English Version
This Site Is Available In English

بذرهایی که ما امروز می‌کاریم؛در زمان خودش قطعاً به ثمر خواهد نشست.(نمایندگی میخک مشهد)

بذرهایی که ما امروز می‌کاریم؛در زمان خودش قطعاً به ثمر خواهد نشست.(نمایندگی میخک مشهد)

چهاردهمین جلسه از دوره دهم سری کارگاه‌های آموزشی - خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی میخک مشهد، با استادی مسافر پانیذ، نگهبانی مسافر اکرم و دبیری مسافر بهار، با دستور جلسه «درختکاری» روز چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، رأس ساعت ۱۱:۳۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان پانیذ هستم یک مسافر.

خدا را شاکرم که به من این فرصت را داد؛ تا یک‌بار دیگر، این جایگاه را تجربه کنم. چندین سال است که هفته درختکاری، لژیون یکم خدمتگزار می‌شود. امسال راهنمای عزیزم، خانم مریم، این اجازه را به من دادند که به‌عنوان استاد جلسه، در خدمت شما عزیزان باشم؛ و به نظرم این افتخار بزرگی است. شاید این اتفاق هم پیامی برای ما داشته باشد که قطعاً همین‌طور است. از زمان ایران باستان، روز ۱۵ اسفند، روز درختکاری نامیده می‌شود.

هرساله از نیمه اسفندماه یعنی ۱۵ تا ۲۲ اسفند، هفته طبیعت است. البته مقصود فقط درختکاری نیست؛ بلکه ما باید در واقع، احترام به طبیعت را یاد بگیریم. شاید درختی که ما می‌کاریم؛ در بهاری که پیش رو داریم؛ به ثمر نشیند؛ امّا این درخت برای آیندگان و سال‌های بعد حتماً مثمرثمر واقع خواهد شد.

در قدیم داستانی بود؛ به نام جک و لوبیای سحرآمیز. جک، نوجوانی بود که داشت تلاش می‌کرد؛ تا بزرگ شود و به بلوغ برسد. او خانواده فقیری داشت که فقط یک گاو داشتند. گاوی که دیگر شیر نمی‌داد. جک به مادرش گفت؛ این گاو را بفروشیم. زمانی که می‌خواست؛ گاو را بفروشد؛ یک نفر او را گول زد و گفت؛ این گاو را به من بده تا درمانش کنم. عوض آن به تو لوبیای سحرآمیز می‌دهم؛ بنابراین چند عدد لوبیا به جک داد.

زمانی که جک به خانه برگشت؛ مادرش او را دعوا کرد و گفت؛ ما به پول آن نیاز داشتیم. این لوبیا به درد هیچ کاری نمی‌خورد و لوبیا را از پنجره به بیرون از خانه پرتاب کرد.آن لوبیا، در عرض چند ساعت، تبدیل به درختی بزرگ و تنومند شد. جک از این درخت بالا رفت و به جهانی پا گذاشت که درست مثل جهان ماورا بود. زمانش با زمان ما فرق داشت. درست مانند جهان خواب بود. یک روز که آنجا می‌ماند؛ اندازه چندین دهه در جهان واقعی بود. ادامه داستان به این شکل بود که جک از آنجا طلا دزدید و پایین آمد. تا جایی که آن درخت را با مادرش قطع کردند.

این داستان مطالب بسیار مفیدی را در بردارد. یکی اینکه، بذرهایی که ما امروز می‌کاریم؛ شاید مثل لوبیای سحرآمیز، در لحظه و ساعت، نتیجه نداشته باشد؛ امّا در زمان خودش قطعاً به ثمر خواهد نشست. در زمین ، زمان مؤلفه بسیار مهمی است .  هر کاری می کنیم؛ در مدت زمان، پاسخش به ما برخواهد گشت .این همان کارما است . پالایش  یک شبه ممکن نیست .

وادی دوازدهم به ما یاد داد که در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود . وادی هشتم به ما جبران خسارت را یاد آوری کرد .درختکاری ، حکم جبران همان خسارت هایی را دارد ؛ که هرکدام از ما به نحوی به طبیعت و زمین زده ایم . وادی پنجم ، حرکت از سخن به سمت عمل است .جایی که وقتی متوجه این خسارت ها شدیم ، وارد عمل شویم.

اول از همه دوری از ضد ارزش ها  را سرلوحه کار خویش قراردهیم ؛ چرا که هر دروغ ، تهمت ،و یا قضاوتی که می کنیم ؛ خود یک بذر است که می کاریم  و یقیناً در مدت زمان کم یا زیاد ، پاسخ و محصول آن را برداشت خواهیم کرد .بنابراین باید زیبا بکاریم ؛ تا زیبا برداشت کنیم .

تایپ: مسافر پانیذ - لژیون یکم نمایندگی میخک مشهد
ویرایش: راهنما مسافر مریم، لژیون پانزدهم نمایندگی میخک مشهد
بازبینی و ارسال: همسفر فاطمه

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .