آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است. وادی چهاردهم برای من همسفر روشن میکند به هر چیزی اعتقاد و باور داشته باشم و وجود داشته باشد به واسطه آنها زندگی و موفقیتهای ما را در بر میگیرد؛ اگر همراه محبت نباشد هیچ ارزشی ندارد.
در انسان یک مرکزی است به نام قلب که جایگاه عشق است و اگر کسی غمگین باشد یا کسی را دوست داشته باشد، بر روی قلب خود دست میگذارد که سیستم جسم انسان هم به فرمان همین قلب حرکت میکند. کسانی که در اطراف من وجود دارند و زندگی میکنند؛ اگر در مسیر راه با من همراه باشند در روز خوش و ناخوشی کنار من باشند، وجودشان پر از محبت است و من میتوانم محبت و عشق آنها را نسبت به خودم حس و درک کنم.
محبت آنها قابل باور است؛ ولی کسانی که اطراف من هستند و فقط وجود خارجی دارند و هیچ محبتی در آنها دیده نمیشود، همان ظروف تهی هستند. آنان خویشانی هستند که خویش خود را خویش نمیدانند؛ چون در این وادی آموختم عشق یعنی گذشتن از خویش، عشق را توصیفی نیست، عشق به بدن نیست، عشق به لمس نیست. گاهی عشق یعنی پای برهنه بر روی گداختههای آتش راه رفتن است. از ورود من به کنگره با دیدن و حس کردن افرادی که در کنگره خدمت انجام میدهند، بدون هیچ چشمداشتی با حس پاک و محبت من را راهنمایی کردند و راه مستقیم و آرامش را به من انتقال دادند، محبت را درک کردم که محبت به چه معنا و مفهومی است.
مثالی است که میگوید: «دستهایی که کمک میکنند، مقدستر از لبهایی است که دعا میکنند.» این وادی آنقدر پر معنا است که قلم در دستم قادر به نوشتن نیست از کجا و چه بگویم؛ ولی آموختم محبت کردن دل بزرگ و عشق بلاعوض میخواهد که انسان باید به آن دانایی و درک بالا برسد تا بتواند محبت کردن به دیگران را با قلبی پر از عشق و حس پاک انتقال دهد.
کاری که در کنگره۶۰ خدمتگزاران انجام میدهند از راهنما گرفته تا مرزبان، نگهبان و ... این جز محبت و عشق چه چیزی میتواند باشد که چنین از جان، کار، وقت و زندگی خودت بگذری تا بتوانی به فردی که مثل گذشته خودت درگیر تاریکی و مشکلات است، کمک کنی و یاری برسانی. در این وادی میگوید: «عبادت بهجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست.»
آقای مهندس حسین دژاکام خود وادی عشق و محبت است؛ مانند خورشید، گرما و نورش به تمام انسانهای دردمند میتابد و برای ایشان فرقی نمیکند به گل بتابد یا به خار و این عشق و محبت ایشان در دل تکتک همسفران و مسافران ریشه راند و جوانه زد تا آنها هم از این حس قشنگ محبت و عشق در کنار هم بهرهمند شوند و لذت ببرند. این وادی به من میآموزد که اساس هر چیزی بر پایه عشق و محبت است، محبت واقعی همراه با معرفت، عقل و ایمان است.
محبت اتفاقی نیست؛ بلکه کاملاً واقعی و حقیقی است، سوری و قراردادی نیست، دیدن آن چشم دل میخواهد و اگر محبت واقعی باشد؛ هیچ موضوعی بد نمیشود و همه چیز به تمام معنا زیباست و انسانها هیچ وقت از چیزی شِکوه و شکایت نمیکنند و زمانی انسان معنی عشق و محبت را متوجه میشود که به آرامش دست پیدا کند. همان آرامشی که من همسفر با آموزشها و از راهنمایان در کنگره بهدست آوردم و باعث شد تا معنای محبت، عشق و گذشت را حس و درک کنم.
یاد گرفتم که من در عمل باید از چیزهای کوچک خود بگذرم تا متوجه شوم، آیا میتوانم این کار را انجام بدهم یا نه؟ آیا میتوانم از یک لیوان چای به نفع دوستم بگذرم؟ آیا میتوانم از دارایی خودم مقداری ببخشم؟ هر وقت بتوانم این کار را انجام بدهم، آن وقت ارتقاء پیدا میکنم. به امید روزی که بتوانم به این دانایی و جایگاه برسم که آنقدر عاشق شوم تا بتوانم بگذرم و به محبت عام برسم که همه را دوست داشته باشم. در آخر از آقای مهندس حسین دژاکام و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم و سپاسگزار هستم.
نویسنده: راهنمای تازه واردین همسفر شهناز
ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر معصومه دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
392