امروز قلم در دست گرفتهام تا بنویسم از اولین روز ورودم به کنگره۶۰، آن روزی که شاید قراربود با جهل خودم کتاب زندگیام را به گونهای دیگر رقم بزنم ولی خداوند بیهیچ مقدمهی قبلی مرا به مسیر کنگره روانه کرد .
لحظهای پشت در ایستادم. قدمهایم یاریم نمیداد. اینجا کجاست؟ من اینجا چه میکنم؟ مات و مبهوت با دلی شکسته، پر از ترس، اولین قدمها را برداشتم. تا اینکه سر برگرداندم کسی مرا در آغوش گرفت، آغوشش به قدری پر از محبت بود که لحظهای شک کردم، من در این جا کسی را نمیشناسم، دوست و آشنایی ندارم، پس چهطور این خانم مرا اینگونه مهربانانه در آغوش میگیرد؟
آن روز را دقیقا به یاد میآورم، بر روی آخرین ردیف صندلیهای سالن نشستم، از حرفهای آن جلسه چیزی متوجه نمیشدم.
اما برایم جالب بود، دیگر از آن هیاهویی که تا ساعاتی قبل در درونم غوغا میکرد خبری نبود.
خانمی بسیار مهربان با شالی سبز کنارم آمد و برایم صحبت کردند، گویی از دل من خبر داشت، انگار حرفهایم را از چشمانم میخواند و حرفهایش برایم مثل آب روی آتش بود.
آری اینجا همان مکان امن و مقدسی بود که مرا از پرتگاه ناامیدیهایم نجات داد. اینجا همان جایی بود که مرا به خودم بازگرداند. من در طول زندگیم، مسیر را گم کرده بودم؛ درونم پر از قضاوت، پر از منیت، پر از ترس و ناامیدی شده بود و اکنون میدانم همه این عوامل دلیل تخریب سیستم ایکس من شدهاند. اما اکنون کنگره بهدست من فانوسی داده که راه را برایم روشن کند.
در کنگره بود که متوجه شدم زمانی که خود را غرق در افکار منفی کرده بودم و از زندگی فقط، انتظار سپریشدن را داشتم آن موقع بود که در حال آسیب زدن به روح و روان خودم بودم و بدنم دیگر قادر به تولید و ترشح هورمونهای نشاطآور نبود؛ ولی همه اینها را به فال نیک میگیرم زیرا که، قطع به یقین در پس تمام این تاریکیها، روشنایی نهفته است.
اگر من روزی توانستم سیستم ایکس بدنم را نابود کنم پس اکنون هم میتوانم با آموزشهایی که از کنگره دریافت میکنم با اصلاح جهانبینی، در افکارو اندیشهام تغییر ایجاد کنم و نگاهم را به هستی عوض کنم و بتوانم سیستم ایکس بدنم را ترمیم کنم.
کنگره به من آموخت که باید برای درمان خودم آرام آرام هر قدمی را که به درون تاریکی برداشتهام دوباره قدم به قدم برگردم ، سخنان آقای مهندس حسیندژاکام و استاد امین در سیدیهایشان ، آرامشی را به من هدیه دادهاند که سالها بود به دنبالش بودم و نوشتن سیدی همان این همان دارویی است که میتواند سیستم ایکس تخریب شدهی من همسفر را درمان کند.
در آخر از آقای مهندس حسیندژاکام و خانواده محترمشان بابت حضورشان و همه آموزشهای نابشان که نتیجه آن فراهم شدن آرامش در زندگیم بود سپاسگزارم و قدردان زحمات این بزرگواران میباشم و بابت این موضوع شاکر و سپاسگزار خداوند هستم.
نویسنده: همسفر طیبه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر عفیفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون اول)
همسفران لژیون بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
299