سیزدهمین جلسه از دوره سیزدههم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی گرگان با استادی اسیستانت همسفر صدیقه، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر مینا با دستور جلسه «ظرفیت، مسئولیت، قبله گم کردن» روز یکشنبه ۳۱ فروردینماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
من از جمع پر از عشق شما انرژی و آموزش میگیرم. سپاسگزارم از گروه مرزبانی، ایجنت نمایندگی و نگهبان جلسه که این اجازه را به من دادند که امروز در این جایگاه باشم و خدمت کنم. جایگاه و مکان جدیدتان را تبریک میگویم. انشاءالله که برای شما پر از خیر، آموزش و برکت باشد و این مکان نقطه امنی باشد برای همسفرانی که بیرون از اینجا هستند و منتظر کور سوی امیدی هستند که به زندگیشان بتابد و بتوانند از دام اعتیاد رها شوند. دستور جلسه امروز مسئولیت، ظرفیت و قبله گم کردن است. ما بسیار در سایت کنگره۶۰ خواندهایم و آموزش گرفتهایم که معنای مسئولیت، ظرفیت و قبله گم کردن به چه صورت هست و همه ما یاد گرفتهایم کسی که مسئول است؛ باید پاسخگو باشد؛ پس کسی که مسئول است باید دانایی و آگاهی داشته باشد.
پله اساسی و مهمترین پایه مسئولیت دانایی است. کسی که دانایی و توانایی انجام کاری را ندارد؛ پس چه بهتر که آن مسئولیت را نپذیرد. دقیقاً مثل راهنمایان کنگره که قطعاً سفری را از مصرف مواد تا قطع آن طی کردهاند و به رهایی رسیدهاند و بعد به مقام راهنمایی رسیدهاند و به آنها مسئولیت و جایگاه داده شده است؛ پس پایه و اساس مسئول بودن این است که ما دانایی و توانایی انجام کاری را داشته باشیم. همانطور که استاد سردار میفرمایند: ما به این جهان هستی آمدهایم که آموزش بگیریم بعد خدمت کنیم؛ پس اگر خدمتی به ما داده میشود اگر در جایگاه خدمتی قرار میگیریم، قبل از اینکه آموزش بگیریم اصلاً خدمت نخواهیم کرد؛ چون نمیتوانیم از پس آن خدمت بر نمیآییم.
همانطور که قوانین کائنات و هستی میگویند: وقتی به کسی مسئولیتی میدهیم از او کار میخواهیم. هر کسی مسئول خویشتن خویش است. به خاطر همین است که وقتی ما میخواهیم خدمتی بگیریم، حال میخواهد در جایگاه مرزبان، ایجنت یا راهنما باشیم، باید بدانیم هدف ما از این خدمت چیست؟ اصلا ما برای چه میخواهیم خدمت کنیم؟ خدمت کنیم تا به ما احترام بگذارند؟ یا دیده شویم؟ خلأهای ما پر شود؟ یا میخواهیم جایگاه بگیریم تا به انسانهای درمند کمکم کنیم. مهم است که وقتی ما میخواهیم جایگاه خدمتی را بگیریم به این فکر کنیم انتهای داستان چه میشود؟ آیا قرار است من برای رسیدن به خدمت صراط مستقیم را انتخاب کنم؟ یا از روی بقیه رد شوم؟ همه کاری کنم تا آن خدمت را بگیرم و این خدمت در نهایت چه خواهد شد؟ آیا برای خودم و همدردان من حاصلی دارد؟ پس هدف خیلی مهم است و کسی هدف را درک میکند که به رهایی رسیده باشد، به حال خوش رسیده است و میخواهد جایگاههای خدمتی را تجربه کند تا فراموش نکند از کجا آمده است.
آن روزهای سیاه و شبهای تاریکی را که تا صبح گریه میکردیم را فراموش نکنیم و یادمان نرود که حاضر بودیم همه کار کنیم تا مصرف کنندهمان دیگر مصرف نکند تا یک شب آرام داشته باشیم تا در یک جمع و در یک مهمانی سربلند باشیم. من اگر روزهای تاریکم را فراموش نکنم خدمتگزار موفقی خواهم شد. من در حال خدمت به کسانی هستم که روزی همدرد من بودند، من هم روزی در جایگاه آنها بودم و همین قدر درد میکشیدم. آن وقت قبلهام را هرگز گم نمیکنم. با کسی دستوری صحبت نمیکنم، از بالا به کسی نگاه نمیکنم.
در پیمان همه خدمتگزارها عنوان شده است که ما پیمان میبندیم که خدمتگزار انسانها باشیم نه آقا و سرور آنها. مورد بعدی این است که من خواسته آن مسئولیت را داشته باشم. وقتی مسئولیتی سفارشی باشد آن لذت دیگر به من برنمیگردد و آن جایگاه دیگر برای من لذت بخش نیست. گاهی اوقات پیش میآید که رهجویی خوب سفر میکند و راهنمایش به او خدمتی را توصیه میکند و میگوید دیگر وقتش است که خدمت کنی آن رهجو به حرف راهنمایش گوش میدهد و بعد از گذراندن یک مرحله لذت را لمس میکند؛ چون آن خواسته در صور پنهانش بوده است.
مهمترین و اساسیترین نکته که در مسئولیت وجود دارد همان ظرفیت است. اینکه آیا ظرف من بزرگ شده است؟ آیا ظرف من مناسب آن جایگاه هست؟ گاهی وقتی یک نفر در جایگاهی قرار میگیرد که دیگران احترام و تکریمش میکنند، دچار توهم میشود. خیال میکند باید حکمرانی کند. بعضی انسانها از دایرهای که در آن هستند حتی یک قدم هم نمیتوانند بیرون بروند؛ چون وقتی از آن دایره خارج شوند هم به خودشان آسیب میزنند هم به اطرافیانشان. گاهی اوقات ساختار به گونه دیگری است. قرار است یک صفت تغییر کند، صفتی مثل دروغگویی، ناامیدی.
قرار است یک ساختار ارتقاء پیدا کند. اگر ظرفیت پرواز هواپیمایی ۱۰۰ باشد آیا میتوانیم از آن انتظار ۷۰۰ داشته باشیم؟ نه! باید ساختار آن هواپیما را منهدم کنیم. من هم وقتی جایگاهی را میخواهم یک سری تغییرات اساسی درونی دارم و این تغییرات بسی مشکل است. همانطور که استاد امین میگویند: اگر چیزی را قرار باشد به شما بدهند ابتدا محرومیتش را میدهند. من فکر میکنم همه ما همسفرانی که در اینجا حضور داریم، این محرومیت را با گوشت، پوست و استخوان خود درک کردهایم. محرومیت و گره زندگی ما گره عشق بود، گره محبت بود نسبت به مسافرانمان. اول محرومیتش را چشیدیم، عشقی ندیدیم، احساسی ندیدیم؛ چون تعادل ما به هم نریخت و چون سر از بیراهه در نیاوردیم، خداوند ما را در مسیری قرار داد که الآن به واسطه درمان اعتیاد قرار است، از مسافرمان آن عشق و محبت را که از آن محروم بودیم بگیریم و لمس کنیم.
اگر ما پولی لازم داریم و خواسته ما این است که به ثروتی برسیم، باید ببینیم ابتدا محرومیتش با ما چه میکند. اگر پولی را از ما گرفتند و تعادلمان بههم نریخت، آنگاه اگر پولی به ما بدهند تعادلمان را از دست نمیدهیم؛ پس اگر قرار است یک پله صعود کنیم اول باید پلههای پایینتر را تجربه کنیم و این همان ظرف است. آیا میتوانم تحمل کنم؟ آیا پذیرش دارم؟ آیا اگر بخواهم مرزبان باشم میتوانم زودتر از همه در شعبه حضور داشته باشیم و دیرتر از همه بروم؟ قبل از گرفتن جایگاه باید خودتان را محک بزنید، اگر ایجنت میشوم، مرزبان میشوم و به من احترام میگذارند، یک زمانی این خدمت به پایان میرسد و این شال دیگر نیست. زمان همه خدمتها محدود است. آیا زمانی که خدمت من تمام شد و در کنگره حضور پیدا کردم و دیگر شالی بر گردن من نبود آن تشریفات و آن تکریم و احترام نبود، اندازه ظرف من تغییر خواهد کرد؟ تعادلم از بین نمیرود؟ اگر توانستم تعادلم را حفظ کنم جایگاه بعدی در انتظار من است. اگر همان قدر که اشتیاق و شوق رسیدن به چیزی را داریم،بتوانیم درون خودمان از دست دادن آن را هم تجربه کنیم متعادل شدهایم.

مرزبانان کشیک: همسفر نفیسه و مسافر غلامرضا
تایپیست: همسفر پروانه رهجوی راهنما همسفر نصیبه (لژیون اول)
ویراستاری: همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم)
عکاس: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر نصیبه (لژیون اول)
ارسال: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر حدیقه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گرگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
441