English Version
This Site Is Available In English

بهترین قدردانی از راهنما، ادامه راه اوست

بهترین قدردانی از راهنما، ادامه راه اوست

سومین جلسه از دوره شصت و ‌دوم از کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر، با استادی مسافر علی، نگهبانی مسافر اسماعیل و دبیری مسافر عبدالرضا، با دستور جلسه «در کنگره 60 چگونه قدردانی می‌کنیم؟» و تولد یک‌سال رهایی مسافر محسن، روز پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه 1403ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:

سلام دوستان علی هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که یک بار دیگر این فرصت به من داده شد تا بتوانم در این جایگاه بنشینم و یاد بگیرم. از جناب آقای  مهندس دژاکام و خانواده محترمشان و از همه دوستان  و همه خدمت‌گزاران کنگره شصت و دیده‌بان مسئول جناب آقای حکیمی تشکر می‌کنم، یک تبریک هم ‌عرض کنم خدمت کسانی که  در آزمون راهنمایی نمایندگی خلیج فارس بوشهر قبول شدند هم در قسمت همسفران و هم مسافران و به راهنمایان این عزیزان  تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم که در کنار هم یک نمایندگی بسیار قدرتمند و پویایی را داشته باشیم.

دستور جلسه امروز شامل دوبخش است که بخش اول این است که در کنگره شصت چگونه قدردانی می‌کنیم و قسمت دوم یکمین سال رهایی مسافر محسن از لژیون پنجم هست که خدمت ايشان تبریک عرض می‌کنم.

در وهله اول این‌گونه به دستور جلسه قدردانی نگاه می‌شود که وقتی شخصی به من لطفی می‌کند من چگونه می‌توانم  از آن شخص قدردانی و تشکر کنم؟
قدردانی را اگر بخواهیم به طور دقیق نگاه کنیم یعنی قدرشناسی و اینکه هر فردی در هر جایگاهی که قرار دارد بتواند قدر و اندازه خودش را بداند؛ به عنوان مثال یک سفر اولی در لژیون قدر و اندازه‌اش مشخص و طرف حسابش هم راهنمایش می‌باشد و هیچ‌وقت یک  سفر اولی در مورد مسائلش نباید با مرزبانان صحبت کند و اگر هم با قسمت مرزبانی کاری دارد باید از راهنمای خودش اجازه بگیرد.
یک سفر دومی هم اگر کاری دارد قدر و اندازه‌اش این است که با یک مرزبان یا لژیون مرزبانی در میان بگذارد، به عنوان مثال وقتی که در شرح وظایف می‌گویند که مسئول قسمت نشریات یا قسمت اوتی ایجنت است به این منظور هست که پاسخ گوی آن قسمت ایجنت است و به این معنا نیست که مسئول نشریات نباید به فرامین مرزبانی گوش فرا دهد.

همه ما باید این اصول و ضوابط را از همدیگر تفکیک کرده و یاد بگیریم و یک فرد خدمت‌گزار اگر در نمایندگی مشکلی دارد یا یک مسئله‌ای برایش پیش آمده اول باید با قسمت مرزبانی و سپس ایجنت آن شعبه مشارکت نماید و آن‌ها باید پاسخگوی او باشند و مشکلش را حل نمایند.
به هیچ وجه نباید آن فرد برای بیان و رفع مشکلش با دیده‌بان مربوطه تماس حاصل نماید و این می‌شود دور زدن مسئولین آن نمایندگی که این کار اصلا کار درستی نیست!
در کنگره از افرادی بیشتر قدرشناسی می‌شود که این قدرها و اندازه‌ها را رعایت می‌کنند و بهترین قدرشناسی از یک راهنما و یا یک استاد این است که حرف این عزیزان را گوش بدهیم و راهشان را ادامه بدهیم و همه ما باید در کنگره این موارد را رعایت کنیم.
امیدوارم سلسله مراتب را در کنگره به نحو احسن انجام بدهیم و هر فردی که در کنگره شصت حضور دارد، باید به طور دقیق جزوه شرح قوانین و وظایف را بخواند و به آن عمل نماید و حد و حدود اختیاراتش را بداند.

بخش دوم دستور جلسه تولد یک‌سال رهایی مسافر محسن است؛
جناب آقای مهندس فرمودند که در مورد مسائل واقعی باید صحبت کرد و از خاطرات بد یک رهجو نباید صحبت کنیم که خدای ناکرده موجب تخریب رهجو نشود، آقای محسن زمانی که وارد کنگره شد، سفر خیلی خوبی را شروع کرد و سفر نیکوتینش  را هم انجام داد و به رهایی رسید.

