
جلسه اول از دوره سی و هشتم سری کارگاههای آموزشی، عمومی کنگره۶۰ نمایندگی شیخبهایی اصفهان با استادی راهنما مسافر محمدرضا، نگهبانی مسافر ابوالفضل و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه «تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره ۶۰ و سومین سال رهایی مسافر محمد» پنجشنبه ۲۸ فروردین ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار نمود.
-
خلاصه سخنان استاد:
-
سلام دوستان محمد رضا هستم یک مسافر
-
از خداوند شاکر و سپاسگزارم که یک بار دیگر اجازه داد که در این جایگاه قرار بگیرم تا بتوانم آموزش ببینم و خدمت کنم. از ایجنت محترم، گروه مرزبانی و تمام خدمتگزاران ممنونم.
-
دستور جلسه اول:
-
تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره ۶۰.
-
خیلی دوست دارم که اضافه وزن خودم را با متد کنگره ۶۰ متعادل کنم؛ سیدیهای ساختمان یک تا شش را گوش کردم، سیدیهای اضافه وزن و صحبتهای آقای مهندس را گوش کردم و به آن ایمان دارم، فقط هنوز دانایی من تبدیل به دانایی موثر نشده است و فکر میکنم دلیلش هم این است که من وارد لژیون تغزیه سالم نشدم؛ یادم میآید برای درمان سیگار هم این مشکل را داشتم. چند سالی از رهایی من گذشته بود و هنوز سیگار مصرف میکردم. چند باری حماقت کردم و خراب کرده بودم و میخواستم خودم با خوردن آدامس، درمان شوم؛ ولی تا زمانی که وارد لژیون آقای ایوبی نشدم، نتوانستم به درمان برسم و خدا را شکر فهمیدم یکی از اضلاعی که میتواند به من کمک بکند، حضور من در لژیون میباشد و انرژی که در لژیون میگیرم. اما من آموزشهایم را اینطور بیان میکنم که کنگره ۶۰ یک سیستم مردم نهاد است، بر اساس کمک فرد رها شده به فرد در حال مصرف مواد مخدر تشکیل شده است. کنگره اعتقاد بر این دارد که کسی که میخواهد اعتیادش درمان بشود، باید درمان در سه پارامتر جسم، جهانبینی و روان اتفاق بیوفتد تا به تعادل نسبی برسد. دستور جلسات را هم جناب مهندس بر اساس نیازی که یک مسافر یا مصرف کنندهای که به کنگره میآید و جزء مسافرها قرار میگیرد، در اختیارمان قرار میدهد تا بتواند تعادلش را برقرار کند و در این سالها هم دستور جلسات جدیدی به آن اضافه میشود؛ امسال هم یکی از دستور جلسات جدید همین تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره ۶۰ است.
-
بارها از خود آقای مهندس شنیدم که میگویند: «صحبتهایی که بنده میکنم در هیچ منبع علمی نیست». شاید خیلی از افراد بخواهند موضع گیری بکنند، من خیلی جاها در مجامع علمی دیدم، افرادی بودند که "P.H.D" داشتند و با آنها صحبت کردم، اول مقاوت کردند ولی بعد که شروع به صحبت کردیم دوست داشتند گوش بدهند. این نشان دهنده علم ناب و حقیقی جناب مهندس است. آن مو شکافانه نگاه کردن به مسائل و تمرکز و تفکر کردن روی مسائل است. که باید جسم من سالم باشد تا افکار من هم بتواند از یک تعادل نسبی بهرمند بشود، افکارم هم باید افکار متناسبی باشد تا جسم متعادلی داشته باشم؛ فرآیند و خروجی این دو تا هم میشود، آن روان و خلق و خویی که من دارم.
-
همه در جریان من هستند که من فرد خوش اخلاق یا فرد بد اخلاقی هستم، یک فرد چاقی که اضافه وزن دارد و در طول ۲۴ ساعت مثلاً ۲۰ کیلو اضافه بار با خودش حمل میکند؛ مثل اینکه دو تا کیسه برنج ۱۰ کیلویی را با خودش حمل میکند. بخواهم یا نخواهم، این بار سنگین روی تمام عضلات، ستون فقرات و استخوانهایم فشار وارد میکند. به مرور زمان این فشار میتواند باعث بالا رفتن کلسترول خون، افزایش فشار خون و ابتلا به دیابت شود. وقتی این مسائل بر جسم من اثر میگذارد، به ویژه اگر از روشهای مختلفی برای کاهش وزن استفاده کنم و موفق نشوم، به آرامی شروع به ناامیدی میکنم و افکارم هم تحت تأثیر قرار میگیرد.
-
من به وضوح شاهد این هستم که هیچ کجایی به این درجه از علم کنگره ۶۰ نرسیده است که به جرأت بگوید: «هر سلول بدن انسان، یک شهر است و هر کدام یک سیستم هوشمند دارد». هر جا برویم میگویند یا باید ورودیها را کاهش دهیم یا باید ورزش زیادی بکنیم تا وزن کم شود. برخی افراد را بیمار میکنند؛ افرادی که بیمار میشوند معمولاً لاغر میشوند زیرا متابولیسم بدنشان افزایش مییابد. چطور حاضریم بیمار شویم تا وزن کم کنیم؟
-
آقای مهندس میفرمایند: «فقط باید زبان بدن و این ماشین جسم را بشناسیم تا بتوانیم از شر چربیهای اضافه و یا اضافه وزن راحت شویم». نیازی به ورزش سنگین یا کم کردن خوراک نیست و نمیخواهیم قاشق به قاشق برنج را بشماریم. فقط کافی است زبان بدن را بشناسیم و بدانیم که بدن یک سیستم هوشمند است. اگر در یک ساعت مشخص غذای کافی که شامل چربیها، پروتئینها و کربوهیدراتها (این سه ماده اصلی) به همراه ویتامینها و مواد معدنی به بدن برسد، چربیهای اضافه به طور خودکار دفع خواهند شد.
-
باید شاکر خداوند و جناب آقای مهندس باشیم که توجه میکنند، ما اعضای کنگره ۶۰ افرادی باشیم که همیشه خوش رفتار باشیم، ما باید قدردان ایشان باشیم و در صراط مستقیم حرکت کنیم. قوانین را رعایت کنیم به پیشکسوتان، مرزبانان، ایجنت، راهنمایان احترام بگذاریم. فقط امیدوارم من نیز به آن وزن متعادل با متد کنگره ۶۰ برسم؛ من به این روش ایمان دارم، فقط باید انجامش دهم.
-
اما دستور جلسه دوم:
-
سومین سال رهایی مسافر محمد میباشد.
-
در اول به ایشان و خانواده محترمشان تبریک میگویم که به این نقطه رسیدند. محمد برای درمان به شعبه خواجو میرود و آنجا وارد لژیون پنجم میشود. آقای محسن حاج امینی راهنمای ایشان بودند، هر کجا هستند خداوند حافظشان باشد. من یادم است زمانی که سفر میکردم و شال گرفتم لژیون ایشان تمام شد و الان محصول و یادگاریهای ایشان وجود دارند. دیروز با ایشان صحبت میکردم، میگفتند: دقیقا همان دو خصلت مثبتی که محمد داشت باعث شد به رهایی برسد. دو تا خصلت که من در او دیدم و راهنمای قبل نیز تأیید میکند. یکی فرمانبرداری و چشم گفتن و دیگری نیز مؤدب بودن است. من فکر میکنم این دو خصلت خیلی به او کمک کرده که به این جایگاه برسد.
-
محمد سال ۱۴۰۰ به شعبه خواجو میرود و بعد از رهایی به یک خدمتگزار خوب تبدیل میشود. در بخش ورزش شعبه خواجو و ورزشبانی استخر فعالیت میکرد. از شرق اصفهان به فولادشهر میرفت، در پارک پرنیان فعالیت میکرد و یک سال بعد به علت تغییراتی که در اخلاق ایشان به وجود میآید، همسفرش نیز وارد کنگره ۶۰ میشود و ایشان هم از خدمتگزاران شعبه بودند. یک خانوادهای که الان از یک تعادل خوب برخوردار هستند و دارند معنی زندگی را با تمام وجود میچشند.
-
من اینجا به محمد و همسفرانش تبریک میگویم. به آقای مهندس، راهنمای خوب ایشان آقا محسن، راهنمای ویلیام آقای امیرحسین و راهنما آقای گلی تبریک میگویم و امیدوارم در طول مسیر آموزش و خدمت موفق باشند. قطعاً این تولدها پیام خیلی مهمی برای تازه واردین و آنهایی که هنوز نور امید در دلشان نتابیده دارد. من خودم ابتدای سفرم با تولد یکی از هم لژیونیهایم آغاز شد و آن تولد آنقدر روی من اثر گذاشت که شاید چندین جلسه عمومی و یا لژیون نمیتوانست اثر بگذارد. من همیشه به خودم میگویم که ما یک بلیط بخت آزمایی برنده شدیم و یک شانس خدا به ما در کنگره ۶۰ داده است، مخصوصاً به سفر اولیها تاکید میکنم، روزهای پنجشنبه تولد بسیار مهم است با دقت به این تولدها توجه کنند. مطمئن هستم که امروز خیلی افراد توسط صحبتهای محمد عزیز نور امید در دلشان جرقه میزند. همسفرانی که هنوز ناامید هستند، میتوانند از صحبتهای این خانواده استفاده کنند و به حال خوش برسند.

-
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر
-
آرزو:
-
خواسته من این است که درب کنگره به روی ما بچههای کنگره باز باشد تا بتوانیم هر روز آموزشهای جدیدی را فرا بگیریم.
-
در ابتدا از خداوند سپاسگزارم و سپس از آقای مهندس و خانواده محترمشان که زحمات بسیاری میکشند تا بچههای کنگره به رهایی برسند. از راهنمای سفر اولم آقای محسن حاجامینی بسیار تشکر میکنم. از راهنمای ویلیام آقای لسانی و از راهنمای سفر دوم آقای نیلچیان کمال تشکر را دارم، همچنین از گروه مرزبانی، ایجنت محترم و آقای ولیالله بخشیان که در این مکان حضور ندارند بسیار ممنونم.
-
اگر بخواهم از احوالات خود بگویم، بسیار سخت است. من ده سال در منجلاب اعتیاد غوطهور بودم و همیشه خود را فریب میدادم. روزی که به خود آمدم، متوجه شدم زندگیام در حال فروپاشی است. در منزلی زندگی میکردیم که به نظر خودم لایق همسفرم نبود و چون اعتیاد داشتم در تاریکیها به سر میبردم و به ناچار در آنجا زندگی میکردیم. خدارا شکر میکنم که یک نفر پیام کنگره را به من رساند و من ناخودآگاه به شعبه خواجو رفتم. خانه ما تا شعبه حدود یک ساعت و سی دقیقه فاصله داشت؛ هر بار که میخواستم به شعبه بروم، دو ساعت زودتر حرکت میکردم تا غیبت نداشته باشم. شاکر خداوند هستم که در طول ده ماه و پنج روز سفر حتی یک جلسه غیبت نداشتم. در طول سفر اول، مادرم را از دست دادم و حتی در روز خاکسپاری پس از مراسم، سر لژیون حاضر شدم. راهنما از من پرسید: چرا پیراهن مشکی بر تن داری؟ و من در جواب گفتم: مادرم فوت کرده است، او گفت: پس چرا آمدی؟ گفتم: شما خودتان گفتید هر اتفاقی بیفتد، باید سر لژیون حاضر شوید. آنجا بود که فهمیدم کنگره اثرات مثبت بسیاری روی من داشته است.
