English Version
This Site Is Available In English

گروه خانواده- خدا را هزاران بار شکر بابت وجود کنگره

گروه خانواده- خدا را هزاران بار شکر بابت وجود کنگره

آنچه باور است محبت است
و آنچه نیست ظروف تهی است
من که می‌گویم کلام خود نیست
بلکه فردی است در جمع بیکران هستی
که باورش کار هر کس نیست
مگر معنای آن بداند که آن چیست

کنگره۶۰ سراسر محبت است. چیزی که باعث شده است کنگره همچنان قوی و پابرجا بماند همین پیوند عشق و محبت است. گویی آقای مهندس و خانواده محترمشان ذرات محبت را در فضای کنگره دمیده‌اند و یارانی در این مهم، ایشان را همراهی می‌کنند. دیده‌بانان جزو یاران بلندهمت و زحمت‌کش کنگره محسوب می‌شوند که شال سفیدی به نشانه پاکی و زلالی بر گردنشان آویخته‌اند تا امید و الگویی باشند برای افرادی که خواهان رهایی از تاریکی هستند. به یمن اجرای پیمان و اهدای شال ایجنتی و مرزبانی، سعادت میزبانی دیده‌بان رابط مسافر مهدی را در شعبه داشتیم. با اجازه ایشان گفتگویی را ترتیب دادیم که شما را دعوت می‌کنیم با ما همراه باشید.

مسافر مهدی با ۱۳ سال تخریب آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره شدند. به مدت ۱۳ ماه به روش DST و داروی اپیوم با راهنمایی آقای مهندس سفر کردند. هم‌اکنون ۱۳ سال و چند ماه است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند. رشته ورزشی ایشان راگبی است.

لطفاً بفرمایید چگونه با کنگره آشنا شدید؟

من 14 سال پیش در ترک سقوط آزاد بودم و از طریق برادرم با کنگره آشنا شدم. به کنگره آمدم و سفرم را شروع کردم و الان نزدیک به 14 الی 15 سال است که در کنگره حضور دارم.

لطفاً اگر تمایل دارید تلخ‌ترین خاطره که در دوران اعتیاد داشتید را برای ما تعریف کنید؟

اعتیاد خاطره تلخ زیادی دارد. کلاً سیاهی و تاریکی مطلق است. اعتیاد ورشکستگی دارد، حقیر شدن دارد؛ البته تلخ‌ترین خاطره که من هیچ‌وقت یادم نمی‌رود این است که یک‌روز فهمیدم که پسرم به واسطه تصویری که از من دیده بود، کار من را تکرار کرده و به‌صورت نمادین، لول درست کرده‌ بود، چوبی روی آن گذاشته و حالت سنجاق سیخ داشت. من خاطره تلخ زیاد دارم؛ ولی این اتفاق هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود.

آیا در کنگره هم شرایطی پیش آمده که خاطره تلخ داشته باشید؟

در کنگره تمام خاطره‌ها برای من شیرین است و این‌که گاهی دلخوری که نه، شاید اختلاف عقیده با بعضی افراد پیش می‌آید و این یک مسئله طبیعی است. تلخ‌ترین تصاویری که در ذهن من است افرادی هستند که به کنگره می‌‌آیند و خدمتگزار می‌شوند و حالا به هر دلایلی بعد از مدتی از کنگره می‌روند. من دوستانی داشتم که الان کنگره نمی‌آیند. تلخ‌ترین خاطره این است که روزی با خداحافظی یا بدون خداحافظی کنگره را ترک کردند.

شنیده‌ایم که گفته بودید بعد از درمان از کنگره می‌روید، چه چیزی باعث شد که ماندگار شوید؟

من اوایل سفرم مثل بقیه‌ سفر اولی‌ها وقتی کنگره می‌آمدم، فکر می‌کردم کنگره هم مثل بقیه جاهای دیگر است؛ چون تجربه ترک در گروه دیگری نیز داشتم. چند ماه اول سفرم به همسفرم گفتم: «من از کنگره می‌روم.» حتی به او گفتم: «کنگره برای آدم‌های پولدار و بازنشسته است.» این تفکر برای خیلی از سفر اولی‌ها است، تنها برای من نیست. من به مرور زمان در کنگره ماندم و دیدم که کنگره با هیچ کجا در دنیا قابل مقایسه نیست؛ اگر بخواهیم با جا‌های دیگر مقایسه کنیم، فاصله‌اش از این‌جا تا هزاران کهکشان تفاوت دارد؛ به‌ این خاطر صحبتی که اوایل می‌کردم از روی ناآگاهی بود و این چیزی است که سفر اولی‌ها به ذهنشان می‌رسد. ما یاد گرفته‌ایم در کنگره ماندگار شویم؛ به‌واسطه کنگره تعادل و رفتار درست با خانواده را آموختیم. ما به سبب ماندنمان در کنگره، بزرگترین و بالا‌ترین درس‌ها را یاد گرفتیم و بابت این امر خدا را شکر می‌کنیم.