یک خصلتی که محسن داشت و خیلی به درمانش در طول سفر کمک کرد این بود که همیشه فرمانبردار بود و می‌گفت چشم! همین الان هم همین‌طور هست و همه باید این را بدانند که تا قبل از ورود به کنگره هر سواد و هر دانایی که از قبل داریم، نتوانسته است هیچ کمکی به درمان ما بکند.
باید به این موضوع اعتقاد پیدا کنیم که آن سطح دانایی و اطلاعاتی که داشتیم نتوانستند به درمان و رسیدن به حال خوبمان کمکی بکنند و باید بگوییم چشم! یک فرد وقتی که بخواهد سفر خوبی را داشته باشد باید فرمان‌بردار خوبی باشد و به نحو احسن تکالیفش را انجام بدهد و همین هست که اندازه‌ها و حدود یک فرد را مشخص می‌کند و این را اضافه کنم که افرادی که همیشه می‌گویند چشم همان افرادی هستند که به درمان می‌رسند و ماندگار می‌شوند.
از همه شما سپاسگزارم.

پیام تولد:
محسن عزیز، تو همواره در تلاش برای یافتن مقام والای انسانی هستی، نیک می‌دانم این مهم را در یاری به دردمندان خواهی یافت. اولین سالگرد رهاییتان مبارک.

اعلام سفر:
آخرین آنتی‌ایکس مصرفی تریاک، 12 ماه به راهنمای مسافر علی سفر کردم، رهایی 1 سال و 7 ماه، سفر درمان سیگار به راهنمایی مسافر حجت، رهایی 6 ماه، ورزش در کنگره فوتبال.

آرزو:
امیدوارم همه سفر اولی‌ها به این آرامشی که من امروز در کنار خانواده‌ام دارم و احساس می‌کنم، برسند.

سخنان مسافر محسن:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر.
یادم می‌آید زمانی که وارد کنگره شدم، یک انسان سالم و متعادل نبودم و همیشه از خودم متنفر بودم و بدم می‌آمد و به خاطر مصرف زیاد مواد مخدر تمام شهر وجودی‌ام به هم ریخته بود و خانواده و دوستانم و شخصیت من از دست رفته بود.

الهی شکر که وقتی به کنگره آمدم به این باور رسیدم که یک انسان می‌تواند تغییر کند و صفت گذشته در انسان صادق نیست و من هم به این مسئله واقعا پی بردم و همسفر من هم در طول زندگی واقعا مثل یک کوه پشت من ایستاد و هیچ‌وقت من و زندگی‌ام را رها نکرد.

همسفرم همیشه در کنارم بود و هست و من  تا زنده هستم قدردان این لطف و محبتش هستم و خواهم بود و همین‌جا دست ایشان را می‌بوسم و خیلی از لطف و محبت ایشان سپاسگزارم.
صحبت راهنمای خوبم را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که همیشه می‌گفت اگر جایی بهتر از کنگره هست یا سراغ دارید بگویید تا من هم بروم. این را می‌دانم که جایی بهتر از این‌جا پیدا نمی‌شود و نخواهد شد و جا دارد از خداوند بزرگ شاکر باشم به خاطر نعمت سلامتی و به خاطر حضور من در کنگره و از راهنمای خوبم بسیار سپاسگزارم.

هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که می‌فرمود که راهنما مثل خورشید می‌ماند اگر مسافر زیادی نزدیک شود می‌سوزد و اگر هم فاصله بگیرد نمی‌تواند از نور این خورشید یا نور راهنما استفاده ببرد و بهره‌مند شود.

از راهنمای درمان سیگارم آقای حجت عزیز و راهنمای تازه واردینم آقای پوریا نیز تشکر و قدردانی کنم و در پایان از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید از همه شما صمیمانه سپاسگزارم.

سخنان راهنما همسفر فاطمه:
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر.
این جشن را به آقای محسن و راهنمای ایشان تبریک عرض می‌کنم.
وقتی خانم ثریا آمد و وارد لژیون شد خیلی حالشان بد بود و در این‌جا هم که نتیجه گرفت فقط حاصل سعی و تلاش خودشان بود و در ادامه که مشکلاتی برای مسافرش پیش آمد و نتوانست ادامه بدهد، اما خودش همچنان پرتلاش آمد و ادامه می‌داد و من هم تا جایی که می‌توانستم راهنمایی‌اش کردم و از راهنمایی‌هایی که به ایشان می‌شد به خوبی استفاده می‌کرد و بهره‌مند شد و جز همسفرهایی بود که فرمان‌بردار خوبی بود.
اگر هم امروز این‌جا نشسته و این روز را در کنار مسافرش جشن می‌گیرد همه حاصل تلاش و کوشش خودش هست. یک تبریک دیگر هم به خانم ثریا می‌گویم به خاطر قبولی به عنوان راهنمای تازه‌واردین انشاالله که برکت این خدمت به زندگی‌اش برگردد. از همه شما سپاسگزارم.

