آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. ازدواج یعنی همدل شدن یک خانم و آقا؛ یعنی تعهد داشتن، وظیفه داشتن، درکنار اینها دوست داشتن و دوست داشته شدن.
ازدواج من و همسرم کاملاً سنتی بود، با سن کمی که داشتم، عاشقانه او را میپرستیدم و بار اولی که فهمیدم، مصرفکننده است، دنیا بر روی سرم خراب شد، کاخ آرزوهایم ویران شد. مسافرم هیچوقت دوست نداشت، ناراحتی مرا ببیند. وقتی متوجه اعتیاد او شدم، شروع به ترک به روش سقوط آزاد کرد و عوارض صور آشکار و پنهان او شروع شد. بسیار سخت بود وقتی میدیدم درد میکشد؛ ولی کاری از من برنمیآمد. او را ماساژ میدادم؛ ولی درد استخوانهایش را چه میکردم!
یکبار دچار افسردگی شد و من تمام تلاشم را میکردم، با حرف زدن و مراجعه به پزشک حالش خوب شود؛ ولی تا چند ماه این حالت ادامه داشت. من فکر میکردم، بهخاطر من است که همسرم یک مصرفکننده است؛ شاید اگر دوستش نداشتم، ترکش میکردم او سالم میشد و بهخاطر دوست داشتنم، مسافرم را به این راه بیشتر هدایت کردم. من در زندگی با مسافرم خیلی اشکها ریختم، انتظارها، شب بیداری کشیدم و در تاریکی و تنهایی ترسیدم، بسیار شکست خوردم و دوباره بلند شدم.
درنهایت راه درست را همراه مسافرم پیدا کردیم. خداوند را شکر اکنون کنگره را داریم و با آمدن به کنگره متوجه شدم این عشق و صبوری که بین ما بود، باعث شد راه را پیدا کنیم. راهنمای خوبم به من آموختند که اگر چیزی را محبت درست نکند، هیچ چیز دیگری نمیتواند آن را درست کند. به قول جناب مهندس در ازدواج باید کمی ریسک کرد و نباید انتظار داشته باشیم که همه چیز صددرصد ایدهآل باشد. باید صبوری کنیم تا به مرور زمان همه چیز خودش روی غلتک بیافتد و درست شود. ازدواج، زندگی کردن و حفظ آن یک هنر است.
خداوند را هزاران بار شکر که در دورهای زیستیم که آقای مهندس هستند. خداوند را شکر بابت وجود فرشتهای همچون راهنمایم، از ایشان بابت تمام دلسوزیها و آموزشهایشان ممنونم و در آخر خداوند را بهخاطر بودن و سالم بودن مسافر عزیزم شکر میکنم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیستوسوم)
رابط خبری: همسفر یگانه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیستوسوم)
عکاس: همسفر پرنیا رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون پانزدهم)
ثبت و ویرایش: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستوششم)
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
244