به نام قدرت مطلق الله
هنوز چند ماهی از ورودم به کنگره نگذشته بود و آشنایی زیادی با کنگره۶۰ نداشتم البته از نظر روحی نسبت به قبل از کنگره خیلی بهتر شده بودم، صحبتهایی در مورد لژیون سردار میشنیدم اما نمیدانستم در چه موردی است، اسم استاد سردار را در کتاب۶۰ درجه خوانده بودم اما ارتباطش با لژیون سردار چه بود را نمیدانستم، جشن گلریزان نزدیک شده بود و فضای کنگره۶۰ حس و حال عجیبی داشت.
من هم دوست داشتم که در این جشن شرکت کنم اما به خود گفتم انشالله سال بعد، امسال که نمیشود من تازه وارد کنگره شده بودم و مسافرم هنوز وارد کنگره نشده است، پسانداز هم ندارم اینها همه بهانههایی بود که خودم برای خودم به تصویر میکشیدم، ترسی از بخشنده بودن و بخشندگی نداشتم اما فکرم این بود که باید یک پول اضافی داشته باشم که از آن ببخشم.
همه تصورات من با صحبتهای همسفر سمیه که در مورد لژیون سردار داشتند عوض شد، درسهای بزرگی گرفتم که هیچ وقت هیچ جا نشنیده بودم و اولین درس این بود که بخشیدن زمانی لذتبخش است که بتوانی از نداشتههایت ببخشی و این حرفها حال من را دگرگون کرد مگر میشود از نداشتههایت ببخشی؛ درس زیبای دیگری که گرفتم این بود که هیچ زمان نباید با خداوند معامله کرد و برای خداوند شرط گذاشت که مثلاً خدایا اگر فرزندم از اعتیاد رها شد آن زمان من نذرم را ادا کنم.
قبل از کنگره معامله کردن با خداوند را داشتم یعنی برای خداوند شرط میگذاشتم که خدایا اگر حاجت من را برآورده کردی آن زمان من یک پولی، غذایی و... در راه تو خواهم داد. تسلط نیروهای منفی آنقدر زیاد بود که یادم رفته بود که من بنده خداوندم هستم نه خداوند بنده من! یادم رفته بود که باید در هر حال شکرگزار و تسلیم امر خداوند باشم و یاد گرفتم که هر خواستهای دارم ابتدا نذری که نیت کردم ببخشم و ادا کنم بعد معجزه آن را ببینم.
روز جشن گلریزان با یقین کامل و بدون ترس شرکت کردم و قسط اول را پرداخت کردم از اینکه در طی یک سال میشد مابقی لژیون سردار را پرداخت کرد خیلی خوشحال بودم و در پوست خود نمیگنجیدم زیرا؛ من به نحوی باید ادای دین میکردم، درست است مسافرم رها نشده اما حال خودم که بهتر است، زندگی من که بهتر شده و از آن اشفتگی در آمده بودم به خودم گفتم که آیا این مبلغ ناچیز در مقابل سلامتیت که به دست آوردی و به تعادل نسبی رسیدی ارزش ندارد و کاری که هیچ پزشکی نمیتوانست برایم انجام دهد، قطعا ارزش دارد.
به هر حال من از لژیون سردار خیلی انرژی میگیرم حس و حال قشنگی دارد که تجربه میکنم؛ بعد از شرکت در لژیون سردار معجزات و تغییرات را در زندگی خود دیدم و برکت را در زندگیام احساس کردم، برکت به معنای پول زیاد نیست این نیست که اگر کسی پولش زیاد است مالش برکت دارد نه؛ برکت یعنی با همان درآمدی که دارید همه حوائج زندگی را برآورده کنید بدون اینکه کم بیاورید و من شخصا این را بعد حضور در لژیون سردار حس کردم، زندگی من خیلی بهتر از قبل شده و آرامش نسبی خاصی دارم از اینکه توانستم وفای به عهد کنم خیلی خوشحالم و در پیشگاه قدرت مطلق و استاد سردار سربلند باشم.
امسال هم از خداوند میخواهم که این توفیق را به من بدهد که در این جشن شرکت کنم و در آینده بتوانم جایگاه دنور و پهلوانی را تجربه کنم و خدمتگزار کوچکی باشم در جمع بزرگ خانواده کنگره۶۰ و در پایان تشکر فراوان دارم از آقای مهندس حسیندژاکام که زندگی کردن را به معنای واقعی به من آموخت و با آموزشها نشان داد که چطور میتوان در کنار یک مصرفکننده با کمترین تنش زندگی کرد. بخشیدن را به من آموخت و آموخت که بخشنده بودن بیش از آنکه توانایی مالی بخواهد قلب بزرگ میخواهد.
از خانواده محترم آقای مهندس حسیندژاکام بسیار سپاسگزارم، و تشکر فراوان از راهنما همسفر سمیه دارم، سپاس بیکران بر خانواده بزرگ کنگره۶۰ و همه خدمتگزاران آن
به امید رهایی همه مسافران.
نویسنده و تایپ: همسفر فوزیه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیوندوم)
تنظیم و ارسال همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیونسوم)
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
65