سخنان همسفر ثریا:
سلام دوستان ثریا هستم یک همسفر.
خیلی خوشحال هستم که در جمع شما دوستان هستم و تشکر می‌کنم از دعاهای خیرتون و اگر در این‌جا بخواهم از زندگی خودم برای شما بگویم، مثل زندگی خیلی از شماها به دو بخش تقسیم می‌شود؛ یکی زندگی قبل از کنگره و یکی هم زندگی بعد از کنگره و اگر بخواهم در مورد زندگی قبل از کنگره برای شما بگویم خیلی زیاد است و در قالب جا و مکان این جمع و مدت زمانی که دارم نمی‌گنجد.
فقط این را می‌گویم که همیشه دنبال یک راه می‌گشتم که از دست این مشکلات و این گرفتاری‌هایی که برای من پیش آمده بود فرار کنم و همیشه هم با خدای خودم صحبت می‌کردم و رفیق و شفیق من در زندگی فقط شده بود خود خداوند؛ چون مجبور بودم و هیچ‌وقت مسافرم نبود که بخواهم پیشش باشم و با او درد دل کنم.
همیشه تنها بودم و فقط با بچه‌های خودم به مهمانی و جشن‌ها می‌رقتم و در تمام این مدت از خداوند گله‌مند بودم می‌گفتم که چرا من؟! چرا فقط زندگی من باید این جور باشد؟! در اوایل زندگی‌ام با مسافرم خیلی امیدها و آرزوها داشتم، ولی هرچه جلوتر می‌آمدم بیشتر همه را برباد رفته می‌دانستم.
تا اینکه بعد از ده الی پانزده سال تخریب و تاریکی و مصرف مواد مسافرم، اذن و اجازه‌اش داده شد و وارد کنگره شدیم و این هم خواست خداوند بود و وقتی هم که آمدم به کنگره خیلی کنجکاو بودم که این‌جا چه کاری قرار است انجام بشود و چطور مسافر من قرار است که درمان شود.
تا اینکه سه جلسه وارد لژیون تازه‌واردین شدم و بعد هم وارد لژیون خانم فاطمه عزیز شدم و از آن‌جا کار من شروع شد و ذره ذره معجزه کنگره را با چشمان خودم دیدم. از همه شما متشکرم.

سخنان همسفر سحر:
سلام دوستان سحر هستم یک همسفر.
خیلی خوشحال هستم که در این لحظه این‌جا هستم. قبل از اینکه وارد کنگره شویم به اصطلاح و در ظاهر یک خانواده بودیم ولی در حقیقت مفهوم یک خانواده را اصلا درک نکرده بودم و همه زندگی من به عنوان دختر یک پدر مصرف‌کننده در سختی و دشواری می‌گذشت.
طعم داشتن یک پدر را نچشیده بودم و اصلا زندگی که داشتم را دوست نداشتم و زمانی که وارد کنگره شدیم تازه فهمیدم که زندگی یعنی چه! آرامش یعنی چه! و آن دوران کودکی را که از دستم رفته بود را در کنگره به دست آوردم. کنگره جوانی‌ام را برگرداند و سلامتی را به من و خانواده‌ام هدیه داد.
قبل از اینکه به کنگره بیائیم فقط دنبال یک فرد یا یک روان‌شناس می‌گشتم که فقط به حرف ‌هایم با دقت گوش بدهد و اصلا باورم نمی‌شد که این‌جا شخصی وجود داشته باشد که بدون هیچ چشم داشتی بخواهد به فردی که در اعماق تاریکی‌ها بوده کمک کند و این لطف را تا زنده هستم مدیون آموزش‌های آقای مهندس هستم و باز هم می‌گویم تا زنده هستم و نفس می‌کشم مدیون و قدردان آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان هستم.
از همه شما سپاسگزارم.

نگارش: مسافر عبدالرضا (لژیون ششم)
ویرایش: مسافر علی‌اکبر (لژیون یکم)
ثبت: مسافر اسماعیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .