سیزدهمین جلسه از دوره یازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی امامقلیخان با استادی راهنما همسفر الهام، نگهبانی همسفر مهری و دبیری همسفر پریسا با دستور جلسه «وادی چهاردهم (آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه 27 اسفندماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه امروز وادی چهاردهم، عشق و محبت و وادی آخر است؛ اما در کل مطلب آقای مهندس میفرمایند: هم آغاز و هم پایان است، آغاز تمام وادیها عشق و محبت است. اصولاً تمام ذرات در هستی از عشق و محبت آفریده شدهاند، درست است که قوانین در همهجا حکمران است؛ ولی تمام هستی بر مبنای عشق است و اگر خداوند هستی را بر مبنای عشق و محبت آفریده است، قطعاً تداوم دارد، هم سازندگی و هم خلق کرده است؛ ما همیشه در مورد وادیها صحبت میکنیم؛ ولی باید بتوانیم از آن تجربه به دست آوریم و از آن منبع غنی چیزی کسب کنیم تا بتوانیم در زندگیمان کاربردی کنیم وگرنه در هستی و در همهجا منابع و مطالب بسیار زیادی است، انسان باید آن را بهصورت کاربردی و عملی در زندگی خود استفاده کند.
خزانه خداوند خیلی زیاد است و این نوع نگاه آدم است که خوشبختی یا پولداری یا ثروت فرد دیگری عاملی میشود که من نتوانم حرکت کنم؛ درحالیکه باید نگاهمان را تغییر دهیم و عشق و محبت را بفهمیم؛ خداوند وقتی به کسی عشق و محبت میدهد، آن را رنگ میکند، آدم لطیفی میشود، همه را دوست دارد و به همه محبت میکند، مثل تازهواردین وقتیکه یک فرد جدیدی وارد میشود، نهایت عشق و محبت را میکند؛ فردی که عاشق است و فردی که فقط ادعای عاشقی دارد، در صور آشکار و در زبان عامیانه چاپلوسی میکند، خیلی تفاوت دارد. کسی که عشق و محبت دارد، ضعیف و لطیف است؛ ولی شکننده نیست، یعنی عاشق هیچوقت شکننده نیست، آگاهی و شناخت را نسبت به هر چیزی پیدا میکند.
در سیدی عاشق و معشوق گفته شده است که وقتی ما انسانها میخواهیم به یک فردی آسیب بزنیم، دو مرحله دارد یکی نوع حرفی که میزنیم و ذهنش درگیر میشود؛ حتی برای یک روز یا یک ساعت و گاهی هم قلب یکی را نشانه میگیریم، کسی که یک تیر به قلب کسی میزند و کلمهای زهرآگین میگوید و آن قلب بیمار میشود. در قرآن کریم هم آمده است که قلبهایی که مریض هستند و وقتی قلب مریض شود تمام حسها از کار میافتد و دیگر نمیتواند به زندگی برگردد، پس حواسمان باشد به آدمهایی که نزدیک ما هستند که آنها هم ذهن و قلبشان درگیر نشود.
خیلی سیدیها در مورد عشق و محبت آقای امین گفتند؛ ولی من بیشتر دوست دارم در مورد زندگیهای خودمان تحلیل کنم، من همیشه فکر میکردم کسی که عاشق است، یعنی تو به آن بچسبی و دوستش داشته باشی و از آن نگهداری کنی، اینیک قسمت قضیه است؛ اما کسی که عاشق میشود، یک ویژگی دارد، اینکه در اوج خستگی یکچیزی را رها میکند؛ یعنی مثل کَنه به آن نمیچسبد، میآید و اجازه میدهد، هر کاری که او دوست دارد، انجام دهد، فردی ازدواج میکند و آنقدر او را تحتفشار قرار میدهد که اصلاً نمیتواند زندگی کند و مرتب به او میچسبد و میگوید: دوستت دارم، این مالکیت است، یعنی من یکچیزی را دوست دارم، مقطعی است، دختر و پسر ازدواج میکنند، پسر وقتی دختر را گرفت دیگر تمام میشود؛ یعنی تا قبلش عاشق بوده است و این همان مالکیت است و عشق نیست، من همیشه دنبال این بودم که وابستگی با دلبستگی چه فرق دارد؟ کسی که دلبسته است، کسی است که دستش در دست شماست و با او زندگی میکنی، قدم میزنی و یک زندگی عاشقانه را با او تجربه میکنی، یعنی تو و آنطرف هر دو مستقل ازنظر افکار و تفکر هستید؛ اما کسی که وابسته است، مثل این میماند که روی شانه تو نشسته و تو در حال حرکت هستی او بیشتر میترسد که بیفتد، اگر بیفتد با سر میافتد؛ اما تو با پا حرکت میکنی، پس این منطق میشود، اینکه من به یکچیزی بچسبم و آن را تحتفشار قرار بدهم، این عشق معنا نمیشود.
محبت درونی آدمها، ثروت درونی آنها است، کسی که محبت دارد، خدا به او همهچیز میدهد، کسی که قلبش مریض است، حسادت به دیگران دارد و وارد، مرحلههای ضد ارزشی دیگری میشود، نمیتوان، حال خوبی را دریافت کند، طبق تجربهای که در زمان راهنما بودن داشتم ،وقتی سیدیها را تحلیل میکردیم، میدیدیم که چقدر آقای مهندس آدرسهای قشنگی به ما دادند و من خودم خیلی عشق داشتم، هر چیزی در هستی اگر یک نقش سازنده دارد، یک نقش تخریب هم دارد، اگر تو عشق داری، گره آن را هم داری ،اگر تو قدرت راداری، قطعاً گره آن را هم داری و این فاصله مثل یک مو میماند، فکر نکنید که مرگ فقط مال همسایه است و امیدوارم ما در زندگیمان عاشق خالصانه باشیم.
آقای امین در سیدی موانع محبت میفرمایند: عشق طیفبندی دارد، من میتوانم، عشقم را خالصانهتر کنم، نسبت به افرادی که در کنارم زندگی میکنند، نسبت به تمام مسائل پختهتر و آگاهیم بیشتر شود، هرچه انسان قلبش بسوزد؛ یعنی یک مواقعی میشود که یک نفر حرفی را به شما میزند و دلت را میشکند، آن لحظه که تو آن را میخوری و هیچ حرفی نمیزنی و سکوت میکنی و میبخشی، رهایش میکنی به خاطر خودت چه اتفاقی میافتد؟
من یک تجربه داشتم، زمانی که تجلیل راهنما میشدم میگفتند که ناراحت نیستی، گفتم نه! ناراحت نیستم؛ چون در طول این خدمت سعی کردم از تمام لحظات آن لذت ببرم و از آن استفاده کنم و با عشق این کار را میکردم و کار نداشتم که لژیون کناریم، چند نفر رهجو دارد و یا فلانی چه گفته است، سعی میکردم، بهترین ورژن خودم را بگذارم و اصلاً کاری به رهجوهایم نداشتم که این رهجو نسبت به من چه حسی دارد و فقط میتوانستم به آنها یاد بدهم که در کنگره وارد بازیهای بچهگانه نشوند، من وقتیکه وارد کنگره شدم، خودم را گمکرده بودم، کسی میتواند، عاشق باشد که اول عشق به خودش داشته باشد، من اول باید خودم را دوست داشته باشم، خیلیها تظاهر میکنیم که عاشق خودمان هستیم؛ ولی آن قلب مهم است.
من سیدیهای آقای امین را خیلی گوش میدهم، آقای امین صدای بیداری من بود، یعنی من را بیدار کرد از خوابهایی که سالیان سال در آنها فرورفته بودم و وقتی سیدیها را گوش میدادم، گریهام میگرفت؛ چون واقعاً گرهها را در خودم میدیدم و خیلی خوشحال شدم از اینکه استادی به بزرگواری آقای امین و آقای مهندس داریم و از آنها ممنون هستم؛ چون کنگره و آقای امین و آقای مهندس عشق هستند،تمام شما همسفرها عشق هستید، امروز به خودتان ببالید که آمدید و اگر من هم آمدم و روی این صندلی نشستم به خاطر این است که خودم را دوست دارم، پس تظاهر نکردم و تلاش کردم به بچهها یاد بدهم که عاشق خودشان باشند؛ چون کسی که عاشق خودش است، برای خودش ارزش قائل است و زمان میگذارد، امیدوارم همه شما در درون و در صور پنهان خودتان عاشق خودتان باشید، اول خودتان را دوست داشته باشید تا بتوانید به مرحله القا برسید.

مراسم افطاری همسفران نمایندگی امام قلی خان
.jpg)

مرزبانان کشیک: همسفر سمیه و مسافر امیرمحمد
تایپیست: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مهلا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امام قلی خان
- تعداد بازدید از این مطلب :
578