در باب دستور جلسه «هفته راهنما» با اسیستانت همسفر اعظم مصاحبهای ترتیب دادیم که تقدیم نگاه شما مهربانان همیشه همراه مینماییم.
همسفر اعظم و مسافرشان با تخریب آنتیایکس مصرفی تریاک وارد کنگره شدند. به راهنمایی مسافر اصغر و خانم کماندار به روش DST با داروی OT به مدت 10 ماه و 25 روز سفر کردند. در حال حاضر 12 سال است که با دستان پرمهر آقای مهندس آزاد و رها هستند.
در یکی از مصاحبهها مسافرتان شما را سکوی پرتاب خود به سوی جلو نام بردند، لطفاً از تجربیات حضور در کنار مسافرتان را برای همسفرانی که برای قدم گذاشتن در این مسیر تردید دارند بفرمایید؟
من تجربه همسفر بودن در کنار مسافر خود در سفر اول و دوم را دارم و در ادامه جایگاه راهنمایی را با یکدیگر تجربه کردیم، زمانیکه مسافر و همسفر با هدف و در مسیر مشترک باشند بهتر میتوانند به یکدیگر کمک کنند؛ بهعنوانمثال مسافر خدمتگزار کنگره است؛ ولی تصمیم همسفر چنین نیست و تقریباً مسیر آنها جدا میشود، زمانیکه در کنگره۶۰ مسافر و همسفر خدمتگزار میشوند با اهداف و زبان مشترک در این مسیر بسیار موفق و سریع حرکت میکنند و میتوانند برای یکدیگر سکوی پرتاب به جلو باشند تا آموزشها را بهتر دریافت کنند، نگرش من این است که اگر توانستم حرکت و خدمت در کنگره۶۰ انجام بدهم همه در جهت حال خوش خود بوده است. من در سفر اول بهعنوان همسفر در کنار مسافر قرار داشتم، شاید دانایی لازم را نداشتم؛ ولی با یاری خداوند واقعاً مسافر را رها کرده بودم و اصلاً به مصرف دارو و کلاس او توجه نداشتم و با عملکرد صحیح و کمک یکدیگر سفر خوبی را طی کردیم؛ منتظر ورود مسافر خود به سفر دوم بودم تا حال خوب به دست آورم، او با اتمام سفر تغییر و به حال خوش رسید و بسیار فعال و خدمتگزار شده بود؛ اما من همچنان به واسطه حال آشفته خود از لحاظ روابط با همسر و از نظر روح و روان واقعاً انسان کاملاً بههمریخته شده بودم چراکه به نتیجه مورد نظر دست نیافتم و با عدم حرکت تصور میکردم مشکلات من با درمان مسافرم حل خواهد شد؛ ولی این اتفاق رخ نداد با این حال من را بسیار یاری میکرد و با صبوری و چشمپوشی نقاط ضعف من این بار را به دوش کشید و حتی نقش راهنما را بازی کرد، او عاشقانه خواستار حالخوش برای من بود، به دلیل اینکه جهانبینی من رشد نکرده بود مسیر طولانی بود، اما خدا را شکر بهواسطه کمک مسافرم و راهنمای عزیزم و همه آموزشهای کنگره من نیز شروع به حرکت کردم و امروز پس از 12 سال احساس میکنم که بالاخره توانستم تا حدودی تغییر کنم البته هنوز به مقصد نرسیدهام و مسیر طولانی برای رسیدن به خواستههایم دارم. حضور من و مسافرم در کنار یکدیگر برای انجام خدمت بسیار کمککننده بود، زمانیکه یک مسافر در کنگره سفر کرده سپس خدمتگزار یا راهنما میشود باوجود همسفر بسیار قویتر و محکمتر حرکت میکند، روزهایی که مسافر من سه روز در هفته در کنگره بود، روزهای جمعه از صبح تا بعدازظهر داخل پارک حضور داشت و حضور او در خانه کمرنگتر شده بود، اگر هدف و مسیر ما یکی نبود و از کارهای او اطلاع نداشتم درک موضوع برای من سخت بود، مثلاً مدتی مصرفکننده بود و اکنون که درمان شده چرا کنار ما نیست؟ ولی بهواسطه اینکه هر دو راهنما و خدمتگزار بودیم و هدف دریافت، آموزش و خدمت به دیگران و هستی بود تا ما به رشد برسیم و این مسیر برای ما شیرین و لذتبخش شود.
