English Version
This Site Is Available In English

پاهایم سست و توانم بریده شد...

پاهایم سست و توانم بریده شد...

ما زندگی خوب و سرشار از آرامشی داشتیم، تا اینکه فرزندانم بزرگ شدند و زمان ثمره دادن آن‌ها رسیده بود و تمام تلاشمان را برای این‌که در رفاه باشند، انجام می‌دادیم تا کمبودی نداشته باشند. پسر بزرگم زمان خدمت سربازیش رسیده بود ولی متأسفانه به علت اعتیادش او را پذیرش نکردند، وقتی متوجه اعتیاد فرزندم شدم انگار دنیا روی سرم آوار شد، تمام آرزوهایی که در ذهنم برایش داشتم تبدیل به یأس و ناامیدی شد و همه نیست و نابود شد، خیلی افسوس می‌خوردم و دائماً خودم را سرزنش می‌کردم که کجای راه را اشتباه رفتم و از پسرم غافل شدم، او اصلا پیش ما سیگار هم نمی‌کشید چه برسد، مواد مخدر یا الکل و ... این موضوع باعث تعجبم شده بود، گیج شده بودم ولی باید قبول می‌کردم که کار از کار گذشته و باید کمکش کنم که ترک کند.

من سعی و تلاش بسیاری کردم تا او را از این منجلاب نجات دهم، چندین بار برای ترک به کمپ بردیم و یا برای مشاوره پیش روان‌شناس و حتی دکتر روان‌پزشک بردیم، ولی چه فایده، خودم هم دنبال راهی بودم که ببینم با یک معتاد چگونه رفتار کنم و به دنبال جایی برای درمان جگر گوشه‌ام می‌گشتم، با چندین مشاور صحبت کردم، حتی از مشاورین مجازی وقت می‌گرفتم و تا یک ساعت صحبت می‌کردیم و فقط حرف بود و تسلی خاطری بسیار کوتاه برای من می‌شد و در آخر هم کمپ را پیشنهاد می‌دادند، اما خیالم راحت نمی‌شد تا این‌که در صفحه مجازی برای درمان اعتیاد نام کنگره ۶۰ را دیدم و خیلی زود در اینترنت سایت کنگره ۶۰ را پیدا کردم و وارد کنگره شدم، در این‌ مکان آموزش گرفتم و همیشه دعا می‌کردم که مسافر من هم بیاید و درمان شود.

وقتی حال مسافرم خوب بود از کنگره برایش تعریف می‌کردم و می‌گفتم که خیلی جای خوبی هست، اگر بیایی حتماً درمان می‌شوی، خلاصه یک روز قبول کرد که با من به کنگره بیاید، مدت دو سال بود که عضو کنگره ۶۰ کنگره بودم و بهترین لحظه برایم همراهی مسافرم بود، خیلی خوشحال بودم و خدا را شکر کردم که مسافر من هم بالاخره آمد.

مسافرم سفرش را شروع کرد، خیلی هم عالی سفر می‌کرد، یک بار به من گفت مادر چه آرزویی داری؟ گفتم خودت بهتر می‌دانی دلم می‌خواهد با همراه تو به دیدار آقای مهندس برویم و این آرزویم را برآورده کرد و با هم به دیدار آقای مهندس عزیز رفتیم سر از پا نمی‌شناختم و خیلی خوشحال بودم سفر بیاد ماندنی و خوبی بود، خیلی انرژی گرفتم. جشن همسفر نزدیک شده بود، مدت دو سال بود که بدون مسافر بودم دلم می‌خواست دیگر بدون مسافر در جشن شرکت نکنم، برایش تعریف کرده بودم که این جشن خیلی خوبی هست و مسافران هم به همسفرانشان هدیه می‌دهند تو هم بیا، سری تکان داد و گفت که می‌آیم ولی باز من تنها بودم احساس کرده بودم که حالش خوب نیست من منتظر بودم ولی خبری نشد، آرام طبق معمول اشک می‌ریختم تا در آخرین لحظه که شنیدم اسم مسافرم را با اجازه ایجنت صدا زدند، خیلی خوشحال شدم و من هم به جایگاه رفتم و با مسافرم عکس گرفتم، لحظه، لحظه‌ای بود هم شیرین و هم تلخ، چرا که دیگر گریز زد و چهار ماه بیشتر کنگره نرفت خیلی ناراحت شدم و غصه می‌خوردم و اشک می‌ریختم و افسوس می‌خوردم که چه حیف شد.

پاهایم سست و توانم بریده شده بود می‌خواستم دیگر به کنگره نروم، ولی راهنمایم دل‌داریم داد و از من خواست که امیدوار باشم و به‌خاطر خودم بیایم تا حال خودم خوب شود و این‌که حال خانواده‌ام هم خوب شود، حالا من هم با ذوق و ایمان بیشتری به کنگره می‌روم به امید روزی که مسافرم به کنگره بیاید و‌ به درمان برسد. امسال من به مدت سه سال هست که به کنگره می‌روم و آموزش می‌گیرم و حدود پنجاه روز قبل دوباره برای دومین بار قسمت شد که به دیدن استاد بزرگ آقای مهندس دژاکام بروم و از نزدیک دیدار کنم و هم از ایشان بخواهم که یکی از دفترهایم را امضاء کنند تا من از برکت دستان مبارکشان بهره‌مند شوم.

امیدوارم که برای سومین بار هم دوباره با مسافرم به دیدارشان نائل شوم تا گل رهایی را از دستان پرمهر آقای مهندس دریافت کنم. درود و صد درود بر ابر مرد تاریخ آقای منهدس حسین دژاکام که چنین بستری را مهیا نمودند تا انسان‌های رو به موت را دوباره احیاء نمایند و علم زندگی کردن را به آن‌ها بیاموزند تا در صراط مستقیم قرار بگیرند و از آقای مهندس و خانواده محترمشان بسیار سپاسگزارم و سر تعظیم فرود می‌آورم و همیشه دعاگویشان هستم. در آخر از خداوند رحمان خواهانم که تمام سخت سفر‌ها هم طمع شیرین رهایی را بچشند و به آرامش برسند. آمین 

نویسنده: همسفر سیما رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
رابط لژیون: همسفر حکیمه رهجوی راهنما همسفر مینو (لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر پریا (لژیون سوم) نگهبان سایت 

همسفران نمایندگی صائب تبریزی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .