سومین جلسه از دوره پانزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی هاتف با نگهبانی مسافر مرید و استادی راهنما مسافر سعید و دبیری مسافر مرتضی با دستور جلسه "رابطه یادگیری و معرکه گیری" پنجشنبه 1 آذر 1403 راس ساعت 16:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا شاکر و سپاسگزار خداوند هستم که به من توفیق داد یک روز دیگر در کنگره باشم و آموزش بگیرم، در ادامه از نگهبان، دبیر و راهنمای محترم آقا ناصر سپاسگزارم که به من مسئولیت خدمت در این جایگاه را دادند، همچنین به ایجنت و مرزبانان شعبه خدا قوت عرض میکنم.
دستور جلسه امروز "رابطه یادگیری و معرکهگیری" میباشد که میخواهم از تجربه خودم در مورد این دستور جلسه که در چند روز گذشته اتفاق افتاد صحبت کنم، این موضوع را به این خاطر میگویم که دیگران بدانند یک راهنما چقدر میتواند در زندگی رهجو تاثیر داشته باشد و رهجو بتواند به او تکیه کرده و آموزش بگیرد و با حال خوش زندگی کند.
زمانی که شعبه سهروردی بودم هرگاه حالم خوب بود با راهنمای خودم تماس تلفنی برقرار میکردم و با ایشان احوالپرسی میکردم، این کار را زمانی که حس خوبی داشتم، انجام میدادم تا اینکه چند روز پیش دوباره حس من گفت که با راهنمای خودم تماس بگیرم اما با خود گفتم آیا راهنما هم به فکر من هست؟ بهتر است که این بار من تماس نگیرم و به این ترتیب آرام آرام وارد معرکهگیری شدم تا اینکه دیروز راهنمای محترم با من تماس گرفت و گفتند که امروز برای جایگاه استادی به شعبه هاتف بیایم در حالیکه من روز قبل در همین مورد وارد معرکهگیری شده بودم و غافل از اینکه راهنما به فکر من بوده است و ایشان گفتند که ما قرعه کشی کرده و اسم شما برای استاد جلسه درآمد و من فهمیدم همین که اسم من در قرعه کشی بوده یعنی در مورد راهنمای خودم تفکر اشتباه داشتم پس معرکهگیری از همینجا شروع میشود یعنی از جایی که انسان فکر میکند همه چیز را بلد است.
در ادامه باید اضافه کنم که من بسیار سپاسگزار راهنمای خوبم هستم چرا که باعث شدند پازل زندگی من قشنگ چیده شود و همه را مدیون آموزشهای ایشان هستم و به من ثابت شد که این رابطه بین من و راهنمایم هیچوقت قطع نخواهد شد و ایشان هیچ موقع رهجوی خود را رها نمیکند.
در قدیم معرکهگیر کسی بود که در یک مکان عمومی برای کسب درآمد و گذراندن زندگی زنجیر پاره کرده و کارهای عجیب میکرد که در اصل این کار را برای اینکه بگوید من از همه شما برتر هستم انجام میداد پس اگر بخواهیم کاری انجام بدهیم باید برای دیگران مثمر ثمر باشد اما یک معرکهگیر فقط به فکر این است که مسائل را به سود خود تمام کند.
زمانی که در جایگاه مرزبانی خدمت میکردم کسانی بودند که میگفتند چرا این تصمیمات را گرفتهاید اما زمانی که خودشان مرزبان شدند و در این جایگاه قرار گرفتند سخنانشان عوض شد و این نشان میداد که یک شخص معرکهگیر برای اینکه حق را به خودش بدهد هزار دلیل می آورد.
نقطه مقابل معرکهگیری، یادگیری است، نقطه مقابل کسی که در کنار خیابان معرکهگیری میکند، کسی است که در زورخانه ورزش میکند چون کسی که در زوخانه است همیشه سر به زیر بوده و با نظرات حتی کوچکتر از خودش ناراحت نمیشود و از همه آموزش میگیرد چرا که ما هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم به نقطهای رسیدهایم که دیگر آموزش نمیخواهیم حتی جناب مهندس در این مورد میفرمایند، من هنوز از استادانم آموزش میگیرم پس ما هم با توجه به اینکه همیشه در معرکهگیری هستیم نباید از این مسئله ناراحت شویم و باید حتی در معرکهگیری هم آموزش و یادگیری را داشته باشیم.
تایپ: مسافر احمد لژیون نهم
ویرایش: مسافر علیرضا لژیون یکم
ارسال: مسافر جواد لژیون دوم
عکس: مسافر وحید لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
423