همسفر سمیه:
من یک همسفر هستم، اکنون در بهار زندگیام سفر عشق را آغاز نمودهام و نهال عشق را در قلبم کاشتم و با عشق آن را پرورش دادم و آن را به درختی تنومند تبدیل کردهام. از بهار و تابستانش لذت بردم؛ اما گویی صدایی به گوش میرسد صدای زوزه باد که خبر از خزان، سرما و یخبندان میدهد. درخت من طاقت ندارد و از شدت سرما روز به روز ضعیف و نحیف میشود. آفت تمام وجودش را میگیرد و دیگر خبری از آن درخت شاداب و سرسبز نیست انگار به ته خط رسیده و دیگر جانی در بدن ندارد. من که طاقت دیدن این صحنه را ندارم ناامید نمیشوم و صبر را پیشه راهم میسازم، ناگهان نیروی متخصص یعنی باغبانان از راه میرسند و دست به کار میشوند. یکی آب میدهد، یکی کود میدهد و دیگری شخم میزند و به درخت جانی دوباره میبخشند. درخت من شکوفه میدهد و خبر از بهار دلنشین و پایان سختی میدهد. من که سرمست از شنیدن این خبر، زیر سایه درختم عاشقانه میرقصم و آواز رهایی سر میدهم. اکنون درخت من به بار نشسته و میوه مرغوب میدهد و من از میوههایش میچشم به راستی که میوه درخت صبر شیرین و بس گوارا است. من همسفر راه عشق شدهام پس با رسیدن خزان و سرما جا نمیزنم و از جادههای برفی و سرد زیر ۶۰درجه زندگی عبور خواهم کرد، اری من یک همسفر هستم.
همسفر ربابه:
روزگاری با هم پیوند عشق و محبت بستند، هم پیمان شدند که بال پرواز یکدیگر باشند، سفر عشق را آغاز کردند و در آسمان پاک، صاف و بیآلایش زندگی در حال پرواز بودند که به ناگاه کبوتر مسافر در دام اعتیاد اسیر شد. سفر آسمانی، سفر به سمت نور و روشنایی تبدیل به سفر زمینی شد. سفری در قعر تاریکی مسیری سخت و طاقتفرسا و روزهایی پر از ناامیدی، پر از اشک، پر از حسرت و شبهایی پر از تنهایی، ماهها و سالهایی پر از نبودن و گاهی ترس، گاهی غم، گاهی ناامیدی توان پرواز را از کبوتر همسفر گرفت؛ اما این تاوان عشق بود و تنها پیمان عشق و محبت بود که آن دو را در کنار هم نگه داشته بود. در عمق تاریکیها ذرهای نور و روشنایی یافتند مسافر مجروح و زخمی برای نجات جان خود آرام و بیجان بال میزد و همسفر خسته و درمانده گاهی برای نجات جان خود تلاش میکرد و گاهی بال دیگر مسافر بود که تلاش آنها برای رسیدن به نور ادامه داشت و اکنون دو کبوتر روی شاخه درختی نشسته و به پرواز میاندیشند. سفری دوباره کبوتر مسافر معنای دقیق عشق، مهر، محبت، صبر، استقامت، امید و ایستادگی همسفرش را میفهمد و با خود عهد میبندد که اکنون او بال پرواز همسفرش باشد.
همسفر سمیرا:
هفته همسفر را به تمام همسفران تبریک عرض میکنم. در سیدی همسفر استاد امین میفرماید: اگر یک شخص مصرفکننده را در نظر بگیرید که اذیت و آزاری ندارد و انسان مهربان و بزرگی هم باشد در بهترین شرایط خودش بخشی از اون نور را به افرادی که دوست دارد و عزیزانش هستند نمیتواند منعکس بکند از ته دل هم بخواهد ولی این اتفاق نمیافتد. حالا یک همسفر که در کنار مسافر زندگی میکند، دچار کمبود یکسری مسائل و از نظر احساسی، عاطفی، روحی خیلی از چیزها را دریافت نمیکند و این کمبودها در طول زمان در انسان یکسری ناراحتی و بیماری را به وجود میآورد. این طوری است که همسفران وقتی وارد کنگره میشوند بیمار هستند چون خودشان بر اثر آن ترکشها یا آن کمبودها لازم است بیایند و از آموزش جهانبینی برخوردار شوند. من همسفر وقتی وارد کنگره میشوم باید بپذیرم که در مسأله اعتیاد هیچ چیز بلد نیستم و اول باید آموزش بگیرم و بعد به مسافرم کمک کنم.
همسفر زینب:
هفته همسفر را به تمامی همسفران کنگره۶۰ به خصوص شعبه کاشمر تبریک عرض میکنم. هفته همسفر یادآور نقش بزرگ و تأثیرگذار ما در مسیر درمان و رهایی عزیزانمان است. همسفر بودن برای من یعنی همراهی کردن در سفری که هدفش رسیدن به آرامش، عشق و زندگی بهتر است. در این سفر یاد گرفتم که ابتدا باید خودم را بشناسم، ضعفهایم را بپذیرم و برای رشد خودم تلاش کنم چون تا زمانیکه خودم آرامش نداشته باشم نمیتوانم آرامش را به مسافرم هدیه نمایم. برای من کنگره۶۰ جایی بود که یاد گرفتم همسفر بودن فقط تحمل سختیها نیست بلکه هموار کردن مسیر برای مسافرم است. امروز خوشحالم که این فرصت را دارم تا در کنار او برای ساختن زندگی بهتر تلاش کنم و به آینده امیدوار باشم. یکی از مهمترین درسهایی که از کنگره۶۰ گرفتم این بود که همسفر بودن فقط به معنای حمایت بیرونی نیست بلکه به معنای ساختن درون خودمان است. وقتی به کنگره آمدم فکر میکردم مشکل فقط مسافرم است اما اینجا فهمیدم که من هم باید تغییر کنم باید باورها، رفتارها و نگرشم را نسبت به زندگی و مشکلات تغییر دهم. همسفر بودن به من یاد داد که عشق واقعی یعنی پذیرش بیقید و شرط طرف مقابل همراه با احترام و اعتماد. هفته همسفر برای من فرصتی است که به گذشته نگاه کنم و ببینم چقدر در این مسیر رشد کردهام. شاید سختیهایی وجود داشته باشد؛ اما وقتی به تغییرات مثبتی که در زندگیام رخ داده نگاه میکنم میفهمم که تمام این سختیها ارزشش را داشتهاند. امروز میدانم که حضور من، صبوری من، و حتی سکوتهای گاهبهگاهم میتواند راهگشای بزرگی برای مسافرم باشد.
رابط خبری: همسفر بتول رهجوی راهنما همسفر شکوفه (عضو لژیون سردار)
ویراستاری و ارسال: همسفر گلناز رهجوی راهنما همسفر آمنه (عضو لژیون سردار)
همسفران نمایندگی کاشمر
- تعداد بازدید از این مطلب :
242