با قوتگرفتن از قدرت مطلق آغاز میکنم.
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر.
تپش قلبم هر روز بیشتر از روز دیگر بود. خدایا مسافرم باز چه بلایی سرمان خواهد آورد. باز کجا را ویران خواهد کرد. خدایا به دختران معصوم من رحم کن. خدایا یعنی باز میشود مسافرم آدم قبلی باشد. یعنی میتواند اینهمه تغییر کند، باز به عقب برگردد.
از یک خانواده پنجاهنفری فقط ما چهار نفر مانده بودیم؛ در یک محیطی مثل مربع سرگردان، هیچکس با ما کاری نداشت، سراغی از ما نمیگرفتند که مرده یا زندهایم. نه از دست ما کاری برمیآمد و نه کسی به فکر ما بود.
مسافرم مواد میزد و حالش همیشه خراب بود. ما هم بهخاطر مسافرم حالمان خراب بود. دیگر به ته چاه رسیده بودیم،نفسکشیدن برایمان سخت بود، ضربان قلبمان را احساس میکردیم.
تا اینکه یک روزنه امید به نام کنگره ذهن ما را درگیر کرد. خدایا شکرت دیگر الان اینها برایمان خاطره شدهاند که هر وقت بخواهیم میتوانیم پاکشان کنیم. خدایا شکرت که ما هم توانستیم با کنگره که مانند بهشت هست، آشنا شویم و به جمع مشتاقان بپیوندیم. خدایا هزار بار شکرت.
همراه مسافرم پابهپا، قدمبهقدم جلو رفتیم. وقتی میدیدم مسافرم عقبمانده است، دوباره برمیگشتم تا با هم این مسیر را طی کنیم. حالا دیگر سرم بالاست؛ بالای بالا. افتخار میکنم. خیلی حرفها، خیلی کنایهها شنیدم؛ ولی الان سرم بالاست و با افتخار میگویم ما توانستیم، توانستیم با هم پرواز کنیم.
من بعد از اینکه رها شدیم فهمیدم همسفر که بال پرواز مسافر است؛ یعنی چه؟
یعنی اینکه باید با آرامش، با صبوری بال مسافرت باشی؛ تا بتوانیم با هم پرواز کنیم و به بینهایتها برسیم.
خدایا شکرت خیلی زیباست. انگار خودم تازه متولد شدم و تازهتازه دارم زیباییها را حس میکنم.
من بهخاطر تخریب مسافرم، همه دوستداشتنیها را فراموش کرده بودم، خدایا بابت بیدارشدن حسم تشکر میکنم.
با خودم عهد بستهام اگر کسی را دیدم که در این آتش ویرانگر دستوپا میزند، خودم کمکش کنم تا با راه کنگره آشنا شود.
گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
خدایا برای این عمل عظیم شکر شکر شکر.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم) خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
216