English Version
This Site Is Available In English

هیچ چیز لعنت خدا نیست

هیچ چیز لعنت خدا نیست

دلا اين زندگی جز يک سفر نيست
گذرگاه است و راهش بی‌خطر نيست
چو خواهی باصفا باشی و صادق 
به جز راه خدا راهی دگر نيست

در خانواده‌ای بزرگ شده‌ام که هیچ‌یک از اعضاء خانواده‌ام مصرف‌کننده مواد‌مخدر نبودند؛ حتی قلیان! تنها شناخت من از موادمخدر همان چیزی بود که در کتاب‌های درسی و تلویزیون دیده بودم. زندگی در خانواده‌ای که مصرف‌کننده نباشند به این معنی نیست که همیشه همه‌چیز شادی، آسایش و آرامش است؛ بلکه بعضی اوقات مشکلات خانوادگی آن هم بین پدر و مادر می‌تواند ضربه‌های سختی را به فرزندان وارد کند.

من فرزند سوم خانواده بودم و باوجود علاقه زیادی که به ادامه تحصیل داشتم تصمیم گرفتم برای فرار از مشکلات و سختی‌های خانوادگی زودتر ازدواج کنم و به زندگی که در رویاهایم داشتم برسم. سال ۱۳۹۰ بود که زندگی مشترک خود را با مسافرم آغاز کردم. اوایل که اصلا فکر نمی‌کردم مصرف‌کننده باشد؛ چون اصلا با خصوصیات یک مصرف‌کننده آشنا نبودم؛ وقتی متوجه این موضوع شدم که فرزند اولم ۶ ماهه بود؛ نه راه پیش داشتم نه راه پس؛ نه توان این را داشتم که بخواهم‌ با یک بچه کوچک به زندگی قبل برگردم و نه از این‌که قرار است در آینده چه اتفاقی پیش‌ آید خبر داشتم. با این حال ماندن را به رفتن ترجیح دادم. فقط آن لحظه از مسافرم خواستم برای مصرف به بیرون منزل نرود. رفته‌‌رفته مصرف مسافرم بیشتر شد و روزهای سختی را سپری می‌کردم. لحظه‌‌لحظه زندگی‌ام در تنهایی، غم، اندوه و ظلمت بود و هیچ وقت درباره مشکلات با پدر و مادرم صحبت نمی‌کردم؛ چون آن‌ها به اندازه کافی سختی کشیده بودند و نمی‌خواستم آن‌ها را درگیر مشکلات خود کنم. یک روز خیلی دلم گرفته بود؛ بعد از نماز از خدا خواستم اگر راهی برای تمام شدن این سختی‌ها وجود دارد به من نشان دهد و اگر نیست با مرگم به این مشکلات پایان دهد و تمام امید‌م کمک و یاری او بود.‌ بعضی خواسته‌ها برای اجابت شدن نیاز به زمان دارند و خواسته‌ من را خداوند بعد از گذشت ۵ سال اجابت کرد. هیچ‌چیز در هستی لعنت خداوند نیست؛ زیرا هر موضوعی کلید یا یک راه حل دارد که با حرکت راه‌ پیدا خواهد شد.

مسافر من دو بار با روش سقوط آزاد اقدام به ترک کرد و هر بار هم ناموفق بود. سال ۱۴۰۰مسیر کنگره۶۰ برای ما نمایان شد. فرمان صادر شده بود و خدای بزرگ، من و مسافرم را به بهشتی که روی زمین قرار داشت دعوت کرد. در کنگره۶۰ به من و مسافرم این اختیار را دادند که دو راهنما که کم از فرشته نداشتند انتخاب کنیم و با آموزش‌های ناب این عزیزان و کسب علم و آگاهی زندگی ما سر و سامان گرفت؛ مسافرم از بند اعتیاد رها شد و امروز ۲ سال و ۳ ماه است که در آسایش و آرامش زندگی می‌کنیم و طعم واقعی زندگی را می‌چشیم.

درسی که وادی سیزدهم برای من داشت فهمیدم که اگر دوره‌ای تمام می‌شود دوره‌ای دیگر آغاز می‌گردد و اگر روزی به پایان می‌رسد روز دیگر آغاز می‌شود و هرگز نباید ناامید بود و این باعث می‌شود نقطه‌ها و خط‌هایی درست‌تر، باکیفیت‌تر را با تفکر و احساس خوب آغاز کنیم. تمام این مسئله در اختیار ما است که خط بعدی را چگونه بنویسیم؛ با شادی و موفقیت یا پر از غم، اندوه، بار منفی و شکست؛ پس اگر تا به‌ حال این‌گونه نوشتیم از این به بعد سعی کنیم با هر پایانی آغازی درست را شروع کنیم. در آخر برای هر لحظه از زندگی‌ام همیشه شکرگزار خدا و برای ساخت این مکان قدردان آقای‌ مهندس و خانواده محترم‌‌ ایشان هستم.

نویسنده: همسفر زیبا رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون چهارم)
ویراستاری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر گلثومه (لژیون اول) دبیر سایت
ارسال: همسفر شهربانو رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی رضا مشهد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .