English Version
This Site Is Available In English

صفات ما شخصیت ما را تشکیل می‌دهد

صفات ما شخصیت ما را تشکیل می‌دهد

ششمین جلسه از دوره‌ پانزدهم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی بنیان به استادی راهنما مسافر سلمان، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه «وادی دهم و تأثیر آن روی من» پنج‌شنبه 8 آذرماه 1403 ساعت ۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان سلمان هستم یک مسافر؛ از دوستانی که حضور دارند تشکر می‌کنم، مخصوصاً همسفران که در این مسیر ما مسافران را همراهی می‌کنند. من همیشه در لژیون به عزیزان مسافر عرض می‌کنم که همسفر با خودتان بیاورید؛ زیرا صفت یک همسفر مهربانی است و محبت واقعی قلب‌ها را تسخیر می‌کند. در فیلم محمد رسول‌الله دیدیم زمان فتح مکه ابوسفیان گفت: محمد می‌خواهد شهر را تسخیر کند، ولی محمد از راه قلب‌ها مکه را تسخیر کرد.

وادی دهم سه سی‌دی دارد که می‌توانید به آن گوش فرا دهید و کتاب هم موجود است که آقای مهندس به شکل ساده‌ای توضیح داده‌اند، درصورتی‌که مطلب مهمی است؛ کنگره در بدو ورود صفت معتاد را از فرد می‌گیرد و آن را به مسافر تغییر می‌دهد.

موضوعی دیگری که می‌خواهم مطرح کنم انتقال صفات است که ما باید چه‌کار کنیم تا انتقال صفات در ما انجام بگیرد. انتقال صفت بر اساس آموزه‌های آقای مهندس و استاد امین تابع فعل است و به فاعل کاری ندارد. به قول مولانا که می‌فرماید؛ «این جهان کوه است و فعل ما ندا/ سوی ما آید نداها را صدا» یعنی مولانا هم به این موضوع اشاره دارد که قوانین جهان بر اساس فعل بنا نهاده شده است.

صفات ما شخصیت ما را تشکیل می‌دهد. شخصیت یعنی باور به موجودیت خویش؛ یعنی ما باید خود را باور داشته باشیم. پس ابتدا جهت انتقال صفت بایستی آن صفت را در خودت داشته باشی. مانند این که لازمه‌ی قرض‌دادن پول، داشتن آن است. این که فقط تسبیح در دست داشته باشی و ذکر بگویی فایده‌ای ندارد؛ باید در عمل نشان بدهی، پس فعل مهم است و ما با فاعل کاری نداریم.

اگر بخواهی صفت خوبی را به شخصی انتقال بدهی، باید در ابتدا با طرف مقابل پیوند محبت داشته باشی و آن‌قدر تکرارش کنی تا به باور تو تبدیل شود. به افکاری که تکرار می‌شوند، باور می‌گویند. یعنی شما نمی‌توانی به چیزی باور و عقیده داشته باشی و آن را تکرار نکنی. تمام صفات ما هم با تمرین و تکرار قابل تغییر است.

صحبت‌های من از آموزش‌های کنگره بود که از سی‌دی‌های انتقال صفات، مثلث شخصیت و حقه‌های نفس انتخاب کردم و آموزش‌های کنگره هم از قرآن و طبیعت است. در انتها اگر بخواهم صحبت‌هایم را جمع‌بندی کنم می‌گویم همه چیز شدنی است؛ اما با باورهای درست، تمرین و تکرار. از این‌که به صحبت‌های من توجه کردید، ممنون و سپاس‌گزارم.


در ادامه جشن تولد اولین سال رهایی مسافر سعید برگزار گردید:

اعلام سفر:

سلام دوستان سعید هستم یک مسافر؛ مدت تخریب ۲۲سال، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی کراک، شیشه و متادون، مدت سفر اول ده ماه و یازده روز، روش DST، داروی درمان OT، راهنمای خوبم آقا سلمان از لژیون نهم نمایندگی بنیان مشهد، رشته ورزشی تنیس روی میز، مدت رهایی یک‌سال و یک ماه.

آرزوی مسافر:

آرزوی من همیشه این بوده که کنگره به جایی برسه و آن‌قدر پیشرفت کنه که هیچ مصرف کننده‌ای در شهر و کشور ما نباشه که حداقل یک‌بار با کنگره آشنا نشده باشه و معنی واقعی درمان را متوجه نشده باشد.

سخنان راهنما مسافر:

سلام دوستان سلمان هستم یک مسافر؛ من روزی که شال راهنمایی را گرفتم، به خودم گفتم که من قول این شال را به پدرم داده بودم و از این به بعد هرچقدر که توانستم در این جایگاه خدمت کنم، نصف آن را مدیون پدرم هستم. فردا سالگرد فوت پدر من هست و خوشحالم که امشب این تولد و این حس را به او هدیه می‌دهم.

سعید عزیز موفق شد بند اهریمنی اعتیاد را با زحمت‌هایی که آقا حجت عزیز کشیدند، از خودش جدا کند. سعید زمانی که رهجوی من شد، حالش خوب بود و زحمات اصلی را را آقا حجت کشیدند. امسال آزمون هم داده و انشاالله که قبول می‌شود. من صحبت را کوتاه می‌کنم و دوست دارم صحبت‌های آقا حجت عزیز را بشنویم و استفاده کنیم. از این که به صحبت‌های من توجه کردید، سپاسگزارم.

سخنان راهنما مسافر حجت:

سلام دوستان حجت هستم یک مسافر؛ خدا رو شکر که باز هم فرصتی پیش آمد تا در خدمت شما عزیزان باشم. من واقعا این موضوع را در کنگره متوجه شدم که ما هیچ کاری را بدون اذن قدرت مطلق و یا هر نیرویی که شما اسمش را می‌گذارید، نمی‌توانیم انجام بدهیم. یعنی ما توفیق انجام هرکاری را که به دست می‌آوریم، اجازه او هست و قبل از آن هم حتما باید زمینه‌هایی را آماده کنیم؛ چون خیلی کار سنگینی هست و فقط از خود شخص این کار بر می‌آید. ما فقط تذکرات و یادآوری‌هایی را انجام می‌دهیم. خود شخص هست که با تلاش خودش در مسیر و جایگاهی که لایق آن هست، قرار می‌گیرد.

 

من از سال‌های قبل در شعبه الهیه مرزبان بودم که سعید را دیدم. می‌توانم بگویم که سعید به واسطه تحصیلاتی که داشت، فقط آمده بود اعتراض کند و نقص‌ها را بگوید. شاید این موضوع را بروز نمی‌داد؛ اما من می‌فهمیدم که درون او پر از مسئله و سوالات مختلف هست. با وجود تمام این‌ها، تصمیم خودش را گرفته‌ بود و درون او خواسته‌ی واقعی وجود داشت.

در کنار تمام این‌ها سعید یک راهنمای دیگری هم داشت که بیشترین زحمت را کشید. همه‌ی ما می‌دانیم که هیچ قدرتی بالاتر از محبت و عشق وجود ندارد. من فکر می‌کنم کار اصلی را همسفر ایشان انجام دادند که پا به پای سعید با تاریکی‌ها جنگیدند و در این مسیر ایستادگی کردند. قطعا کمک‌‌ و آموزش‌های راهنمای همسفر ایشان بوده که توانستند این موفقیت را کسب کنند. بهترین‌ها را برای شما آرزو می‌کنم. ممنونم که به صحبت‌های من توجه کردید.

سخنان مسافر:

سلام دوستان سعید هستم یک مسافر؛ خداوند را شُکر می‌کنم که اینجا و در کنگره هستم. وقتی در مسیر همراه همسفرم می‌آمدم، لحظه‌ای را یادم آمد که شعبه‌ی بنیان تازه افتتاح شده بود و من برای جلسه می‌آمدم. وارد شعبه می‌شدم خودم را نشان می‌دادم و دوباره به بیرون می‌رفتم. با خودم می‌گفتم که میروم و موقع شروع لژیون برمی‌گردم؛ اما شروع لژیون را هم از دست می‌دادم و همیشه دیرتر می‌رسیدم.

در طول ۲۲سال تخریب، شاید من فقط دو سال مصرف کردم و به ترک فکر نکردم. تمام سال‌هایی که درگیر مصرف مواد بودم، به فکر ترک کردن بودم. چون در گذشته اصلا تصوری از درمان نداشتم و فقط ترک را می‌شناختم. اولین بار که برای ترک اقدام کردم، به متخصص ترک اعتیاد مراجعه کردم. همان‌طور هم که جناب مهندس می‌گویند مِلاک موفقیت ترک‌های متداول، منفی بودن آزمایش اعتیاد بعد از گذشت چند روز است. من هم با همان آزمایش‌‌ها خودم را گول می‌زدم و بعد از گذشت چند وقت دوباره مصرف شروع می‌شد.

بعد از آن با گروه و NGO دیگری آشنا شدم و به جلسات آن‌جا می‌رفتم. کارم در آن‌جا این بود که ترک می‌کردم و سه‌ماه، شش‌ماه و یا حتی یک سال پاکی داشتم و دوباره مصرف می‌کردم. دوست داشتم که مواد مصرف نکنم؛ اما نمی‌شد و نیازی که جسم من به مواد داشت، به هیچ شکلی برطرف نمی‌شد. آن‌قدر این روند ادامه پیدا کرد تا من از طریق یکی از آشنایان که پسر ایشان در اصفهان مسافر هستند و الان هم در جایگاه راهنمایی خدمت می‌کنند با کنگره آشنا شدم. به شعبه الهیه مراجعه کردم، بعد از گذراندن مراحل، وارد لژیون شدم و سفر را شروع کردم. دوست داشتم به درمان برسم و خواسته در من وجود داشت، اما این اتفاق نمی‌افتاد.

این صحبت‌ها را برای دوستانی عرض می‌کنم که شاید تازه آمده‌اند و مردد باشند و هنوز شناخت زیادی از کنگره نداشته باشند که این‌جا کجاست و قرار است چه اتفاقی بیافتد. من در زمان شعبه الهیه، هیچ وقت نمی‌توانستم مرتب سر لژیون بنشینم و از آموزش‌ها استفاده کنم. لژیون که تمام می‌شد، آقای خلیلی که هرجا هستند خدا حفظشان کند، وقتی بیرون می‌آمدند، من می‌رفتم با ایشان صحبت کنم. به من می‌گفتند؛ فقط سر لژیون می‌توانیم صحبت کنیم و این‌جا امکانش نیست! باید در لژیون شرکت کنی؛ اما هرچقدر که می‌گذشت، این اتفاق نمی‌افتاد و سفر درستی را انجام نمی‌دادم. این موضوع آن‌قدر ادامه پیدا کرد و بعد از آن مدتی هم به شعبه‌ی شفا می‌رفتم.

شعبه‌ی بنیان که افتتاح شد، من به این‌جا آمدم و باز هم اتفاقات زیادی افتاد و من موفق به درست سفر کردن نمی‌شدم. وقتی وارد لژیون آقای انتظامی شدم، انگار ایشان نقاط تاریکی من را می‌شناختند و بالاخره توانستم سفر درست را شروع کنم و به انجام برسانم. این‌ صحبت‌ها را از این جهت گفتم که هیچ زمان ناامید نشوید. هرچیزی زمان و وقتی دارد و اگر با تمام وجود ادامه دهید، بالاخره موفق می‌شوید.

من زمانی کنگره را به معنای واقعی درک کردم که برای رهایی به تهران رفتم. همیشه این سوال برای من وجود داشت که چرا باید برای رهایی به تهران برویم! ده ماه سفر را انجام می‌دهیم و به درمان می‌رسیم. دیگر چه نیازی در رفتن به تهران هست! یادم هست که در یکی از جلسات اتفاقا آقا سلمان استاد جلسه بودند و گفتند؛ تا به تهران نروید و گل رهایی را از دستان آقای مهندس نگیرید، رها نمی‌شوید! از همان‌جا نگاه من به این موضوع عوض شد و وقتی برای رهایی رفتم، این اتفاق را واقعا لمس کردم.

از الان خودم بگویم که حالم چقدر خوب است و این موضوع دقیقا مصداق بارز دستور جلسه وادی دهم است که صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاریست. من در زمان مصرف مواد، بدترین اتفاقات و تخریب‌ها را تجربه کردم. خانواده‌ی من از مصرف من به شدت آسیب می‌خوردند، تخریب‌های من را می‌دیدند و کاری از دست هیچ‌کس بر نمی‌آمد. فقط کنگره توانست به من کمک کند و من را از آن تاریکی خارج کرد. امروز معنای واقعی رهایی را درک کردم و دیگر هیچ نیازی به مواد در من وجود ندارد.

از راهنمایان خوبم آقا حجت و آقا سلمان برای تمام زحماتی که برای من کشیدند تشکر می‌کنم. امیدوارم بتوانم با اعلام نتایج و قبولی در آزمون برای کنگره خدمتگزار باشم و قسمت کوچکی از کمک بزرگی که به من شده است را با خدمت کردن جبران نمایم. از شما ممنونم که به صحبت‌های من توجه کردید.

سخنان راهنمای همسفر:

سلام دوستان محبوبه هستم یک همسفر؛ این جشن و تولد را به آقا سعید، راهنمای ایشان، همسفر عزیزشون و تمامی اعضای کنگره تبریک می‌گویم. روزی که خانم مرجان همراه آقا سعید به شعبه الهیه آمدند، من در آن‌جا راهنمای تازه‌واردین بودم. ایشان خیلی مصمم بودند که این مسیر را کنار آقا سعید شروع کنند. به من گفتند که من از مصرف آقا سعید اطلاع نداشتم, اما الان که فهمیدم، با تمام وجود می‌خواهم کمک کنم، چون واقعا دوستش دارم و عاشق او هستم.

من به خانم مرجان گفتم می‌دانی که هیچ وظیفه‌ای نداری و این مسیر فوق‌العاده سخت هست. باید از موانع بسیار سختی عبور کنی. در تمام مدت باید سکوت کنی و صبر داشته باشی. هرچیزی که هست را رها کنی و مسیر را برای مسافرت هموار کنی. گفت من هستم و واقعا بود. با تمام سختی‌ها حضور داشت. با تمام ناکامی‌ها باز هم پا به پای مسافرش ادامه داد و مقاومت کرد. من در برابر صبر او و مهربانی‌اش و محبتی که دارد، تعظیم می‌کنم.

واقعا تبریک می‌گویم و امیدوارم که این رهایی مستدام باشد و بهترین‌ها برایشان اتفاق بیافتد. همان‌طور که از وقتی رها شده‌اند، اتفاقات خیلی قشنگی را تجربه کرده‌اند. امیدوارم این اتفاقات ادامه داشته باشد و در کنگره بهترین جایگاه‌ها را تجربه کنند و راهنمایی باشند برای انسان‌هایی مانند خود آقا سعید و مرجان عزیز که روزی واقعا از زندگی ناامید بودند؛ اما امروز موفق شدند این جایگاه را تجربه کنند. متشکرم که به صحبت‌های من توجه کردید.

سخنان همسفر:

سلام دوستان مرجان هستم یک همسفر؛ زمانی که سعید جان برای اولین بار می‌خواست سفر خودش را شروع کند، سه یا چهار هفته قبل از آن تولد من بود و امشب هم تولد من هست. آن زمان با همان حالی که داشت به من گفت تولدت نزدیک هست، چه کادویی برایت بخرم! من تنها جمله‌ای که گفتم این بود که دوست دارم امسال در روز تولدم، بزرگ‌ترین غم عالم در دل من نباشد! این هدیه را به من داد و با خودم فکر می‌کردم چرا چند روز پیش و یا یک ماه پیش این اتفاق نیفتاد و دقیقا امشب که تولد من هست این تولد برگزار شد!

سعید جان واقعا اون صفت گذشته را کنار گذاشت و جاری شد. سفر او آن‌قدر بی‌نقص و پر از آرامش بود که من هم در کنار او سفر کردم، صفات زیادی را کنار گذاشتم و حالم خوب شد. از او ممنونم که کنگره را به من معرفی کرد. من یاد گرفتم که چه‌طور زندگی کنم و چطور زندگی مشترک خودمان را بسازم.

از آقای مهندس‌‌ که این بستر را فراهم نمودند، ممنونم. از راهنمای خوبم خانم محبوبه تشکر می‌کنم. هم‌چنین از راهنمایان محترم مسافرم خیلی ممنونم که در این مسیر کنار ما بودند. متشکرم که به صحبت‌های من توجه کردید.

 

مرزبان خبری: مسافر علیرضا
تصویربردار: مسافر محمدهادی
نگارش: مسافر علی
ویرایش و ارسال خبر: مسافر سجاد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .