دوازدهمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی ارتش با استادی راهنما همسفر شرمینه، نگهبانی همسفر نگار، دبیری همسفر فلورا با دستور جلسه «تجربه من از اضافه وزن و تعادل آن با متد کنگره۶۰» روز سهشنبه ۲۶ فروردینماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم امروز در این جایگاه قرار دارم که هم آموزش بگیرم و هم بتوانم خدمت کنم و از همه مهمتر روی تکتک شما عزیزان را از اینجا ببینم که بسیار تا بسیار دلتنگتان بودم. از اینجت همسفر حشمت بانوو مرزبانان تشکر میکنم که به من اجازه و فرصت این را دادند تا در این جایگاه خدمت کنم و در مورد یکی از مهمترین سفرهای زندگیام و تجربهای که در این سفر داشتم صحبت کنم.
من نه تنها همسفر مسافرم بودم؛ بلکه همسفر جسم خسته خودم بودم و من این موضوع را در سفر جونز فهمیدم. اضافه وزن من طوری نبود که از بچگی دچارش باشم و همیشه وزن متعادلی داشتم؛ اما زمانی که درگیر بیماری شدم، متاسفانه یا خوشبختانه به سمت پرخوری پناه بردم. داروهایی استفاده میکردم که کاری برای من نمیکرد و فقط از پیشرفت بیماری من جلوگیری میکرد؛ اما اشتهای من را چندین برابر کرده بود تا اینکه به وزن 95 کیلوگرم رسیدم.
واقعا برای من با این استخوانبندی ظریف این حجم از اضافه وزن زیاد بود. خیلی تلاش کردم به لژیون جونز بروم؛ اما آن زمان، لژیونها پر بودند و به طور کامل راه اندازی نشده بود. به من گفتند سالاد و D.sap استفاده کنم و به سیدیهای مربوطه گوش بدهم تا به وزن ایدهآل برسم. داروهای من که قطع شد 10، 12 کیلوگرم وزن کم کردم؛ اما همچنان اضافه وزن را داشتم تا این که وارد لژیون جونز شدم. تقریبا به وزن 74 کیلوگرم که رسیدم وارد لژیون جونز شدم و خیلی ایمان نداشتم و فکر نمیکردم وزن من کمتر از این شود تا اینکه کمکم و در ماه اول تا دوم ایمانم نسبت به متد DST، متد تغذیه سالم در کنگره60 خیلی زیاد شد.
واقعا خیلی خوششانس هستم که کنگره60 را داشتم. زمانی که با چالشهایی مثل بیماری، اضافه وزن، ناراحتی روحی و روانی دست و پنجه نرم میکردم، کنگره همپای من بود، اساتید آن همپای من بودند و من توانستم در لژیون جونز به تعادل برسم. همانطور که در اضلاع مثلث درمان میگوییم جسم، جسم یکی از اضلاع مثلث درمان است. اضافه وزن هم چند لایه است دقیقا مثل بیماری اعتیاد که میگوییم جسم، روان و جهانبینی، دقیقا این مثلث به اضافه وزن هم ربط دارد.
زمانی که من وارد لژیون جونز شدم با برنامه متعادل کنگره60 که مثلث چه چیزی بخورم؟ چه موقع بخورم؟ چه قدر بخورم و مثلث D.sap، تخم مرغ آبپز و سالاد بود به این صورت است که ما صبحها تخم مرغ بخوریم، 20 دقیقه قبل از غذا سالاد، چون بدن 20 دقیقه بعد آلارم غذا خوردن را میدهد و ما سالاد با بیس کاهو را میخوردیم و D.sap هم از دو وعده من سه وعده استفاده میکردم و همین.
یعنی من در تمام دوران سفرم فستفود خوردم، کله پاچه خوردم، شیرینی خوردم؛ اما اتفاقی که در لژیون جونز برای من افتاد این بود که چشمهایم سیر شده بود. دیگر دنبال نان خامهای بزرگ نبودم و با همان دو تا سه تا نان خامهای کوچک کاملا سیر میشدم و طبع شیرینی من از بین میرفت که خدا را شکر کمکم آنها را هم حذف کردم. واقعا این اتفاق باعث شد نه تنها جسم من بازسازی شود، همان طور که من را میبینید خود من هم بازسازی شدم.
فرق بین گرسنگی و ناراحتی را فهمیدم. در لژیون جونز این را متوجه شدم که خیلی وقتها آدمها وقتی خوشحال یا عصبانی هستند دوست دارند یک ریز خواری داشته باشند و من جزو همان دسته بودم. وقتی فرق اینها را متوجه شدم فهمیدم وقتی ناراحتم نباید سمت غذا بروم و باید کاری دیگری انجام بدهم. در این مسیر یاد گرفتم تنها خودم ر، کسی را که بیشتر از همه با من بوده و بیصدا و بیمنت به من خدمت کرده که بدن من هست را دوست داشته باشم.
10 ماه گذشت و من 20 کیلوگرم کم کردم؛ بدون رژیم، بدون دارو و بدون هیچ فشاری. هنوز هم در مسیرم و هنوز هم دارم یاد میگیرم، هنوز هم در آرامشم و واقعا برای من نتیجه عدد ترازو نبود، نتیجه برای من این بود که بتوانم پلهها را تندتند بالا بروم. زمانی بود که مسافر من از پایین طبقه به بالا میرفت، پسرم را هم میبرد و من تازه به بالا طبقه میرسیدم؛ اما الان زودتر از همه به بالا میرسم، با پسرم در پارک میدوم و نتیجه برای من مهم بود.
تشکر میکنم از راهنمای جونزم همسفر زهرا از لژیون جونز، آقای مهندس و خانواده عزیزشان که واقعا این بستر را برای ما فراهم کردند که ما بتوانیم خودمان را بازسازی کنیم. روز اول که آمدم و روی این صندلی نشستم فقط به این فکر بودم که مسافرم درمان شود؛ اما الان فهمیدم که من باید اول درمان شوم، من باید اول به تعادل برسم؛ چون رهبر و کانون خانه در دست من است؛ من اگر حالم خوب شود حال تمام اعضاء خانه خوب است. امیدوارم تکتک شما عزیزانم به این حال خوش رسیده باشید ممنونم از شما که با دلهایتان شنیدید، امیدوارم این صحبتها حتی برای یک نفر انگیزه شود؛ برای اینکه اولین قدمش را بردارد؛ چون اگر شروع کنی قطعا خدا هم کمک خواهد کرد.

مرزبانان کشیک: همسفر لیلا و مسافر قاسم
تایپیست: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر آتنا (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
ویراستاری و ارسال: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
464