سیزدهمین جلسه ازدوره پنجاه و پنجم کارگاههای آموزشی عمومیکنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامیاراک، بااستادی راهنمای محترم مسافرحبیب، نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر ولیاله با دستور جلسه “ازدواج” پنجشنبه ۴ بهمن ماه ۱۴۰۳ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان حبیب هستم یک مسافر
خدا را شکر میکنم به خاطر تجربه دوباره این جایگاه،ازآقای مهندس وخانواده محترمشان سپاسگزارم. رهاییها را به راهنمایان محترم آقای مهدی وآقای محسن و رهجوهایشان تبریک عرض می کنم. واما دستور جلسه که «ازدواج»است، و در ادامه تولد آقای محمد را جشن می گیریم. همین طور که آقای مهندس فرمودند: زندگی کردن یک هنر است.
باتمام مشکلات اقتصادی که سد راهمان است زندگی کردن یک هنر است که در کنگره به ما آموزش داده میشود. تمام مشکلات به کنار، وقتی که اعتیاد هم وارد زندگی میشود، خیلیخیلی شرایط سختتر میشود، و چقدر هنرمند هستند همسفرهایی که توانستند در این مشکل بزرگ دوام بیاورند.
واقعا اگر مشکل اعتیاد کنار برود بقيه مشکلات راحتتر از اینهاست، و همسفری که دراین مشکلات در کنار مسافر میماند فوقالعاده میتواند رشد کند و انسان قویی بشود.خیلیها میآیند و میگویند خدا را شکرکه مصرف کننده شدیم و وارد کنگره شدیم.
من روز اولی که وارد کنگره۶۰ شدم راهنمایم گفتند: مشکل شما مصرف تریاک یا هروئین نیست، بحث ما احیا است، همان احیای «جمعیت احیای انسانی» خیلی اتفاقات بزرگتری دارد در اینجا می افتد و ما داريم به گنج میرسیم، به گنج درون، و خیلی انسانهای بزرگی هستند، انسانهایی که می توانند در این راه به دیگران کمک کنند.
به فرموده آقای مهندس: یکی از معجزات هستی این است که ما اصلا شخاصی که شبیه هم باشند نداریم، حتی اگر دوقلوه باشند. تفاوت ها زیاد است اصلا دوتا انسان یکجور ما نداریم، ولی هنرمند کسی است که بیاید وبه این تفاوت ها احترام بگذارد. فکر می کنم یک روزجهانی هم دارد، روز جهانی احترام گذاشتن به عقاید یکدیگر.
اگرمابا این تفاوتها توانستیم زندگی کنیم فوقالعاده قشنگ میشود، زندگی که کار هر کسی نیست.در کنگره۶۰ درس بهتر زندگی کردن را به من یاد میدهد، تنفر را از من میگیرد،حسادت و چِشم و هم چشمی را که فوقالعاده وحشتناک است و دارد در زندگیها خیلی مشکلات ایجاد میکند، اینها را دارد در بحث جهانبینی به من یاد میدهد .
مسله بعدی که در این دستور جلسه وجود دارد بهداشت است، که آقای مهندس در روز چهار شنبه به آن اشاره فرمودند.
در ادامه اولین سال رهای مسافر محمد راجشن می گیریم.
پیام تولد محمد:
«محمد عزیز شما در انوار الهی تولد یافتید واز کوچکترین شهر به آفاق قدم نهادید امید که همواره همچون عقاب با نیروی ایمان بر فراز طوفان و ابر به پرواز در آیید.»
امیدوارم از این تولد لذت ببرید. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.
اعلام سفر مسافر:
آنتی ایکس مصرفی شیره، مدت سفر ۱۰ ماه و ۲۰ روز، راهنمای گرامی آقای حبیب، رهایی ۱۵ ماه. در ضمن سفر سیگار داشتم، مدت سفر ۱۰ ماه و۲۰ روز، راهنمای گرامی آقای محسن، رهایی ۱۵ ماه.
آرزوی مسافر:
آرزو میکنم هیچ همسفری ازدرب کنگره ناامید بیرون نرود.
سخنان مسافر:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر
خداروشکر میکنم که این جایگاه رو تجربه کردم ازاقای مهندس وخانواده محترمشان تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردن که بیاییم وبه حال خوش برسیم.از راهنمای خوبم آقای حبیب خیلی خیلی تشکر میکنم، اگر صبوری اقا حبیب نبود قطعا الان من در کنار همان مواد بودم، چون مواد رو خیلی دوست داشتم واصلا باور نمیکردم که به درمان برسم.از راهنمای درمان سیگارم اقای محسن خیلی تشکر میکنم که برای من خیلی زحمت کشیدند، وقتی توی لژیون به آقا حبیب گفتم ٩٠نخ سیگار میکشم ازچهرهاش معلوم بود که به خودش میگفت این آمده من را سرکار بگذارد و برود،و واقعاً نیت من هم همین بود که ببینم درکنگره چه خبراست.
ازراهنماهای همسفرم خانم زهرا وخانم مریم تشکر میکنم که با آموزشهایی که به همسفرم دادند زندگی ما حالوهوای خوبی گرفت.از همسفرم مجدد تشکر میکنم چون هم رفیق تاریکیها و هم رفیق روشناییهای من بود، چون درزمان تاریکی برای خرید موادپا به پای من میآمد و گاهی اوقات مواد را به او میدادم و برای من به مقصد میرساند.به همسفرم میگفتم اگر من را بگیرندتو نمیتوانیمن را آزاد بکنی، ولی من میتوانم کار شما را پیگیری کنم.
در اِن جی اُو های( NGO) دیگر آنقدر درگوش من میخواندند که؛ قدرت مواد از قدرت خدا هم بیشتراست، هرروز هم میرفتم جلسه واعلام میکردم فقط برای امروز. آنقدر خسته شده بودم که با خودم میگفتم فردایی نیست، پس بگذار موادم را بکشم چون آموزشی در کار نبود، ولی خداروشکر جرقه ای به سرم زد و با حال خراب وارد کنگره شدم، وقتی وارد کنگره شدم رفتم پیش اقا داود راهنمای تازه واردین و حالم خیلی خراب بود، فقط تنها چیزی که ازصحبتهایش متوجه شدم این بودکه گفت شما زدی کارخانه را خراب کردی وباید دوباره بازسازی بشود. با خودم گفتم این حالش از من هم خرابتر هست، من مصرف کننده بودم کارخانه کجا بود! بعد به او گفتم که شغل من رانندگی است، چه چطوری کارخانه را خراب کردهام؟
وقتی که به خانه رفتم به همسفرم گفتم که اینها حالشان از من هم خرابتر هست، بعداز جلسه توجیهی وقتی میخواستم سر لژیون بروم گفتند که دارو نیست من هم دوماه با اینکه دارو درکنگره نبود آمدم وسرجلسات حاضرشدم. خداروشکر بعد از دوماه حس بچههای کنگره ولژیون من را جذب کرد و ده ماه سفر کردم و روز به روز حالم قشنگ وقشنگتر شد و با آموزشهایی که از راهنمای خوبم اقا حبیب و آقا محسن گرفتم توانستم به درمان و حال خوش برسم و این حال قشنگ امروزم را مدیون راهنماهای عزیزم وکنگره هستم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.
سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان مریم هستم یک همسفر
خدا را شکر میکنم که مجدد این جایگاه را تجربه میکنم.در ابتدا رهاییهای دیروز را در رأس به آقای مهندس و خانواده محترمشان و خانواده بزرگ کنگره ۶۰ تبریک میگویم، به خود مسافران و همسفران و راهنماهای محترمشان تبریک میگویم.
خانم سمیه در سفر دوم وارد لژیون شد و من در مورد سفر اول ایشان خیلی نمیتوانم صحبت کنم، اما چیزی که در بین همه همسفران و ایشان مشترک هست تخریبهایی است که اعتیاد به آنها وارد میکند، شاید وقتی که مسئله حل میشود جنبه طنز برمیدارد، ولی خوب اینها همه یک زمانی معضل بزرگی بودند و به مسافر و همسفر تخریبهای زیادی وارد میکردند، تخریب بواسطه ناامیدی، سر دوراهی قرار گرفتن، بودن و رفتن، تحقیر شدن، خجالت کشیدن،حتما همسفر سمیه هم این تخریبها را داشته و با خواست خودش و آموزشهای کنگره و راهنمای خودش توانسته از این گذرگاه سخت گذر کند.
خدا را شکر وقتی که وارد لژیون من شد بحمدالله حالش خوب بود، اما حال خوب اتفاقی نیست، حتما مستلزم تلاش و کوشش بسیار زیاد هست و من میدیدم که خانم سمیه با اینکه از راه دور میآمدند، چقدر زحمت میکشیدند، سیدی مینوشتند، حضور فعال داشت و مشارکت میکردند،البته اگر از حق نگذریم مسافر و همسفر خیلی کمک یکدیگر بودند. من یادم هست که وقتی مسافرش ایشان را برای حضور در کارگاه میرساندند، پشت در شعبه داخل ماشین میماندند تا کلاس همسفرشان تمام شود،اما فتح قله چندان اهمیتی ندارد، مهم آن است که در قله از خود نشانی بر جا بگذاریم.
امیدوارم از این به بعد هم به جدیت سفر اولشان، در سفر دوم هم مرتب بیایند و حضور فعال داشته باشند و خدمتگزاران خوبی برای شعبه باشند و بتوانند در این موقعیت خودشان را پرورش بدهند، مجدداً به هردو تبریک میگویم. شیرینی این تولد گوارای وجودشان باشد.
سپاسگزارم که به صحبتهای من توجه کردید.
سخنان همسفر:
سلام دوستان سمیه هستم ،همسفر
من هم در ابتدا خدا را شکر میکنم بابت این حال خوش و تجربهی این جایگاه، از آقای مهندس و خانواده محترمشان خیلی تشکر میکنم که این بستر را فراهم ساختند تا ما به اینجا بیاییم و به درمان و حال خوش برسیم.
از راهنمای مسافرم آقای حبیب خیلی خیلی تشکر میکنم، که با صبوری های خود مسافرم را کنگرهای کردند و به حال خوش و درمان رساندند.همچنین از راهنمای نیکوتین مسافرم آقای محسن عزیز بسیار تشکر میکنم، واقعا درمان سیگار مسافرم یک معجزه بود، یعنی آنقدر که مصرف سیگارش برای خانواده آزار دهنده بود، مصرف مواد او ما را آزار نمیداد.
از راهنمای سفر اول خودم خانم زهرا بسیار تشکر میکنم، از راهنمای سفر دوم خودم خانم مریم خیلی خیلی تشکر میکنم که با مشکلاتی که دارم صبوری میکنند و من را درک میکنند. واز پسر گلم بسیار تشکر میکنم که مدت دوسال، نبود ما را تحمل کرد و امروز خیلی دوست داشت که در کنار ما باشد اما متاسفانه به دلیل شرایط فعلی شان نتوانست مرخصی بگیرد و حضور داشته باشد. وهمین طور از همه خدمتگزاران شعبه پروین اعتصامی که این جشن تولد را برای ما تدارک دیدند، و کلیه اعضاء شعبه که در این شرکت کردند وبا تبریکات خود به ما انرژی دادند بسیار تشکر میکنم.
از خاطرات خودم بخواهم بگویم: زمانی که مسافرم وارد لژیون شده بود، وقتی که به خانه برگشت با یک شوق و ذوق بالایی وارد شد، و من از مسافرم پرسیدم که چه خبر، چطور بود،گفتند: که راهنما انتخاب کردم، فقط یک کاری هست که باید انجام بدهیم، گفتم چه کاری؟ گفت که این سی دیها که شیرین هستند شما بنویس و این دارو که تلخ هست را من میخورم. من هم که از چیزی خبر نداشتم قبول کردم و گفتم که چطور باید سی دی بنویسم، گفت وقتی که بروی سرکلاس برایت توضیح میدهند که چیکار بکنی!
من هم شروع کردم و وادی اول و وادی دوم را برایش نوشتم، راهنمایش آقا حبیب با تجربه و تیز بینی که داشت این موضوع را متوجه شد و من را از سیدی نوشتن برای مسافرم نجات دادند و از آن به بعد فقط سیدیهای خودم را نوشتم. خدارا شکر شب که به خانه میآمد هم دارویش را سر ساعت میخورد وهم سیدیها را خودش مینوشت و صفحات دفترش را تزئین میکرد و بانوشتن ۸۰ عدد سی دی به رهایی رسید.
این تجربه و خاطرهی من از درمان مسافرم به روش دیاستی بود.
سپاسگزارم که به صحبتهای من توجه کردید.
تایپ: مسافر ابراهیم(لژیون ۱۷) و مسافر مهدی(لژیون ۱۵) و مسافر محمد(لژیون ۶)
تنظیم و ارسال : مسافر محمد(لژیون ۶)
- تعداد بازدید از این مطلب :
308