جلسه پنجم از دوره اول کارگاههای آموزشی عمومی همسفران و مسافران کنگره۶۰ نمایندگی دلیجان با استادی راهنما همسفر پریسا، نگهبانی همسفر مرضیه و دبیری همسفر مسعود با دستور جلسه: «هفته همسفر» روز چهارشنبه مورخ ۱۲ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
ابتدا خداوند را سپاسگزار و شاکر هستم که امروز در این جایگاه حضور دارم و در خدمت شما هستم. جا دارد تشکر کنم از ایجنت، نگهبان و گروه مرزبانی که اجازه دادند به عنوان نماینده همسفران در این جایگاه حضور پیدا کنم. جشن همسفر را در رأس به آقای مهندس، خانواده بزرگوار ایشان و به خصوص اولین همسفر کنگره۶۰ خانم آنی بزرگ تبریک عرض میکنم؛ زیرا ایشان بودند که راه را برای تکتک ما همسفران باز کردند و به خاطر فداکاریهای ایشان است که ما اینجا حضور داریم و چه سختیهایی کشیدند؛ ولی پشت و تکیهگاه آقای مهندس بودند. ایشان سختیهای زیادی کشیدند که استاد امین در ابتدای کتاب عبور از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر اشاره کوتاهی به برخی از آنها میکنند، پس در ابتدا سپاسگزار این عزیزان هستم.
هفته همسفر را به تمامی همسفران کنگره۶۰ تبریک عرض میکنم، همسفرانی که از جان خود مایه گذاشتند و با تمام وجود پشت مسافر خود ایستادند و با مشکلات دست و پنجه نرم کردند؛ ولی لب به سخن نگشودند و خیلی چیزها را در دل خود نگه داشتند. هیچکس از رازهای درونی آنها به جز خود آنها و خدایشان با خبر نبود و با سیلی صورت خود را سرخ نگه میداشتند و اجازه ندادند که دیوار باغشان کوتاه شود و به میوههای خوشرنگ باغشان کسی دستبرد بزند. وقتی که نگاه میکنیم، متوجه میشویم همه همسفران کنگره۶۰ دیوارهای باغشان بلند بوده است؛ چون رازشان را فقط خودشان و خدایشان میدانستند.
زمانی که در رنج و عذاب بودند، مسافری که در مصرف و در تاریکیها بوده است و هیچ چیز متوجه نمیشد، مسافری که خواب است و هیچ شهودی از اطراف خود ندارد و همسفر این تخریبها را یک تنه یدک میکشد و حمل میکند، نگاه سنگین اطرافیان چهقدر همسفر را آزار میداد و اذیت میکرد؛ امروز جشن است و من نمیخواهم فضا را ناراحتکننده شود؛ همسفرانی که الآن در کنگره۶۰ هستند با صبوری و از خودگذشتگی که داشتند مزد خود را از خداوند دریافت کردند و راه کنگره ۶۰ برای آنها باز شد. واقعاً تکتک همسفران مانند کوه استوار هستند و من بهشخصه باید در مقابل این عزیزان درس پس دهم. اوایل که به کنگره۶۰ آمده بودم اعتقاد زیادی به درمان نداشتم. وقتی به این مکان آمدم اولین واژهای که شنیدم کلمات مسافر، همسفر و سفر بود. با خود میگفتم معنی این کلمات چیست؟ اینها برایم معنی خاصی نداشتند؛ بعد فهمیدم در کنگره کلمات اعتیاد و معتاد برداشته میشوند و بهجایش واژه زیبای سفر و مسافر قرار میگیرند و پشت سر آن واژه همراه بودن مسافر یعنی همسفر آورده میشود.
اولین چیزی که آقای مهندس در کنگره مد نظرشان هست، تغییر حس است و همان ابتدای راه آن تغییر حس خودش را نشان میدهد. در سیدی قلب آقای مهندس بسیار زیبا گفتند که با زور و تازیانه نمیشود وارد قلبها شد. اگر قلبی از تاریکیها و ناملایمات زندگی سیاه شده است، با زور نمیشود آن قلب را سفید کرد. شاید من کوهی از اطلاعات را با خود داشته باشم اما اولین چیزی که باید تغییر کند، حس است. در کنگره ۶۰ در همان ابتدا با شنیدن این کلمات زیبا تغییر حس در همه ما انجام میشود و این آغاز تفکری جدید و تغییرات جدید است.
اکثر ما همسفران در ابتدا به خاطر رهایی مسافرمان به کنگره آمدیم و میگفتیم؛ ما که مشکلی نداریم و مسافر ما باید بیاید و به رهایی برسد؛ ولی زمانی که پا در راه گذاشتیم فهمیدیم که ما همسفران تخریبهایمان بیشتر از مسافرمان است. آسیبی که به من وارد شده است به مراتب بیشتر از مسافرم است چرا؟ چون من بیدار بودم و میدیدم و چیزی مصرف نمیکردم، من برای اینکه حالم عوض شود چیزی نداشتم که مصرف کنم، من آن چیزهایی را که میدیدم، فقط با جان و دل تحمل میکردم و راه دیگری نمییافتم و فقط درون خودم میریختم، حالا کنگره آمده است که به من راه را نشان دهد، به من میگوید؛ همسفر، تو بر مرکبی نشستهای که گرچه دیر به مقصد میرسی؛ اما سالم و کامیاب خواهی رسید، یعنی از همان ابتدا میگوید صبر داشته باش و در صبر خود بیصبری نکن؛ چراکه پایان این راه صلح و آرامش است؛ ولی شرط آن این است که بیایم و واقعاً همسفر مسافرم باشم، واقعاً بیایم و آموزشهای لازم را بگیرم و به آن آگاهی برسم.
فرق تلاش قبل از کنگره و بعد از کنگره همین بودن آگاهی است؛ قبل از کنگره هم تکتک ما برای زندگیمان تلاش میکردیم که آن را حفظ کنیم، حال بدیهایی که میکشیدیم، تهدید به جدا شدن و طلاق که میکردیم، همه این مسائل به خاطر این بود که سعی میکردیم زندگی خود را نگه داریم. خدا را شاکرم که با آگاهی و دانش لازم که در گنگره۶۰ کسب کردهایم ورق برگشت و رفتار ما یک حالت دیگر شد، به گونهای که من باید صبر کنم، چون میدانم مسافرم موادی که مصرف میکرده به خاطر خوشگذرانی، بیغیرتی و بی اراده بودنش نبوده است، واژههایی که قبل از اینکه وارد کنگره شوم همیشه خود من استفاده میکردم.
با ورود به کنگره متوجه شدم به خاطر اینها نبوده است، به خاطر نیازی بوده است که در جسمش به وجود آمده بود و سیستم ایکس و بیوشیمی بدنش از حالت طبیعی خارج شده است. این موضوع را هیچ جای دیگر به ما گفته نشد، شاید هزاران کلاس مشاوره و روانشناسی و ... میرفتیم؛ اما هیچکس این را به ما نگفت تا زمانی که به کنگره آمدیم و صورت مسئله اعتیاد برای تکتک همسفران باز شد؛ باید صبر کنیم، زیرا یک شبه و دو شبه فرد دچار اعتیاد نشده است سالیان سال طول کشیده است و آن تخریبها سالیان سال ادامه داشته است و به قول استاد امین که میگفتند؛ مسافری که رها میشود مانند نهالی است که تازه سر از خاک بیرون آورده است و من همسفر بگویم حالا تمام شد و رها شد حالا نوبت خواستههای من است، نوبت نیازهای من است مثل این میماند که به نهالی که تازه سر از خاک درآورده طنابی ببندم و روی آن تاببازی کنم، آن نهال خرد میشود و میشکند؛ باید صبر کنم، طبق گفتههای خود آقای مهندس وقتی سال ۱۳۷۶ به رهایی رسیدند سال ۱۳۸۵ توانستند قرضها و قسطهای خود را بدهند و تازه سال ۱۳۸۵ به نقطه صفر رسیدند، یعنی این صبور بودن چاره راه من برای سفر است.
همینجا میخواهم به مسافران بگویم همانطور که از واژه بال سفر، برای همسفر یاد میشود و همسفر بال پرواز مسافر است، پس بگذاریم واقعاً بال باشد نه بار! و این موضوع به این برمیگردد که مسافر همسفرش را با خودش به کنگره بیاورد. همسفر فقط همسر نیست، میتواند مادر، پدر، فرزند، خواهر و برادر باشد آنها را بیاورد و با این فضا آشنا کند. آن همسفر حق دارد از آگاهیهایی که در کنگره است استفاده کند؛ چون کوچکترین هدف کنگره درمان اعتیاد است. درمان اعتیاد که به کنار میرود تازه دیدگاه من را به دنیای اطراف خودم باز میکند. پریسا چند چند هستی؟ برای چه چیزی به دنیا آمدهای؟ هدفت از زندگی چیست؟ آیا آمدهاید برای اینکه اسیر روزمرگی شوید یا اینکه آمدهاید آموزش بگیرید و ابتدا به حال خوش برسیم و سپس دست فردی را که شاید نیازمند شما است بگیرید و فرد بیاید با این مکان آشنا شود، این حق همسفر است تا کی بیرون از اینجا دنبال غیبتها، تجسسها و روزمرگیها باشد؟ بگذاریم به کنگره۶۰ بیاید و از علم ناب و حقیقتی که در این مکان جاری است استفاده کند و بعد خواهیم دید که آن همسفر بدون اینکه مسافر بخواهد زوری بزند و و به زور و اجبار زندگی خود را کنترل کند و همینطور همسفر بدون اینکه به زور بخواهد زندگی خود را نگه دارد همه چیز کنار هم زیبا میشود، آن همسفر زندگی را بهشت میکند، مسافر و همسفر کنار یکدیگر دوشادوش یکدیگر حرکت میکنند و لذت میبرند از اینکه کنار هم زندگی میکنند. امیدوارم جشنی پرشور و پر انرژی درخور همسفران عزیز داشته باشیم و در پایان جا دارد که از مسافرم تشکر کنم که راه را برای من باز کردند همه جا پشت و پناه من بودند هرجا که خواستم خدمت بگیرم و باشم همیشه یک قدم جلوتر از من هوایم را داشتند و همیشه حمایتگر من بودند.
در ادامه تصاویری از برگزاری جشن هفته همسفر
.
تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
عکاس: راهنمای تازه واردین همسفر کوثر
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
970