جدای قرار گرفتن در جایگاه اسیستانت در مواقع حساس و حین خدمت که سریع باید تصمیم بگیرید چه اندازه به حس خودتان اعتماد میکنید؟
من بهواسطه خدمت در کنگره هیچگاه تصمیم عجولانه نمیگیرم، در واقع همیشه زمان و فرصت این را دارم که با خانم کماندار و دیگر اسیستانتها مشورت و سؤالهایم را مطرح کنم که با تفکر پیش بروم اگر بخواهم صادقانه بگویم زیاد به حس خود اعتماد نمیکنم، مخصوصاً زمانیکه در کنگره میخواهم برای دیگران تصمیم بگیرم از روی حس انجام نمیدهم و بیشتر سعی میکنم قوانین را جستوجو کنم، سؤالات را بپرسم، تفکر کنم و از روی تفکر و عقل تصمیم بگیرم شاید بسیار اندک پیش آمده یک یا دو مورد که به حس خود اعتماد کردهام و خیلی از این موضوع راضی نبودم این تجربه من بود و به این صورت قبول دارم تا آنجایی که میتوانم مشورت و تفکر کنم و با حس کارها را انجام ندهم، به دلیل اینکه حس من آنقدر که باید تسویه و پالایش نشده و نمیتوانم به آن اعتماد کنم؛ اما زمانی در جایگاه راهنما این اتفاق پیش آمده که با حس سخن یا مسئلهای را در لژیون با رهجوها مطرح کردم و سپس بچهها گفتند امروز بسیار این موضوع به ما کمک کرد، مثل اینکه روزی ما بود و شما میدانستید ما این مشکل را داریم در لژیون بیشتر به حس خود اعتماد میکردم؛ بنابراین در جایگاه اسیستانت بیشتر سعی میکنم فرمانپذیر و پیرو قوانین باشم و تمام آن مسائلی که تصمیمگیری آن بر عهده و در چهارچوب وظیفه من است را با خانم کماندار مشورت کنم و زیاد به حس خود اعتماد نکنم. در زندگی شاید گاهی مجبور باشم به حس خود اعتماد کنم و زمانی نتیجه درست یا غلط میشود بهواسطه اینکه حس من هنوز نیاز به تزکیه و پالایش دارد تا بتوانم حسهای خوب را دریافت کنم، در واقع حس سالم اعضاء کنگره و افرادی که من با آنها در ارتباط هستم راهنمای خوبم خانم کماندار عزیز و تمام افرادی که در کنار هم خدمت میکنیم حس زیبا و اعتماد به نفس که به من دادند باعث جذب من شد؛ ولی از روی حس در کنگره عملی را انجام نمیدهم، چراکه به حس خود اعتمادی ندارم.
لطفاً یکی از شیرینترین خاطرههایی که در جایگاه راهنمایی برای شما لذتبخش بوده را برای ما بیان کنید؟
تمام لحظات خدمت راهنمایی خاطرات بسیار شیرین دارد، حتی اگر در مواقعی خاطرات تلخ بوده بعد از مدتی به خاطرات شیرین تبدیل شده است؛ ولی یکی از شیرینترین خاطرات من در دوره راهنمایی این بود که با ۱۰ الی ۱۱ نفر از بچههای لژیون برای رهایی به تهران رفتیم که چند نفر برای گرفتن پیمان وادی هشتم، چند نفر برای گرفتن انگشتر دنوری و چند نفر برای ارائه ۳۰ سیدی، زمانیکه در کنار آقای مهندس قرار گرفتیم ایشان با لبخند فرمودند: خانم اعظم اتوبوس گرفتی این همه رهجو آوردهای؟ هر زمان که یاد آن لحظه و کلام آقای مهندس میافتم برای من بسیار لذتبخش است، جدای اینکه با رهایی تکتک کسانیکه در کنارشان بودم و بهواسطه آنها این افتخار را پیدا کردم در کنار آقای مهندس در آکادمی بایستم خیلی برای من لذتبخش بوده و جزء خاطرات شیرین برای من محسوب شده است. خاطره دیگر اینکه برای رهایی رهجو به آکادمی رفته بودم درون اتاق آقای مهندس ایستاده بودم فردی که برای رهایی آمده بود، جلو آمد درخواست کرد به دلیل اینکه برای رهایی راهنمای او نبود، کنار او بایستم، مدتی گذشت و از من دعوت شد که در شعبه الیگودرز استاد جلسه باشم شخصی آمد و گفت خاطرتان هست روزی در کنار آقای مهندس رهایی من را گرفتید؟ این برای من یکی از خاطرات شیرین بود که آن روز قسمت و روزی من شده بود، شاید در جایگاه راهنمایی نباشد؛ ولی یکی از شیرینترین و بهترین لحظاتی که من در کنگره۶۰ گذراندم خریدن کتاب حال شما چهطور است بود که بهواسطه رفتن برای رهایی یکی از رهجوها در تهران اتفاق افتاد. یکی از رهجوها مدت طولانی 40 سیدی را نوشته بود و به علت داشتن فرزند کوچک حاضر به رفتن تهران نبود تا اینکه یک روز گفت برای رهایی 40 سیدی به تهران برویم، آن روز قسمت شد که این کتاب را خریداری کنم شاید بتوانم بگویم که بهواسطه رهایی این عزیز موقعیت و خرید کتاب قسمت و نصیب من شد که یکی از شیرینترین خاطرهها بود که در ذهن من حک شد.
با توجه به اهمیت ورزش در کنگره چرا راهنما باید در امر ورزش پیشقدم باشد؟ شما چه توصیهای دارید برای همسفرانی که در پارک حضور فعال ندارند؟
با توجه به اینکه راهنما در کنگره۶۰ بایستی برای رهجو مانند یک الگو عمل نماید، زمانیکه رهجویی قدم به کنگره میگذارد از لحاظ جسمی و جهانبینی آسیب دیده است و حال خوبی ندارد، در این صورت رهجو با آموزشهای راهنما میتواند به حالخوش دست یابد و ذرهذره روان او نیز به تعادل، سلامتی و به رهایی برسد، مسافران با مصرف OT سیستمایکس آنها راهاندازی میشود؛ اما در رابطه با همسفر اینگونه نیست، زیرا بهواسطه افکار او این سیستم از تعادل خارج شده است و راهنما با آموزشهای جهانبینی میتواند به بازسازی سیستمایکس آن فرد کمک کند، قسمت دیگری از جسم وجود دارد که میدانیم ورزش اثر بسیار شگرفی بر روی آن دارد و باعث میشود سیستم ایکس ما همسفران راهاندازی شود، زمانی یک راهنما میتواند تأثیرگذار باشد که خود نیز به تمام قوانین عمل کند، زیرا تا زمانیکه رهجو، راهنمای خود را بهعنوان یک الگوی ورزشی نبیند، حرف ایشان برای او تأثیرگذار نخواهد بود، در این صورت ورزش کردن راهنما در روزهای جمعه یا در طول زندگی او بسیار حائز اهمیت است، روزهای جمعه مخصوص ورزش کردن و دور هم جمع شدن اعضاء کنگره۶۰ است که باید در این روز راهنما حتماً در پارک و رشته ورزشی حضور فعال داشته باشد؛ زیرا رهجو سفر اول که بعد از گذشت ۲ الی ۳ ماه برای نخستین بار به پارک آمده است با دیدن راهنمای خود بتواند حس شیرین ورزش را تجربه و در زندگی خود کاربردی کند تا سیستم ایکس او راهاندازی شود و در کنار آن جهانبینی و روان او نیز به تعادل برسد، کار راهنما به حال خوش رساندن رهجو است؛ در صورتی که خود نتواند یک ورزشکار باشد و این تفکر را به رهجوی خود انتقال دهد، در این صورت نتوانسته است وظیفه خود را انجام دهد، چیزی که از کنگره آموختم این بود که حضور فعال یک راهنما نه تنها میتواند باعث حال خوش یک رهجو شود، بلکه در رسیدن به حال خوش خود نیز تأثیر بسزایی دارد، راهنماها در روزهای جمعه حتماً در پارک حضور داشته باشید و صبحانه را با رهجوهای خود میل کنید در ورزش این حس خوب را به یکدیگر انتقال دهید تا بتوانید از روز خود لذت کافی را ببرید، تجربهای که داشتم این بود که با وجود سرمای شدیدی که وجود داشت؛ اما با دوستان در کنار یکدیگر مینشستیم و مشغول خوردن صبحانه میشدیم و این برای من بسیار لذتبخش بود شاید برای من زیباترین جمعه بود، گاهی اوقات به پارک پیروزی در خمینی شهر میروم با اینکه دیگر لژیون ندارم؛ اما در لژیون دوستان حضور پیدا میکنم، صبحانه میخورم و ورزش میکنم و لحظات شیرینی را در کنار دوستان سپری میکنم و از شما هم میخواهم این حس و حال را تجربه کنید و لذت ببرید.
با توجه به دستور جلسه هفته راهنما یک جمله برای همسفرانی که در انتظار نتایج آزمون هستند بگویید؟ چه پیشنهادی برای این عزیزان دارید؟
صبوری و انتظار برای نتایج امتحانات بسیار شیرین است. من نیز زمانیکه امتحان راهنمایی داده بودم این انتظار را تجربه نمودم، انتظار بسیار شیرینی است، در این انتظار چه قبول باشیم و چه نباشیم به عقیده من به شیرینی این لحظهها فکر کنید؛ چراکه چشم انتظاری لذت خاص خود را دارد و نوعی امید است و باعث میشود لحظات شیرینی را تجربه کنیم؛ باید صبور باشیم و حتماً مطالعه را داشته باشیم چراکه ما هر روز و همیشه نیازمند آموزش هستیم در یکی از شعبهها بودم امتحان بهمن ماه را اعلام کردند یکی از بچهها گفت اصلاً میل به خواندن آزمون ندارم؛ در صورتی که شما چه در آزمون موفق شوید چه نشوید حتماً باید مطالعه داشته باشید که انشاءالله در صورت قبولی آزمون آمادگی برای انجام مصاحبه و تشکیل لژیون را داشته باشید، اگر قبول هم نشدید برای آزمون بعدی آمادگی بیشتری خواهید داشت؛ بنابراين طبق فرمایش آقای مهندس تلاش میکنیم و با نتیجه کاری نداریم و تنها منتظر میمانیم که این انتظار در وقت و زمان خودش بسیار لذتبخش است. افرادی که تلاش کردند و اذن آنها صادر شده باشد قبولی را دریافت میکنند انشاءالله که راهنماهای خوبی برای خود و الگویی مناسب برای کنگره۶۰ و دیگران باشند، سعی کنید از بودن در کنگره لذت ببرید چراکه انتظار گاهی انسان را خسته میکند، اشخاصی که قبول نشدند از الان تلاش کنند و شروع به مطالعه کنند اگر خواستار خدمت به خلق باشند حتماً به خواسته خود میرسند دیر و زود دارد؛ ولی سوخت و سوز ندارد.
کلام پایانی:
هفته راهنما را خدمت همه راهنمایان کنگره۶۰ در کل شعب چه در قسمت مسافران و چه در قسمت همسفران تبریک عرض میکنم، انشاءالله که این عزیزان همواره در حال خدمت و آموزش باشند. خدمت در جایگاه راهنمایی واقعا آموزش بالایی دارد که جایگاههای دیگر نمیتوانند آن را تجربه کنند، زیرا راهنما به واسطه ارائه سیدی در لژیون دائماً در معرض سوالات رهجوها قرار گرفته و در موقعیتهای متفاوت قرار میگیرد که شاید رهجو از راهنما میخواهد تا به او کمک کند و این سبب دریافت آموزش بالایی برای راهنما میشود، طی دو دوره راهنمایی حدود 8 یا 9 سال در جایگاه راهنمایی بوده و دریافتم که جایگاه راهنمایی بسیار شیرین، لذتبخش و سرشار از آموزش است و واقعاً راهنما بایستی با عشق این مسئولیت را انجام دهد. من این هفته را خدمت همه راهنمایان کنگره۶۰ تبریک عرض کرده و خواستار بهترینها برای آنها هستم.
تایپ و ویرایش: اعضاء گروه مصاحبه
ارسال: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
552