنم. از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید سپاسگزارم.
تایپ:مسافر عنایت لژیون سوم، مسافر حمید لژیون سوم
ویرایش و ارسال: مسافر طاها لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
309