جلسه اول از دوره پنجاهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ با استادی همسفر کینوش رهجوی راهنما همسفر فریبا، نگهبانی همسفر زیبا و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «سیستم ایکس» در روز دوشنبه ۲۱ آبانماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدمت مرزبانان، ایجنت محترم، نگهبان و دبیر جلسه خداقوت میگویم و همچنین به خدمتگزاران شعبه و اعضای کنگره 60 که بدون هیچ چشم داشتی در جایگاههای مختلف خدمت میکنند و حال دیگران را خوب میکنند خداقوت میگویم. جناب آقای مهندس در یکی از سیدیهایشان یکی از خاطراتشان را تعریف میکردند که آن زمان قالی میبافتند مثلاینکه یک قالی بافته بودند که دو رج از آن مانده بود و ۹ ماه را هم در سقوط آزاد بودند. این سقوط آزاد ۹ماهه تمام شد؛ اما این دو رج را نبافتند حالشان هم اصلاً روبهراه نبود، یک مقداری شیره نوش جان کردند و حالشان خوب شد و نشستند آن دو رج را بافتند و بردند آن قالی را فروختند و با پولش یک سری از بدهیهایشان را دادند. گفتند متوجه شدم که در ترکهای سقوط آزاد که یکدفعه مواد را ترک میکنند و دیگر استفاده نمیکنند، یک چیزی در بدنشان کم است یک چیزی کار نمیکند و متوجه شدند این همان سیستم ایکس ما است.
آقای مهندس در زمان رهایی یکی از سؤالهایی که میپرسند از خواب است، خواب شب در راهاندازی سیستم ایکس خیلی اهمیت دارد. اگر ساعت ۹ تا ۱۰ شب بخوابیم و ۵ و ۶ صبح بیدار شویم، با این خوب و زود خوابیدن در کل روز حالمان خوب است و به همه کارهایمان میرسیم، سرکار رفتنها خوب میشود و غذا خوردنهایمان سروقت میشود.
افرادی که در کنگره هستند خیلی مطالب را میبخشند. افرادی که اعتیاد دارند مواد مخدرشان را میبخشند در ازای آن حال خوب دریافت میکنند و سیستم ایکسشان راه میافتد و به رهایی میرسند یا مثلاً گلریزان. من به شخصه همه جور صفی دیده بودم؛ صف مرغ، صف نان که پول بدهی و در ازایش یک چیزی تحویل بگیری؛ ولی در کنگره صفی که دیدم برای گلریزان بود. همه با خنده و شادی پولشان را پرداخت میکنند بدون اینکه هیچچیزی از کنگره بخواهند. من برای اجازه پهلوانی که رفتم حدود دو هفته قبلش خواب دیدم، در یک سوله یک سری میز بود که جناب مهندس پشت این میزها بودند و خیلی هم خوشحال بودند و خیلی سرشان شلوغ بود، اما تکتک مینشستند و صحبت میکردند. نوبت من که رسید اسمم را طبق معمول صدا زدند: «کیانوش». گفتم: «کینوش آقای مهندس»، گفتند: «بیا جلو». برگه بزرگی داشتند که من به یاد ندارم چه چیزی بود، آقای مهندس آن را خواندند و امضایش کردند. من به ایشان گفتم: «شاید در کنگره فقط من اسم من کینوش باشد، فکر کنم اسم من در نظرتان بماند». جناب مهندس نگاهی کردند و سری تکان دادند و گفتند: «میدانی اینجا در طول روز خیلی مراجعهکننده میآید، من اگر بخواهم اسم تکتکشان را بهخاطر بسپارم چیزی از من باقی نمیماند.» فردای آن روز من از خواب بیدار شدم و خواب را برای مسافرم تعریف کردم. او گفت به تو اجازه کاری را میدهند. من و مسافرم تا یک شب قبل از گلریزان هیچ برنامهای برای پهلوانی نداشتیم، یکدفعه گفتند برویم برای پهلوانی، من میخواهم خودت را پهلوان کنم، گفتم اول شما پهلوان شو، گفت نه اول خودت و من اینجا از او هم تشکر میکنم. از جناب آقای مهندس دژاکام هم خیلی سپاسگزارم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنیم و انشاءالله بتوانم این خدمت را به اتمام برسانم.
و در ادامه همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر شیدا موفق به دریافت فرم 30 سیدی شدند.
همچنین اعلام رهایی همسفر سوری از لژیون تغذیه سالم به راهنمایی همسفر کبری از نمایندگی البرز.
عکس: همسفر سپیده مرزبان خبری و همسفر نغمه رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
تایپ: همسفر غزاله رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هشتم)
ویراستاری و ارسال: همسفر پریسا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
270