جلسه دهم از دوره بیست و ششم سری کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰؛ نمایندگی شعبه اروند آبادان، با استادی مسافر امیر، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه « گلریزان » در روز یکشنبه ۱۳ آبانماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان امیر هستم یک مسافر
تشکر میکنم از آقا سعید نگهبان و دبیر محترم آقا محمد که فرصت دادند خدمت کنم، یک خدا قوت میگویم به تمام خدمت گزاران شعبه اروند آبادان به خصوص نگهبان لژیون سردار، دبیر و خزانهدار خدا را شکر میکنم و تبریک میگویم این هفته را واقعا مثل یک عید میبینم، هفته گلریزان هفتهای است که خیر و برکت است، رحمت است، مهربانی و دوست داشتن است.
من این شعر را سالی یک بار میخوانم: بیا تا گل بر افشانیم می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم طرحی نو در اندازیم حالا با این نوع طرح تفکر که زندگی کنم و بگذارم دیگران هم زندگی کنند، من باید تفکرم را تغییر بدهم، زمانی که وارد کنگره شدم باید بدانم میخواهم چه کاری را انجام بدهم و بدانم که به من اجازه داده شده که زندگی کنم، اجازه داده شده که نفس بکشم و زنده باشم و سالم زندگی کنم، به من اجازه داده شده شب راحت بخوابم، بدون مصرف هیچ مواد مخدر راحت بخوابم، امروز اجازه داده شده که در بند نباشم، اسیر مواد مخدر نباشم امروز این نفس سرکش مهار شده به واسطه آموزشهایی که جناب مهندس به ما میدهد واقعا مهار شده است، برای برگشت به زندگی باید تلاش کنیم و بگذاریم، دیگران هم زندگی کنند خانواده باید زندگی کند، خانواده های ما حق زندگی کردن دارند، من هم زمانی که در مسیر کنگره آمدم از دیگر دوستان مستثنی نبودم، من هم واقعا با یک حال بسیار خراب و آشفته و واقعا هیچ چیز نداشتم، این را به صراحت بگویم که من هیچ چیز نداشتم، من مانده بودم و یک مغازه خالی، وقتی وارد کنگره شدم شروع کردم به آموزش گرفتن، ذره ذره درمان شکل گرفت و آن لحظهایی که به خودم آمدم و دوست داشتم در لژیون سردار شرکت کنم اجازه نمیدادند گفتند شما سفر اولی هستید در ادامه به یک مشکل مالی خیلی بزرگ برخوردم در سفر اول ولی یک چیزی را خوب میدانستم که مسیری که راهنما به من میگوید صراط مستقیم است و هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی نمیمانید یعنی اینکه شما بدانید این مسیر نور است و مسیر صراط مستقیم است با دل قرص رفتم در دل مشکل، یک روز به آقا بیات گفتم برای من مشکل پیش آمده و گفتند تمام دارایی خودت را بفروشی چه میشود، گفتم آقا مقابل هم میشوند، گفت خدا را شکر کن خداوند با شما قسطی کار میکند برای من خیلی جالب بود، به خودم گفتم یعنی چی قسطی، بعد گفتم خدا را شکر و تمام توانم را گذاشتم که در عین صداقت بتوانم کارهایم را انجام بدهم و شد این را که میگویم تمام ما قطرهای از اقیانوسی هستیم که چند صباحی خداوند به ما اجازه داده بیایم و روی زمین باشیم.
انجام شد و در ادامه آمدم جلوتر، یک سری کارها است که فقط انسان میداند توانش چقدر است، باز یک روز از آقا بیات سوال پرسیدم و گفتم آقا چی شد که شما توان حرکت کردن پیدا کردید و در دما ۶۰ درجه به اهواز آمدید و لژیون باز کردید، گفتند فقط و فقط کلام جناب آقای مهندس به من توان حرکت داد امروز من هم به عنوان یک شاگرد باید تمام توانم را بگذارم که حرکت کنم که یک بچهای شب راحت سرش را بگذارد و بخوابد، از ترس مواد مخدر یک خانواده راحت آسایش داشته باشد، واقعا همیشه میگویم، اگر کنگره ۶۰ نبود، الان شاید وجود نداشتم و این لطفی که خداوند در اختیار من گذاشت شاید الان وجود نداشت، من همیشه باید ببینم و موظف میدانم که صد خودم را بگذارم که یک نفر رها شود.
ما دو هفته پیش به لژیون ماهشهر رفتیم و دیدیم و در چشمان بچهها که نگاه میکردم روزی هزاران بار خدا را شکر میکردم و به خودم میگفتم که چجوری درمان میشوند و این لژیون چگونه شکل گرفت آنجا هم مشارکت کردم و گفتم که من ثروتمند ترین فرد روی زمین هستم.
واقعا آدم چه چیزی میخواهد از این دنیا، این که میداند در یک مسیر الهی خدمت میکند، به یک بنده خدا گفتند خانه شما کاروانسرا است، به ایشان برخورد، به ایشان گفتند قبل تو چه کسی اینجا بوده، گفت پدرم، گفتند قبل پدرت کی بوده، گفت پدر بزرگم و هیچ چیز برای ما نیست، در خانهای که زندگی میکنیم هم مشاعات است.
یک روز استاد امین از آقای مهندس میپرسد که میدانی چرا خانوادهها آن صمیمیت قبل را از دست دادند و به ایشان گفتند که مالشان را حلال نکردهاند، مالشان دقیقا همان ۱۰ درصد که در کلام اللّٰه آمده، است و ما این ۱۰ درصد را در مکانی میدهیم که انسان ساخته میشود و نفسی احیا میشود و خداوند در کلام اللّٰه میگوید ذرهای از خیر و برکت برمیگردد.
طبق فرمان یک موضوعی انجام بشود یعنی چی، یعنی چه شخصی فرمان داده است، یعنی طبق فرمان خدمتها انجام میشود، طبق فرمان بهت اجازه پرداخت داده میشود و من در زمینی درحال بازی کردن هستم که زمین الهی است و اگر روزی من دچار نسیان بشوم باز هم خودم گذاشتهام در کاسهی خودم، و این سیستم مثل رود درحال رفتن است و من اگر دستهایم بسته باشد هیچوقت به من داده نمیشود، این را خیلی خوب لمس کردهام.
یک ذره ای از خودم بگویم، یک قلک داشتم برای سردار بود و واقعا آن لحظه انگار میلیاردر بودم، یک روزی آقا سینا به من گفت باید از داشتههایت استفاده کنی، کار نداشتم و انرژی هم دریافت نمیکردم و نگاه کردم دیدم یک ماشین دارم ۸ ماه من اسنپ کار کردم با یک میلیارد و چهارصد میلیون ورشکستگی و میخواهم این توان را بگویم که ۸ ماه اسنپ کار میکردم با افتخار هم میگویم. آن لحظه که کم آورده بودم، فقط به مسیر توجه میکردم، به مسیری که راهنما به من میگفت، در مسیر که باشی خداوند چنان به شما کمک میکند که نفهمید از کجا آمده است، و در همان قلک برکتی که داشت هم خودم و هم همسفرم سردار شرکت کردیم و واقعا لذت بخش بود و بعد از آن رحمت خداوند واقعا سرازیر شد و اینها همه نشانه است و اینها را باید ببینم، مگر میشود، سه روز بعد از رهایی خداوند اولین هدیهاش را به من داد، این ها را دارم میگویم که قدرت خداوند را لمس کنیم، محال است که در صراط مستقیم باشیم و خداوند کمک نکند. اینها را مشاهده میکنیم، راهنما میآید، خدمت میکند، دنوری شرکت میکند، پهلوانی شرکت میکند. چطوری میشود که شما ۲ ساعت بروید سرکار و اینجا ۵۰۰ میلیون پهلوانی شرکت کنید، این یک بازی است که خداوند این بازی را اجرا کرده است، هر رنجی یک نقطه تحمل دارد و بعد از آن گشایش میشود، توان خودمان را بگذاریم و گلریزان فوقالعاده عالی داریم خدا را شکر، دوستان و عزیزان هستند و کلی خدمت مالی داریم با حس خوب، با حسی که یک نفر رها میشود، و این توان را خداوند گذاشته است در همین چهار روز زندگی که هستیم، به ما یک جسم داده شده و در این چهار روز هیچ چیز برای ما نیست حتی نفس کشیدن خودمان هم دست خودمان نیست، به من داده شده است و وظیفه خودم میدانم تمام تلاشم را بکنم چون که کنگره به من داده است، واقعا نفس کشیدن هم کنگره به من داده است، تشکر میکنم که به صحبتهای من توجه کردید.
تایپ مطلب: همسفر علیرضا لژیون هشتم، مسافر امین لژیون یازدهم، مسافر امیر لژیون دهم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر محمود لژیون هفتم
- تعداد بازدید از این مطلب :
82