-
در سفر اول، مبلغ نود و هشت هزار تومان هزینه "OT" خود را نداشتم و از یکی از بستگان قرض کردم، چون راهنما به من آموزش داده بود که اولویت سفر کردن و رهایی است و باید شغل خود را طوری تنظیم کنی که به سفرت لطمهای وارد نشود. اوضاع اقتصادی من بسیار بد بود، ولی با تمام مشکلات مالی عضو لژیون سردار شدم و در اوج فقر در لژیون سردار شرکت کردم. من بد حسابترین آدم روی زمین بودم ولی از زمانی که وارد لژیون سردار شدم، خوش حساب بودن را یاد گرفتم و حداقل شرمنده خودم نیستم. در سفر اول اعلام سرداری کردم. در سفر دوم دنور شدم. طبق آموزشهایی که آقای مهندس به ما دادهاند، هر سال که از عمر ما میگذرد نسبت به چیزی که میبخشی خداوند به تو عطا می کند. من که در آغاز سفر غرق در بدهی بودم اما امسال برای اجازه پهلوانی به تهران رفتم؛ وقتی به همسفرم گفتم که میخواهم این کار را انجام بدهم، خیلی خوشحال شد و گفتم اگر همین الان آقای مهندس اجازه بدهند، صد میلیون کارت میکشم.
-
دو هفته از سفرم گذشته بود و گوشه سالن نشسته بودم و آنقدر گریه کردم و غبطه میخوردم به مسافری که آن روز تولدش بود. گفتم: خدایا، آیا روزی میشود که من هم در این جایگاه باشم؟ به آن رسیدم. به تمام سفر اولیها میگویم: اگر در صراط مستقیم کنگره قدم بردارید، به خدا قسم که یکتان، هزار میشود.
-
در آخر جا دارد از همسفرم تشکر کنم، کسی که کنار من بود و مرا تنها نگذاشت.

-
سلام دوستان آرزو هستم یک همسفر
-
آرزو:
-
تک تک ما بتوانیم به تمام هستی عشق و خدمت بلاعوض کنیم.
-
درمیان این همه غوغا و شر
-
عشق یعنی کاهش رنج بشر
-
من هم خدا را شاکر و سپاسگزارم که در این جایگاه هستم و از آقای مهندس و خانواده محترمشان خیلی تشکر میکنم، از راهنماهای مسافرم هم تشکر میکنم که امید را در دل مسافر من زنده کردند و نوری شدند در زندگی ما و از راهنمای سفر اولم خانم زهره خیلی تشکر میکنم که برای من خیلی زحمت کشیدند.
-
من زمانی که به کنگره آمدم، بعد از یک ماه دیگر نیامدم. بعد دوماه آمدم و دوباره نیامدم و همیشه منت بر سر مسافرم میگذاشتم که من بخاطر شما میآیم؛ ولی مسافرم میگفتند: به خاطر من نیا و به خاطر خودت به کنگره بیا و فقط منتظر یک تلنگر بودم تا دیگر به شعبه نیایم و نیامدم تا هنگام رهایی؛ که به من گفتند: آیا با من به تهران میآیی؟ که با ایشان به تهران رفتم. لحظهای که آقای مهندس را دیدم یک حس خیلی خوبی پیدا کردم و دو ماه بعد به شعبه رفتم و سفر درستی را تجربه کردم.
-
من آنقدر در تاریکیها بودم که همیشه میگفتم: مقصر مسافرم است و حال من خوب بود و تقصیر شما است که من اینجوری شدم؛ ولی در اصل خودم را گول میزدم. اگر مسافر من پنج درصد تاریکی داشتند، من نود و پنج درصد تاریکی داشتم و خدا را شاکرم که به کنگره آمدم. خانم زهره خیلی کمکم کردند و زمانی که از شعبه خواجو آمدم، خیلی حال بدی داشتم و تصمیم هم نداشتم بیایم؛ ولی مسافرم میگفتند: بیا و کنگره را قطع نکن. خانم زهرا با تک تک حرفهایشان تجربهای جدید برای من ایجاد میکردند و از بچههای لژیون سوم خیلی تشکر میکنم. از ایجنتها و گروههای مرزبانی و تک تک خدمتگزاران تشکر میکنم.
