در لحظات خسته از همه مسیرهای اشتباه که رفتم و نتیجه نگرفتم، کنگره برای من معرفی شد و من با دردهای فراوان و زندگی پر چالش خود 3 ماه زودتر از مسافرم وارد کنگره شدم تا توانستم بر قلب و روح یخ زدهاش تاثیری داشته باشم، سفر خود را آغاز کردیم؛ اما با سختی فراوانی که از سوی مسافرم برای من تحمیل میشد، سفر اول را به اتمام رساندیم و وارد سفر دوم شدیم؛ اما حالم بسیار بدتر از سفر اولم شد که دیگر جسمم من را یاری نمیکرد و درگیر شده بودم گویی صبر من تمام شده بود، تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم و زمانی که وارد عمل شدم تا به یک مرتبه از همه ضد ارزشها دوری کنم متوجه شدم که نمیشود در کنگره با منیت ادامه داد، من میخواستم دردهای خود را التیام ببخشم؛ اما باید زمان میدادم.
پس از گذشت 2 ماه دوری از کنگره و راهنما مجدد حس کردم که نیاز بیشتری به کنگره دارم و حسی به من میگفت: همسفر ادامه بده و صدایی به من میگفت: به مو میرسد؛ اما پاره نمیشود و هرگز وعده خداوند دروغ نخواهد بود. مجدد سفر خود را به هر سختی که شد شروع کردم. وادی دهم را این بار با حسی دیگر خواندم، وادی دهم برای من پیامهای جدیدی داشت که گویی اصلا نشنیده بودم؛ من از دردی رنج میبردم که یادگار دوران اعتیاد مسافرم بود و آن قلب زندگی من و ثمره عمر من بود، من نمیدانستم که صفت گذشته در انسان صادق نیست. رنجهای بسیاری سایه به زندگی من افکنده بود، ابتدای وادی دهم گفته شده «شهر یکباره به طغیان دچار شده؛ اما نسیم آرام الله عظمت و سلامتی را باز میگرداند و شما بهره بیشتری میبرید.» این جمله را من بارها و بارها خواندم؛ اما پس از هر بار خواندن مفهومی دیگر برای من داشت که گویی جان تازهای در من دمیده میشد.
در ادامه وادی دهم از سر به سجده، گفت که بسیار آسان است که فقط تمنای دل میخواهد نه دست و پاهای اضافه، با هر دو یا سه خطی که میخواندم، وادی دهم برای من جمله صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است را تداعی میکرد. آری این جمله یا قانون زیبا و سحرآمیز بود مانند شمشیری برنده بود که هشدار میداد که من انسان از نادانی خویش سقوط کردم و امید در دلم زنده میشد. وادی دهم روح مرده من را از جسم زندهام خارج میکرد، وادی دهم رحمت و بخشندگی خداوند را برای من به نمایش در آورده بود و مفهوم اختیاری که در آفرینش برای من هدیه داده بود را میشکافت که همه انسانها قادر هستند صفت گذشته خود را تغییر بدهند؛ حتی گناهکارترین انسانها میتوانند تبدیل به پاکترین انسانها شوند. وادی دهم باز هم برای من گفت که اگر انسان بتواند از اختیارش برای تغییر صفتهای زشت خودش استفاده کند مورد رحمت و مهربانی خداوند قرار میگیرد و خداوند یاری خواهد کرد از جهنمی که خودش برای خودش درست کرده خارج شود و من قوطهور در مفهوم کلمات این وادی بودم. وادی دهم گفت هستی ثابت نیست، امید من بیشتر شد و باور کردم که درد و رنجهای من ثابت نیست.
وادی دهم از حلقههای آفرینش، از آسمان بر زمین از زمین به آسمان میگفت؛ زیرا این وادی میخواهد من از وجود حیات جاودانه و وجود زندگی دوباره آگاهی داشته باشم و بدانم معجزه زندگی خود زندگی است، در ادامه غم، اندوه، شادی و عشق را شکافت، از به دست آوردنها و از دست رفتنها و اضداد برای من گفت که نتیجه گرفتم اگر غم و اندوه و اضداد را تجربه نمیکردم نمیتوانستم در مسیری باشم که خود را بشناسم و مفهوم عشق را بدانم، گویی وادی دهم این بار داشت برای همه آفرینش مدل میداد، مدل هستی و نیستی را میگفت، از نور، صوت و حس برای من میگفت، چه هوشیارانه نور، صوت و حس را پشت سر هم چیده بود و توضیح داده بود که من بفهمم که این صفتهای مخرب من است که زندگی را برای خود جهنم کردم. این وادی برای من فهماند که دیگر نگویم که چرا من خلق شدم و حتی بتوانم از بدیها و نادانیها چگونه درس بیاموزم و آنها را دوست داشته باشم تا به عشق سالم برسم، من با فهمیدن وادی دهم توانستم مسیر را ادامه بدهم و اکنون این آرامش را در زندگی خود تجربه کنم.
نویسنده: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر شکوفه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون ششم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
347