ضمن خیرمقدم خدمت خانم مرجان عزیز ، اسیستانت محترم شعبه عمان سامانی ؛ برآن شدیم که دقایقی هرچند کوتاه را در خدمت این همسفر بزرگوار باشیم تا از سخنان ایشان درس زندگی بیاموزیم .
لطفاً طبق رسم کنگره خودتان را معرفی کنید؟
سلام دوستان ؛ مرجان هستم همسفر ، کامران 20 سال مصرف تریاک و شیره داشت . 18 ماه و 3 روز به روش DST با داروی Opiumسفر کرد به راهنمایی آقای علی و راهنمای خودم در حال حاضر ؛ سرکار خانم آنی . آزادی از اعتیاد 10 سال و 11 ماه و چند روز . در ادامه هم سفر نیکوتین داشتند با نیکوتین خوراکی 10 ماه سفر کردند به راهنمایی آقای مهندس دژاکام ، رهایی از دام نیکوتین 5 سال و 9 ماه و چند روز .

لطفاً کمی از دوران تاریک اعتیاد ، از ترکش هایی که با آن مواجه شدید به عنوان یک شخصی که در مرحله عین الیقین اعتیاد بوده ؛ برایمان بگویید و در ادامه ، چه شد که مسیر روشنایی برای شما باز شد؟
فکر کنم تاریکی های اعتیاد برای همه اعضاء کاملاً قابل درک باشد . وقتی به نقطه ایی می رسی که از همراهی همسرت با خودت نگرانی ! آدمی که دیگر نه به زندگی توجه می کند ، نه به بچه و نه ... نوع برخوردش با اطرافیان ، با دوستان و با فامیل باعث شرمندگی توست تا جایی که دیگر حاضری خودت را عقب بکشی و دیگران را نبینی . ثمره ایی که اعتیاد برای انسان دارد چیزی جز ناامیدی نیست ، چیزی جز افسردگی و ناراحتی نیست . اعتیاد ، آدم را از انسان های اطراف دور می کند . فکر می کند دور بودن از اجتماع بهتر است و هنگامی که خانواده و فامیل را نمی بیند گویی راحت تر است ؛ حالا می تواند به خاطر نوع برخورد اطرافیان باشد با مسافرش یا با خودش و یا با اعضاء خانواده اش . اینها همه در دوران اعتیاد اتفاق می افتد و من همیشه فکر می کنم صحبت کردن از تاریکی هایی که گذشته ، چیز خوبی نیست به خاطر اینکه تداعی آن تاریکی ها باعث می شود که دوباره یک گرد و غباری از جا بلند شود و روی دل آدم بنشیند . بنابراین آن دوران گذشته و تمام شده است . اما در تمام آن سال هایی که این تاریکی ها را تجربه می کردم ؛ الان به خودم می گویم که هیچ وقت نتوانستم به کسی که در کنارم هست به عنوان یک بیمار نگاه کنم و به عنوان یک بیمار با او رفتار نمایم . همیشه از یک جایگاه بالاتر و از یک منظر برتر نگاه می کردم به کسی که آنقدر خوار و خفیف شده که نمی تواند خودش را از این شرایط نجات دهد و هیچ وقت فکر نمی کردم که من هم در قبال او یک وظایفی دارم! ... انشاالله همه ، آنچه را لازم است به موقع و به وقتش بفهمند .
من فکر می کنم وقتی رسیدم به آن نقطه ایی که دیگر کاری از دست من برنمی آمد ؛ به نقطه ایی که فکر نکنم من کاره ایی هستم و کارم درست است و این را سپردم به خداوند ؛ یعنی رسیدم به جایی که گفتم خدایا من غلط کردم ! چون همیشه می گفتم من او را درستش می کنم و ... شاید باورتان نشود که من این جمله ها را به کار می بردم و حتی در حضور مسافرم هم این حرف ها را می زدم وقتی به این نقطه رسیدم که فهمیدم کاری از من برنمی آید و هدایت کننده کس دیگری است آن وقت راه به من نشان داده شد و خیلی قشنگ نشان داده شد . یک کتابی می خوانم و اطلاعاتی در مورد کنگره 60 دریافت می کنم و کنگره 60 را با بدبختی پیدا می کنم .