چه جایگاه خدمتی را تاکنون تجربه کرده‌اید و لذت‌بخش‌ترینش کدام بوده‌ است؟

من تمام جایگاه خدمتی را تجربه کرده‌ام. همه لذت‌بخش بود و هر کدامشان مسئولیت خاص خودش را داشت. یادم می‌آید وقتی نگهبان نظم می‌شدم، این‌قدر برایم لذت‌بخش بود. هیچ‌وقت یادم نمی‌رود در سرما و زمستان اصفهان، نگهبان نظم می‌شدم؛ به‌دلیل این‌که لژیون خدمتگزار می‌شدیم و یک شعبه در اصفهان بود. در آن سرما هيچ‌کس حاضر نبود برای نگهبان نظم شدن بیرون بایستد و سرما را تحمل کند؛ ولی ما سر و دست می‌شکستیم و می‌رفتیم و حس قشنگی به ما می‌داد؛ ارزش آن‌همه سختی و سرما را داشت و این ادامه پیدا کرد تا الان که من در جایگاه دیده‌بانی هستم.

به ما بگویید بزرگترین هدیه‌ای که از کنگره گرفته‌اید چه بوده است؟

سلامتی و سربلندی و بازگشت به شخصیت از دست رفته که کنگره به من داده است.

حس و حالتان از نمایندگی بندر‌عباس را بیان کنید و بگویید نمایندگی ما را چگونه دیدید؟

حس خیلی خوبی دارد. من به شعب تازه‌ تأسیس مثل بندرعباس، زاهدان و دلیجان می‌روم. این‌ها شعبی هستند که 2 یا 3 سال است که تأسیس شده‌اند؛ اول لژیون بودند که بعد تبدیل به شعبه شده‌اند. حس و حالی که اعضاء آن‌جا دارند نسبت به شعب شلوغ با هم متفاوت است. انرژی که در شعبه کوچک مثل بندر‌عباس و بعضی از شعب است قابل مقایسه نیست. جنس آن حس و حال برای من خوب است. دوست دارم بیایم و شاهد رشد بچه‌ها باشم. همیشه از آن موقعی که آموزش‌های کنگره را گرفتم، دوست‌ داشتم جاهایی که نیاز است بروم. شعب کوچک به من نیاز دارند و حس می‌کنم وقتی می‌روم و شاهد رشدشان هستم این لحظه، لذت‌بخش‌ترین لحظات زندگی است. این تصاویر که یکی‌یکی افراد چه مسافر و چه همسفر می‌آیند و بعد از 2 ماه یا 6 ماه شاهد رشد کردنشان هستیم زیباترین تصاویر در هستی است.

چه چیزی باعث شد که به همسفرتان اجازه دهید به بندر‌عباس بیاید؟

انسان اگر به کنگره و مسیری که در آن قرار گرفته است ایمان داشته باشد، مطمئن باشید اصلاً نیازی به فکر کردن ندارد. یک‌بار آقای مهندس از من پرسیدند: «چه شد که پهلوان شدی و اعلام کردی؟ چه فکری کردی و پهلوان شدی؟» به آقای مهندس گفتم: «من اصلاً فکر نکردم.» گفتند: «چرا؟» گفتم: «من به شما و کنگره و خداوند ایمان دارم و نیازی به فکر کردن ندارد.» بعضی مواقع بعضی کارها که ما داریم انجام می‌دهیم در کنگره دست خود ما نیست. واقعاً برای خود من قابل حس است که برخی فرامین وقتی صادر شود، دیگر انسان قفل می‌کند. برای همسفر من هم فرمان صادر شده است که بیاید و به بچه‌های بندر‌عباس کمک کند؛ پس حمایت من را می‌خواهد. من خودم یکی از پرچم‌دارهای کنگره هستم که نمی‌توانم نه بگویم؛ اگر من این کار را نکنم، اگر من خط‌شکن نشوم، اگر همسفر من خط‌شکن نشود، مطمئنم بقیه هم پشت سرش حرکت می‌کنند. ما در کنگره الگو هستیم و باید سعی کنیم که همیشه کارهای سخت انجام بدهیم؛ کارهایی که کسی انجام نمی‌دهد. یکی از دیده‌بان‌‌ها به من گفت: «وقتی آقای مهندس اعلام می‌کنند برای روابط شعب یکی نیاز است تو دست بلند نمی‌کنی؟» گفتم: «نه این‌که نخواهم من صبر می‌کنم اگر کسی نبود، آن‌وقت دست بلند کنم.» من و همسفرم به‌واسطه شغل و موقعیتی که در زندگی داریم و این مسئله که بچه‌هایمان بزرگ هستند و خودشان را شناخته‌اند، خیلی راحت می‌توانیم از آن‌ها دور باشیم؛ به همین دلیل ما می‌توانیم شعبه‌های دورتر را ساپورت کنیم و سختی مسیر دور را راحت‌تر برویم و برگردیم. همه فکر می‌کنند همسفرم خسته است؛ ولی اصلاً این‌طور نیست.

