جلسه دوازدهم از دوره پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی بیرجند به استادی دنور همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «همسفر» روز سهشنبه ۱۱ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
در قصر ولوله ای برپاست. کسی آرام ندارد. همه در رفتوآمدند و شتاب و اشتیاق در چشمهایشان موج میزند. شتابهای صادقانه، که برای هرچه بهتر شدن مقدمات یک سفر است. تمام این اشتیاقها برای توست! ای عروس آسمان!
فرمان! اگر از اسمت پرسیدند بگو: همسفر
پیشینهات: ساکنین آسمانها
جُرمَت: عاشقی
محکومیتت: زندانی تن، در کنار مسافر
اگر از بالهایت پرسیدند: بگو در آسمانی دیگر به امانت گذاشتم
چگونه رفتنت: فرود از آسمان
چگونه آمدنت: سفر با پای پیاده
سکوت برقرار می شود ... و فرود انجام میگیرد
سال ها میگذرد...
شیطان درون شهر وجودی مسافر را، به واسطهی جادوی هفت رنگ تسخیر کرده است. در تفکر و گفتار و کردار مسافر تأثیرگذار بوده و گوهر وجودی مسافر را در اختیار دارد؛ اما مسافر این را میداند که همسفرش بدون اینکه هیچ تعریفی از زمان و صبر داشته باشد، بیدریغ همچون قدرت مطلق میبخشد و منتظر باز پس گرفتنش نمی ماند. پاسی از شب گذشته، همسفر اشکهایش جاری میشود.
معبودم!
دریا و آسمان و دشت پوشیده از رقصندههای آسمانی و روح ناآرام من خواستار رهایی، نه از خلاصی بلکه دیدار معشوق است.
ندا شنیده می شود: ای عروس آسمان، عزیز کردهی این همه دل. حجاب تو با زمین برداشته شد. بگو چگونه میگذرد؟
جواب: سخت است. اضطراب،نگرانی ناامیدی، سنگینی بارهای اضافه بر دوشم... معبودا دلتنگیهایم را چه کنم؟؟بغضهای رسوب شده در گلویم را چه کنم؟؟ غم آشیانه کرده در چشمان کودکانم را چه کنم؟؟ در مقابل بزرگترین آزمایش الهی (اعتیاد) چگونه دوام بیاورم؟؟ لایههای عطشخورده تردیدهایم را، در اضطراب گنگ مفهوم رهایی چه کنم؟؟ عقربهها را ببین چه آرام میگذرد... و اشکهایش جاری می شود...
لحظه ای سکوت برقرار می شود...
ندا: ای عروس آسمان! سنگینی شانههایت در نجواهای پنهان و آشکار همهی خلقت پیچیده است. عزیزکردهی این همه دل! آرام باش، که این اسارت ابتدای آزادی است. درست است که آسمان به داشتن تو فخر میفروشد، درست است که این روزها حجاب میان تو با زمین برداشته میشود، اما زمین میعادگاه وعده ایست که خدا پیشتر از این به طوفان قلبهای ناآرام مژده رسیدنش را داده است. اندوهگین مباش، که تو خوب میدانی در کدامین مرحلهی امتحانات معبودت قرار گرفته ای. اشتیاقت را لبریز کن، که دیدار نزدیک است. بی قراریهایت را به باد بسپار. فصل، فصل پایان فاصلههاست. سرت سلامت ای همسفر! که سرسلامتی تمام هر چه هستهای خداوند بر دامان پر محبت تو باد!
دیدی وعده ی معبودت دروغ نیست! سرت سلامت همسفر! گوش بسپار و لحظههایت را زندگی کن.
در ابتدای آغاز یادت هست؟ آرام باش، قدمهایت را کوتاه بردار. بگذار قلبت اندکاندک با حضور این اتفاق خو بگیرد. حالا و در زمانهای که نور را جرعهجرعه به کام عطشزدگان میریزند در مسیر خورشیدی چون "دژاکام" بودن غنیمتی است بسیار گران.
آرام باش و جان تشنهات را لبریز کن. ببین فرشتگان به تهنیت آمده اند...
فصل، فصل پایان فاصلههاست.
همســــــفر! ای عروس آسمـــــان!
" هفتهات مبارکــــــــــ"
از اینکه در این جایگاه قرار گرفتم، بسیار شکرگزارم. برای من خوشحالی بزرگی است، که در این دستورجلسه بتوانم خدمت کنم. از همسفر فاطمه، همسفر معصومه و گروه مرزبانی، که به من اجازه خدمت دادند، صمیمانه سپاسگزارم.
در ابتدا، هفته همسفر را به مادر همه ما، سرکار خانم آنی بزرگوار، جناب آقای امین دژاکام، خانم آنی و خانم شانی، همسفران قدرتمند آقای مهندس تبریک میگویم. اگر حضور آنها در کنار مهندس نبود، واقعاً نمیتوانستیم به این آرامش و حال خوب برسیم. تبریک ویژه به تکتک شما همسفران پر از عشق، صبور و قوی نمایندگی بیرجند میگویم. امروز که به این نمایندگی آمدم، انرژی بالایی را احساس کردم و حس و حال همه شما بسیار زیبا بود، واقعاً لذت بردم. این نوید را به همسفران سفر اولی میدهم، که وجود شما در کنگره و فرمانبرداری شما را به خواسته قلبیتان میرساند و به زودی طعم شیرین رهایی را خواهید چشید. به سفر دومیها نیز میگویم، که اگر در مسیر باشید و توکل داشته باشید، در مسیر آموزشها حضور داشته باشید، زندگی پر از عشق و آرامش شما ادامه خواهد داشت و آرامش همیشه مهمان خانهتان خواهد بود.
ما امروز در کنگره مادرانی داریم، که شاید قبل از ورود به کنگره، بسیار سرافکنده بودند. ما شاهد همسفرانی هستیم، که واقعاً فکر نمیکردند یک روز بتوانند از روزهای سخت خود عبور کنند و دوباره خوشی را تجربه کنند. ما شاهد فرزندانی هستیم، که از دیدن پدر خود اشک شوق میریزند و دوباره قدرت، مهر و محبت پدری را لمس میکنند. من بهعنوان یک همسفر در کنگره آموختم، که همسفر بودن کافی نیست؛ باید همسفر باقی بمانم.
اگر مسافرم در مسیر بود و حالش خوب بود، همسفری کردن کار سختی نیست. اگر مسافرم گریز زد یا نیامد به کنگره و حالش خوب نبود، من توانستم باقی بمانم و در کنگره حضور داشته باشم؛ آن زمان است که به رهایی، آرامش و خوشبختی خواهم رسید. واقعاً خدا را شکر میکنم که در کنگره حضور دارم. هیچ وقت فکر نمیکردم، که از تاریکیها رها شوم. وقتی به گذشته برمیگردم نمیخواهم باور کنم، که روزی همسر یک مصرفکننده بودم. برای همه این اتفاقهای زیبا، هم برای خود و هم برای شما، خدا را شکر میکنم. امیدوارم با حضور پرشور خود مانند امروز، در روز پنجشنبه نیز حضور داشته باشید و جشن بسیار زیبایی را در کنار هم تجربه کنیم.
بازدید ایجنت شعبه از دفاتر سیدی خدمتگزاران سایت
تایپ: همسفر آمنه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون اول)
عکاس: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیونسوم)
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
106