گاهی هضم وادی چهاردهم برای یک همسفر سخت و سنگین است ! از دیدگاه شما همسفری که در وادی محبت حرکت می کند چه نشانه هایی دارد و چگونه به مسافرش کمک می کند؟
البته ورود به این وادی برای من امکان پذیر نیست ؛ اما فکر می کنم با توجه به تجربه ایی که خودم دارم یکی از نشانه هایش این است که همسفر توقع نداشته باشد و این جمله بسیار زیبای عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه کار دارد ؟ باید ملکه ذهنش شود . مهم نیست که این عشق را به چه کسی می دهی و برخورد او چگونه است ، مهم این است که فعل عشق ورزیدن به درستی و خالصانه انجام شود . برای او کاری انجام ندهم تا او فلان کار را انجام دهد ! نه ، این چیزها برایش مهم نباشد . عاشقانه به زندگی نگاه کند و آنچه را برای او انجام می دهد عاشقانه انجامش دهد . به نظر من این رفتار کسی است که الفبای وادی محبت را آموخته است . هر چه انسان توقع نداشته باشد یعنی توان بیشتری دارد ؛ ناتوانی و ضعف هایش کمتر است . این نشانه قدرت انسان است که از کسی انتظار نداشته باشد .
در سی دی " عطّار " آقای مهندس فرمودند : وقتی چیزی را طلب می کنیم باید در جهتش سعی و تلاش کنیم و استقامت به خرج دهیم ؛ شما استقامت را برای یک همسفری که در مسیر درمان قرار گرفته چگونه معنا می کنید؟
به نظرم هر لحظه ؛ انسان باید خواسته ایی را که دارد در مسیرش قدم برمی دارد با خودش چک کند و خدایی نکرده در مسیری که دارد تلاش می کند دچار انحراف نشود . خواسته من مثلاً باید رسیدن به درمان باشد یا رسیدن به جایگاه کمک راهنمایی باشد ... یک وقت هایی هست که خواسته ایی داری و می خواهی خودت را با رسیدن به آن خواسته به دیگران ثابت کنی ! شاید خواسته ات این است که از تاریکی خارج شوی یا خواسته ات این است که خودت را بشناسی و یا این خواسته را داری که به دیگران کمک کنی تا از تاریکی بیرون بیایند ؛ این خواسته ها با هم خیلی فرق دارند اگر ما یک ذره اینها را جابه جا کنیم آن وقت چیز دیگری می شود . آن وقت هر چقدر هم تلاش کنی به آن حال خوشی که می خواهی نمی رسی چون خواسته را برای خودت درست تعریف نکردی و از طرفی از آن مراقبت ننمودی ؛ مثلاً من خواسته ام این است کمک راهنما شوم و بتوانم به دیگران کمک کنم ، بعد کمک راهنما می شوم ؛ آن وقت چهار نفر که می گویند : خانم ، استاد و ... یک دفعه به خودم غرّه می شوم و فکر می کنم من خیلی چیز بلدم ! دیگر سی دی گوش نمی دهم ، سی دی نمی نویسم ، می گویم اینها همه تکراری است و ... ببین اینجا خواسته ات با چیز دیگری تعویض می شود ؛ اینکه من سرور و آقای اینها هستم ، من از اینها بالاترم ! حواسمان باشد خواسته هایمان تغییر وضعیت ندهند و از چیزی به چیز دیگر تبدیل نشوند .

همسفری که درمان مسافرش به درازا کشیده و یا مسافرش سفر کرده و برگشت نموده و یا مسافر چند سالی است مریض و کج دار به کنگره می آید ؛ آیا دلیلش تنها مربوط به این است که همسفر هنوز حس هایش پالایش نیافته یا اینکه دلیل دیگری هم می تواند داشته باشد؟
حتماً دلیل دیگری هم می تواند داشته باشد . مسیر رشد آن همسفر در کنار این مسافر است . او باید در کنار آن مسافر زندگی کند ، تمام آن شرایط را بپذیرد و خودش را در این مسیر اصلاح کند ، نه اینکه چون او حالش خراب است پس من هم حالم خراب باشد ! یک همسفر وقتی درست حرکت می کند ؛ اول از همه دارد کار خودش را درست انجام می دهد . هر کاری که این همسفر انجام می دهد باید با ایمان و اعتقاد قلبی انجام دهد و پایبند باشد به آن کاری که انجام می دهد . آن خواسته را واقعاً برایش زحمت بکشد ، این موج دارد و این موج تأثیرمی گذارد روی اطرافیان ، نمی شود که تأثیر نگذارد . یک جاهایی می بینی همسفر دارد تلاشش را می کند ، آن جور که لازم