لطفاً خصوصیات یک خدمتگزار واقعی را برایمان شرح دهید؟

یک خدمتگزار کنگره۶۰ باید خصوصیات بارزی داشته باشد. موضوعی که آقای مهندس خیلی به آن تأکید دارد مسئله مردم‌داری است؛ اگر ما در کنگره مردم‌دار باشیم، مطمئناً موفقیتمان خیلی بیشتر است. خدمتگزار اگر در کنگره مردم‌داری نداشته باشد، راه به جایی نمی‌برد و شاید آن جایگاه و خودش را خسته کند و نتواند مسیر را به درستی ادامه بدهد. ما داریم به‌واسطه کنگره آگاهی کسب می‌کنیم؛ ولی مردم‌داری در کنگره موضوع بسیار مهمی است.

نظرتان در مورد سایت چیست و چه‌قدر اهمیت دارد؟

به‌نظر من سایت خیلی خیلی مهم است. همسفر خودم در سایت خیلی خدمت می‌کرد و از نزدیک شاهد بودم که ایشان و همسفران دیگر خدمت می‌کردند و مسئولیتی در سایت شعبه اصفهان داشتند. می‌دیدم که تا ساعت ۲ یا ۳ نیمه شب زحمت می‌کشیدند، تایپ، آپلود و دانلود می‌کردند و سه، چهار نفر مرتب با هم در ارتباط بودند تا با گوشی بتوانند یک مطلب یا خبر را  روی سایت ببرند. این کار خیلی زمان می‌برد و کاری است که دیده نمی‌شود. ما صفحات را باز می‌کنیم، مطالب را می‌خوانیم و عکس‌ها را می‌بینیم. پشت این قضیه زحمات زیادی کشیده شده و این زحمت خدمتگزاران سایت است. انسان‌هایی هستند که به واسطه سایت، اخبار را می‌خوانند، وارد کنگره شده و درمان می‌شوند. خدمتگزاران سایت در رهایی و درمان آن‌ها شریک بوده و سهم خیلی زیادی دارند و این بالا‌ترین چیزی است که خداوند به یک انسان می‌دهد.

کلیدی‌ترین مسئله‌ای که از آقای مهندس یاد گرفتید و برای شما الگو شده است را برای ما بازگو بفرمایید؟

تمام حرکات آقای مهندس آموزنده است. من شاید از آقای مهندس کلیدی‌ترین چیزی که یاد گرفتم و برای من الگو شد بخشش است. ایشان اعلام کرده، عمل می‌کردند و به من هم آموزش می‌دادند؛ خصوصاً در جایگاه دنوری، پهلوانی و نشان در بی نشانی که من بلافاصله آموزش گرفتم و اجرا کردم. من از آقای مهندس بخشش و بخشیدن را آموختم؛ نه تنها در مسئله مالی حتی در بحث‌های دیگر مثل اجرای کار‌های کنگره نیز آموزش گرفتم.

لطفاً تصورتان از کلمات زیر را در یک کلمه یا جمله کوتاه بیان کنید؟

آقای مهندس: معلم بی‌نظیر

همسفر: یک همراه در سفر زندگی

اعتیاد : تاریکی مطلق

کلام آخر:

ان‌شاءالله خداوند به شما سلامتی بدهد که در کنگره هستید و دارید کار و تلاش می‌کنید و به‌عنوان اولین‌ها هستید. الان شاید صحبتی که برای شما می‌کنم درکش سخت باشد؛ ولی برای من که این مراحل را گذراندم کاملاً قابل رؤیت است. 4 یا 5 سال دیگر به خودتان می‌بالید و خدا را شکر می‌کنید که شما جزء اولین‌ها بودید. اولین‌ها همیشه در ذهن‌ها ماندگار هستند و در هستی حک می‌شوند. برای شما هم این اتفاق خواهد افتاد؛ اولین بار که سایت کنگره در بندرعباس راه افتاد، خدمتگزاران چه کسانی بودند؟ این مسأله خیلی لذت‌بخش است و از شما که زحمت می‌کشید و خدمتگزار هستید متشکرم.

از طرف تمامی خدمتگزاران و همسفران نمایندگی بندرعباس از دیده‌بان محترم مسافر مهدی صمیمانه سپاسگزاری می‌کنیم که وقت خود را در اختیار ما قرار داده و بزرگوارانه به سؤالات ما پاسخ دادند. ان‌شاءالله مسیر زندگیشان همواره پرنور و پربار باشد.

طراح سؤال و مصاحبه‌ کننده: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بندرعباس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .