به نام قدرت مطلق "الله"
چهارمین جلسه از شصت و پنجمین دوره کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا در نمایندگی پرستار با استادی راهنما همسفر محمد، نگهبانی مسافر جمیل و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه: «هفته همسفر » چهارشنبه دوازدهم دی ماه۱۴۰۳ ساعت ۱۷ برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمد هستم یک همسفر ،
خدا را شاکر هستم که در جمع شما مسافران در شعبه پرستار هستم و این دومین تجربه من هست در جمع مسافران استاد جلسه هستم که بار اول پارسال در شعبه ارتش و بود که این تجربه را کسب کردم و خیلی روز خوبی بود و این هفته هم که هفته همسفر است به همه همسفرها در راس به مهندس و خانم آنی تبریک میگویم و به همسفرهای اعضای کنگره ۶۰ تبریک میگم واقعیت من برای استاد جلسه فکر نمیکنم و نکته برداری نمیکنم یا بخواهم از قبل خود را آماده کنم هیچ وقت این کارها را انجام نمیدهم و میخواهم با حس خودم آن را بیان کنم و برای امروز هم شنبه به من اعلام کردند من به حس خودم تکیه کردم گفتم ببینم ه میآید و یک نکته فقط کافی است در این راه برای همسفر و برای مسافر من فکر میکنم زمانی که انسان حالش خوب نیست خوب این در مرحله اول و این در مرحله ابتدایی خیلی رنج آور و سخت است حالا میخواهد مصرف کننده باشد یا چالشی دارد یا گرفتار است و این خودش دردآور است اما یک مرتبه دومی هم وجود دارد و آن این است نگرانی دومی که این دغدغه را برای او به وجود میآورد که این حال بد و این حال خرابی که من دارم آیا دیگران این حال مرا پذیرش خواهند کرد یا نه این حالت دوم به نظر من اهمیت حضور همسفر را در کنگره خیلی پررنگتر میکند چون من خودم این را تجربه کردهام چون ما خودمان دو همسفر و یک مسافر که پدرم باشد هستیم و میدیدم فردای آن روز را که مادرم همسفر بودند و هستند چقدر خوب و به جا این کار را انجام دادند و خوب توانستند این پذیرش را انجام بدند که زمانی شخصی دردی یا مشکلی یا چالشی دارد و از آن درد خودش با خبر است و قسمتی از بار مسئولیت دیگری را به دوش بکشد و چقدر آن شخص راحتتر کار خود را انجام میدهد و راحت است و این کلام برای آقای حکیمی است که میگویند که انسان خودش میرود در جلد دیگران و از جانب دیگران خودش را قضاوت میکند و این باعث میشود که با دایره اطرافیان به هم بریزد و تا زمانی که حس برقرار نباشد ارتباط هم برقرار نمیشود و چه بسیار که این کار را انجام میدهند چون خیلی از روزها میدیدم که حالم خوب نیست و بسیار به هم ریخته هستم که این خودش بزرگترین درد است و خود را در جلد دیگران قرار میدادم که پدرم برادرم خواهرم و مادرم که من انسان به درد بخوری نیستم که این همه زحمتی که برای او میکشند کافی نیست و در زندگی نقشی ندارم و همانطور که مهندس در سی دی خود به آن اشاره فرمودند ولی اینجا به نظر من نقش یک همسفر واقعی که نه در کنگره بلکه یک همراه یا یک دوست واقعی همانطور که آقای امین میفرمایند که تو هرجور هستی تو را بپذیرند و به تو این حق را بدهند که اشتبا میکنی و گاهی هم بدیهایی انجام میدهی ولی هیچ اشکالی ندارد و تو کافی هستی و این خیلی مهم است ولی معجزه آن زمانی رخ داد که از حالت کلیشهای خارج شد که آن را حس و لمسش کردم که تو در کنار شخصی باشی و این حس را به او بدهی و این خیلی ارزشمند است و این خودش کافی است که میتوانی بهتر از این هم باشی.
متشکرم از اینکه به مشارکتم توجه نمودید.
عکاس: مسافرحسن لژیون ششم
تایپ و ویراست:مسافرحسن لژیون ششم
بارگزاری: مسافر مهدی لژیون دهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
186