است تزکیه و پالایش را انجام داده و از قدرت و قوت خوبی هم برخوردار است ؛ منتهی ممکن است آن طرف و آن آهن ربایی که در نقطه مقابل قرار دارد خیلی قوی تر از این حرف ها باشد یعنی اینکه او تأثیر می گذارد روی این همسفر . بنابراین ما توصیه می کنیم که همسفر روز به روز برای قوی شدن خودش تلاش بیشتری کند ضمن اینکه در کنار این معتقدیم که هر چیزی یک وقت و زمانی دارد . آدم هایی که این شرایط را دارند ، یک وقت هایی سفر می کنند و دوباره برمی گردند ، درست سفر نمی کنند ، خودشان را گول می زنند ، اطرافیانشان را گول می زنند یک عقبه ایی دارند یک حجاب خیلی بزرگ ، حجابی که به آنها اجازه نمی دهد این مسیر روشنایی را که پیدا کرده اند تا آخر ادامه دهند و بتوانند به نتیجه برسند ، در چنین شرایطی همه چیز هم مربوط به همسفر نمی شود ؛ ولی خداوند مهره ها را در صفحه شطرنج خیلی زیبا در کنار هم می چیند و اینها قشنگ می توانند بازی کنند ؛ چرا ؟ به دلیل اینکه معمار هستی اوست ، اوست که می داند انسان چگونه حرکت می کند و آیا به واسطه حرکتش ؛ الان حرکت بعدی مستحق او هست یا نه ؟ مستحق قدم بعدی هست یا نیست ؟ او به اختیار ما نگاه می کند به خواسته های ما نگاه می کند و این سیستم کائنات است که از هر دستی بدهی از همان دست پس می گیری منتها پاداش یک همسفر رسیدن به حال خوش است و اینکه اصلاح را انجام می دهد . مسافر حالش بد است ؛ باشد ، حال همسفر باید حال خوش باشد انرژی او باید انرژی بالایی باشد تا انشاالله امواجش بتواند به مسافرش هم برسد .
من چند روز پیش سی دی وادی سوم 91 از آقای مهندس را می نوشتم و بعد فکر کردم که چقدر این وادی برای همسفرانی که مسافرشان خوب سفر نمی کند یا از مسافرشان نارضایتی دارند ؛ به درد می خورد . ایشان در این سی دی برای همه همسفران حجّت را تمام کردند و همیشه تکیه شان بر این است که خودتان را دریابید ، خودتان را اصلاح کنید ، تغییرات لازم را در خودتان به وجود بیاورید آن وقت بقیه مسائل هم درست می شود . در این سی دی آقای مهندس فرمودند : با مسائل نباید به صورت منفی برخورد کرد ؛ وگرنه روز به روز در ظلمات و تاریکی های بیشتر فرو می رویم .
شعبه سهروردی را چگونه دیدید؟
من آخرین باری که جلسه همسفران به شعبه سهروردی آمدم اسیستنت اینجا بودم و البته مکان شعبه جای دیگری بود . تعداد همسفران نسبت به آن موقع الحمدلله خیلی بیشتر شده ، کمک راهنماها هم بیشتر شده اند ، همه جوان هستند و پرانرژی و مطمئنم اگر تلاش خود را به کار گیرند می توانند تأثیر خیلی خوبی روی همسفران داشته باشند . شعبه ، خوب است ولی مطمئنم جای بیشتری برای رشد دارد و انشاالله این اتفاق در آینده ، هم به یاری کمک راهنماها و هم به همت خود همسفران رخ خواهد داد .
اگر از شما تقاضا کنم که تک تک اعضاء خانواده جناب مهندس را در یک جمله توصیف کنید ؛ لطفاً طبق اولویت بندی خودتان این توصیف را انجام دهید؟
آقای مهندس: اسطوره دوستی و اخلاق. ایشان همیشه برای من بزرگترین استاد زندگی ام بودند و هستند.خانم آنی: مادر مهربان و الگویی برای ایستادن.
آقای امین: مهربان و صمیمی از جنس عشق، معلم نیکی ها و خوبی ها.
خیلی چیزها را می توان در مورد این عزیزان گفت و خیلی سخت است در یک جمله صحبت کردن.
خانم کماندار: مهربان و سخت کوش، ایشان به من چیزهای بسیاری یاد دادند . آیا می توان گفت که یکی از اعضاء این خانواده مهربان نیستند ؟!
خانم شانی: جدی و مصمّم در انجام کارهایشان.
تشکر از خانم مرجان عزیز که وقت گرانبهای خود را در اختیار وبلاگ سهروردی گذاشتند . برای ایشان ، مسافر محترمشان و خانواده گرامیشان آرزوی بهترین ها را داریم.
تهیه گزارش: کمک راهنما همسفر شهرزاد
وب نمایندگی سهروردی
- تعداد بازدید از این مطلب :
2239