-
از مشکلات زندگیم تشکر میکنم که سر راه من قرار گرفتند تا بتوانم از آنها درس بگیرم و از دو دخترم تشکر میکنم که در این راه خیلی به من کمک کردند و تشکر اصلی را از مسافرم میکنم که اگر ایشان نبودند، قطعاً من اینجا نبودم. من از مسافرم خیلی درسهای بزرگی یاد گرفتم، یکی از درسهایی که یاد گرفتم عشق بلاعوض است.
-
سلام دوستان زهرا هستم یک مسافر
-
گاه زخمی که به پا داشتهام، زیر و بمهای زمین را به من آموخته است
-
گاه در بستر بیماری من حجم گل چند برابر شده است و فراوان تر از قطر نارنج، شعاع فانوس
-
خوشحالم که یک پنجشنبه دیگر در کنار خانوادهای، کنگرهای شادیشان و تولدشان را جشن میگیریم. شاکر خداوند خودم هستم که توانستم در این جشن و شادی شرکت کنم و همه اینها ثمره جهانبینی ناب آقای مهندس و استاد امین است.
-
چرا که آقای امین در سیدی زخم عشق فرمودند: «افرادی که جهانبینی یاد میگیرند، ابتدا اگر زخمی یا آسیبی به خود یا اطرافیان وارد کردهاند، آن را ترمیم میکنند و در ادامه سعی میکنند که آن زخم یا آن آسیب را ادامه ندهند».
-
فکر میکنم شادیها برای این است که یک خانواده در کنار هم قرار میگیرند، چون یکی یکی زخمها و آسیبهای خانواده را ترمیم میکنند. این دورهمیها و جشنهایی که ما در کنار هم قرار میگیریم، همه و همه به خاطر ترمیم زخمها و آسیبهایمان است.
-
آقای امین فرمودند: «نیروهای محافظی وجود دارد و تعادل در آن خانواده و جامعه برقرار است. آنها از یکدیگر مراقبت میکنند و محافظ هم هستند.»
-
به این خانواده عزیز، در رأس آرزو جان تبریک میگویم.
-
اگر بخواهم درباره آرزو صحبت کنم، باید بگویم یکی از فرمان بردارترین رهجوهای لژیون سوم است. من ایشان را به حُسن خلق و ادبشان میشناسم. درسی که من از ایشان گرفتم این بود که خانم آرزو یک ویژگی بارزی داشتند، که اگر با کسی کدورتی یا مشکلی پیدا میکرد، با کمال آرامش و ادب در زمان مناسب با خود آن فرد صحبت میکرد.
-
برای خودش و مسافر محترمشان و دو عزیزشان، بهترینهای خداوند را آرزو میکنم. امیدوارم که در ادامه این دو بزرگوار جزء خدمتگزاران کنگره ۶۰ باشند.
-
آرزو جان در سفر دوم، دنوری را تجربه نمودند و در قسمت نشریات خدمت میکردند، این عشق به خدمت در وجود ایشان موج میزند. همچنین تولدشان را به راهنمای سفر اولشان، خانم زهره عزیز تبریک میگویم. از گروه مرزبانی و ایجنت محترم نیز سپاسگزارم.
-
تایپ: مسافر مهدی (لژیون۲۰)، مسافر مجتبی (لژیون۲۳)، مسافر مهدی (لژیون۲۳)، مسافر اسماعیل (لژیون۲۱)، مسافر محمد (لژیون۲۰)، مسافر محمدجواد (لژیون۴)
-
ویراستار: مسافر مهدی (لژیون۱۶)، مسافر حسین (لژیون۲۳)، مسافر امیر (لژیون۱۰)
-
سیستم صوتی و دیتاشو: همسفر کسری، مسافر محمد (لژیون۱۹)
-
مرزبان خبری: مسافر میلاد (لژیون۱۹)
-
تهیه و ارسال: مسافر حمزه
- تعداد بازدید از این مطلب :
400