جلسه دوازدهم از دوره ششم لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پرستار به استادی پهلوان همسفر فرشته، نگهبانی همسفر نيلوفر و دبیری همسفر معصومه با دستور جلسه «وادی نهم (وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتری برسد، نقطه تحمل پیدا میشود) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۸ آبانماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
از خدای خودم سپاسگزارم که اجازه داد در اين جايگاه باشم و خدمتی را برای خودم انجام بدهم و در خدمت شما همسفران باشم و اميدوارم حال همه شما خوب باشد. به دلیل اینکه دخترم در اين نمایندگی خدمت میکردند و بازخورد نگاه زيبای شما به ایشان انرژی بخش خانه ما است و از تکتک شما سپاسگزارم و اميدوارم در زندگی هر مسئلهای داريد به خوبی در آغوش بگيريد و آرامش را در زندگیتان لمس كنيد. در مورد دستور جلسه، امروز اجازه داريم راجع به دو مورد که وادی نهم و دیگری D.sap است صحبت کنیم.
در رابطه با وادی نهم از آنجا كه وادیها شاهكليد هم هستند و وادی قبل اين است كه با حركت راه نمايان میشود. وادی نهم به نظر من كليدیترين وادی است؛ زیرا به ما نقطه تحمل را میآموزد كه ما در زندگی شخصیمان با مسافرمان و فرزندانمان یا جامعه با همه بازخوردهایی كه در زندگی ما هست از خودمان چه چيزی را نشان بدهيم. آيا جهانبینی كنگره به من اين اجازه را داده و اين يادگيری فهم را داده كه آن حس فهميدن و يادگيری را در خودم بوجود بياورم؟ آن پيوندهای ناميمون و نامبارک را از خودم دور كنم؟ آیا من توانستم درجه اين نقطه تحمل را بالا ببرم؟ يا اينكه فقط میآیم و میروم و اصلاً تغييری نكردهام. باورهایم همان است و فقط اسمش این است كه يک كنگرهای هستم و قطعاً اگر با اين روش عمل کنم روزبهروز به قهقرا میروم؛ پس عزيزان ما به كنگره میآییم و بايد بازخورد آن را در زندگی خود داشته باشيم. بايد از اين هفته تا هفته بعد يک سری تغييرات را در خودم به وجود آورده باشم؛ حتی درباره كوچكترين حركتی در زندگی شخصی خودمان و خانواده انجام میدهيم نقطه تحمل را بسط بدهيم. در لژيون سردار عزيزان ترس اينكه بخواهيد پولی را پرداخت کنید و خدایی نكرده لنگ بمانيد؛ کلا با اين فكر خداحافظی كنيد در كنگره امكان ندارد كه شما بخواهيد پولی را بدهيد و خدايی ناكرده در زندگی به مشکل بخورید؛ ولی آن پول بايد با عشق بیمنت باشد.
خدمت آقای مهندس رفتیم تا اجازه پهلوانی دخترم را بگیریم، ایشان گفتند ببينيد پهلوانی تمنايی ندارد تو با عشق آمدی که پهلوان شوی. ما اگر بخواهيم فكرش را كنيم، تمام داراییمان را هم بدهیم، همان حيثيت، آبرو و ثوابی كه آقای مهندس به ما داده، اصلاً در برابر اين پولها قابل گفتن و قياس نيست. من هميشه میگویم اصلاً پهلوان یعنی چه؟ اينها يک القابی است كه آقای مهندس لطف كردند و اجازه دادند ما با اين شال نشانی روی خودمان بگذاريم. آيا پهلوان اين نيست كه من اشک چشم بچهام را میدیدم و حالا میبينم با سربلندی روال زندگیاش عوض شد، قيمت این حال و اوضاع را چگونه جبران كنم؟ چنين جبرانی امكان پذیر نیست، حالا من روز گلریزان فکر کنم نکند كم بیاورم.
خدا اين لطف را به ما كرده كه هر سال يکی از افراد خانواده ما پهلوان شود، امسال هم پسرم پهلوان شد. من پارسال ١٠٠ ميليون تومان كمک كردم پیش خودم فکر کردم حالا که پسرم پهلوان شد من همان ١٠٠ میلیون تومان را پرداخت کنم؛ ولی دوباره به خودم گفتم تو كه میگویی كنگرهای هستی پس تغيير نكردهای؟ پسر تو تغيير كرد كه پهلوان شد؛ تو همان ١٠٠ میلیون را بدهی؛ بايد به جلو حركت كنی؛ البته اين را هم میگويم، بنا به آن چيزی كه در زندگیمان است، بعضیها با صد هزار تومان پهلوان هستند و از هزاران پهلوان، پهلوانترند. اين جوری نيست كه ما بگوییم نه چون فردی پول داد در كنگره آمده است اصلا اينها ملاک و معنا نيست. پهلوان همسفری است كه در كنار مسافرش بتواند همسفر و در كنار فرزندش مادر خوبی باشد. بتواند آن پايه و ستون خانواده را نگه دارد.
حالا در رابطه با D.sap هم كه همه عزيزان به اين مسئله برخورد کردند كه از معجزههای قرن است كه توانست هر كسی در هر مسئلهای كه دارد کاملاً درمان شود. ما همگی كرونا را لمس كرديم، چه مرگ و ميرهايی بود و ما استرسی نداشتيم. با آرامش و به راحتی D.sap در خانه بود و استفاده میكرديم و به عزيزان خود كمک كرديم. اين يک شربت نابی هست كه خداوند در اين دنيا نصيب ما كرده است.
اميدوارم بتوانيم از تمام دارايیها كه سواد و فهم ما شده بهره ببریم و خداوند اينها را از ما نگيرد و بتوانيم روز به روز در كنگره گام برداریم و رو به جلو حركت كنيم، قدر اين صندلیها را بدانیم. الآن من دفتر مرزبانی خدمت مرزبان و نگهبان لژیون سردار بودم و صحبت میکردیم انگار که خودت را در جمعهای دیگر کاملاً متفاوت میبینی، البته نه اين كه خدایی ناکرده خودشيفته باشیم؛ ولی از اين كه موضوعی برای دیگران باری است و به نظر ما كاهی است و ما با خود میگوییم که اصلاً چه میگوید؟ آقای مهندس گفتند اصلا به این چیزها توجه نكنيد. شخصی میگوید؛ میخواهم ساكشن كنم یا مثلا گونه بگذارم؛ ولی ما میگوییم چهقدر خطرناک است و از اين كارها نبايد انجام بدهيم. به ما يک كلاس رفتاری داده شده كه هركدام بايد قدردان آقای مهندس باشيم. آن فهمی كه ما بايد در زندگیمان به كنگره، جامعه و به لژيون سردار كه هستيم و بدانیم واقعاً كنگره نياز ندارد؛ ولی ما بايد پشتیبان آن باشیم؛ نمیشود در اينجا هيچ بازخوردی نداشته باشيم و بگوییم من ديگر پهلوان شدم و خداحافظ نه واقعا اين نيست. انشاءالله كه همگی در اين مسيری كه هستيم از یکدیگر سبقت بگیریم و بتوانيم از خودمان نشان و نام نيكی در اينجا و در جهان ماورا به یادگار بگذاریم.
تایپ: همسفر عطیه لژیون راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
ویراستاری: همسفر لیلا لژیون راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر نیلوفر لژیون راهنما همسفر معصومه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
903