English Version
This Site Is Available In English

باید آموزش بگیریم تا بتوانیم خودمان را از چرخه تاریکی خارج کنیم (نمایندگی آکادمی)

باید آموزش بگیریم تا بتوانیم خودمان را از چرخه تاریکی خارج کنیم (نمایندگی آکادمی)

دومین جلسه از دوره شصت و هفتم کارگاه‌های آموزشی- خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی آکادمی، با استادی راهنما مسافر خاطره، نگهبانی راهنمای ویلیام وایت مسافر الهام و دبیری مسافر سحر، با دستور جلسه" نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش" روز یکشنبه ۱۵ مهرماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:
سلام دوستان خاطره هستم یک مسافر.
خیلی خوشحالم که امروز هم در خدمت شما عزیزان هستیم. دستور جلسه این هفته در مورد "نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش" می‌باشد، و در ادامه اولین سال رهایی خانم عاطفه عزیز را در کنار هم جشن می‌گیریم.
آقای مهندس همیشه در مورد جهان‌بینی و لزوم یاد گرفتن آموزش‌ها می‌گویند؛ ما جهان‌بینی را یاد می‌گیریم برای اینکه بتوانیم در صلح و آرامش زندگی کنیم و به خودمان و دیگران آسیب نزنیم. من تا وقتی زاویه نگاه خود را تغییر نداده‌ام، متوجه نمی‌شوم مشکلاتی که در زندگی‌ام به وجود می‌آید، ضعف‌ها و گره‌های درونی من می‌باشند، باید آنها را حل کنم تا بتوانم آن گره‌ها را باز نمایم و از آن مسائل گذر کنم.
کنگره در مورد تمام مسائل که در زندگی با آنها مواجه می‌شویم، راهکار دارد و ما را به حال خود رها نمی‌کند. درواقع جعبه ابزاری در اختیار من قرار می‌دهد. هنگامی‌که ضعف خود را پیدا کردم، می گوید حالا باید چه کاری انجام بدهی، اگر دچار خشم شدی، باید جاخالی بدهی، اگر دچار ترس شدی باید با آن مواجه شوی، اگر دچار یأس و ناامیدی شدی، باید حرکت کنی و تجربه‌های جدید به دست بیاوری...
در کل آموزش‌ها به من می‌گویند برای رسیدن به حال خوش، آرامش و تعادل، نباید صورت مسئله را پاک کنم، بلکه باید آنها را حل نمایم. ما در دوران مصرف هر مشکلی که برایمان به وجود می‌آمد، با مصرف مواد مخدر، قرص، الکل و سیگار خودمان را بی‌حس یا خواب می‌کردیم تا با آن مسائل روبه‌رو نشویم. درست مانند این است که من پاهایم را روی یک تکه زغال گداخته بگذارم، و برای اینکه درد را متوجه نشوم، به خودم آمپول بی‌حسی تزریق کنم! ما با مصرف مواد مخدر همین کار را می‌کردیم و نتیجه‌اش آسیب بیشتر به خودمان بود، چراکه زخم عفونت می‌کند، عفونت وارد جریان خون می‌شود و همه جای بدن را فرامی‌گیرد. در حقیقت ما قفلی روی قفل‌های دیگر می‌زدیم و گره‌ای روی گره‌های دیگر ایجاد می‌کردیم، و این چرخه سال‌ها تکرار شد. پس باید آموزش بگیریم تا بتوانیم خودمان را از این چرخه تاریکی خارج کنیم.
در کنگره به ما می‌گویند باید سی دی بنویسید، اما چرا نوشتن؟ چرا گوش دادن سی‌دی‌ها به تنهایی کافی نیست؟ ما وقتی صوتی را گوش می‌دهیم، فقط یکی از حواس ما یعنی حس شنوایی شروع به کار می‌کند، هنگامی‌که چیزی را می‌بینیم همینطور، فقط حس بینایی به کار می‌افتد. ولی زمانی که چیزی را می‌شنویم و می‌نویسیم، در آن واحد سه تا از حواس ما درگیر می‌شوند؛ حس شنوایی، بینایی و حس لامسه (قلمی که در دست می‌گیرم، کاغذ را لمس می‌کنم و می‌نویسم). این کار مغز من را به چالش می‌کشد و باعث افزایش تمرکز و قدرت حافظه می‌شود، بین نیم‌کره چپ و راست مغز تعادل برقرار شده و از بروز آلزایمر، پارکینسون و بیماری‌های دیگر  جلوگیری می‌کند.
نکته جالبی هم در مورد این موضوع خواندم، اینکه یادگیری هم مثل بقیه مسائل دارای سطوح خاصی است. اولین و پایین‌ترین سطح یادگیری، از طریق شنیدن می‌باشد، که بین ده تا بیست درصد یادگیری مطلب برای ما اتفاق می‌افتد. مرتبه بالاتر دیدن یا خواندن است، که بین بیست تا سی درصد در یادگیری تاثیر دارد. اما سطح سوم، دیدن و شنیدن به‌طور هم‌زمان است، یعنی همین کاری که ما در هنگام سی دی نوشتن انجام می‌دهیم، در این مرحله میزان یادگیری مطالب بین پنجاه تا شصت افزایش می‌یابد. درواقع همان مثلث نور و صوت و حس است؛ نور یعنی دیدن، صوت شنیدن و حس لمس کردن. البته مراتب بالاتری هم وجود دارد؛ مشارکت کردن و بیان تجربه تا هفتاد درصد، و آموزش دادن تا نودوپنج درصد میزان یادگیری را افزایش می‌دهد.
امیدوارم همه ما بتوانیم از آموزش‌ها بهترین استفاده را ببریم و میزان یادگیری خود را به مراحل بالاتری برسانیم. هرچند شما عزیزان هم دارید این کار را انجام می‌دهید، جا دارد تشکر کنم از حضور پررنگ کسانی که در آزمون هفته گذشته شرکت کردند، خیلی خوشحالم که این تعداد از بچه‌ها مشتاق یادگرفتن و شرکت در آزمون راهنمایی هستند، امیدوارم هر کسی که خواست راهنما شدن دارد، به خواسته‌اش برسد و بهترین برداشت ها را داشته باشد.

سخنان استاد در مورد اولین سال رهایی خانم عاطفه:
اولین سال رهایی خانم عاطفه را به خودشان، همسرشان، جناب مهندس و خانواده بزرگ کنگره ۶۰ تبریک می‌گویم. خانم عاطفه با مصرف گل و متادون وارد کنگره شدند. در سفر اول بسیار بی حاشیه و آرام بودند و خیلی خوب سفر کردند. اما چالش‌های ایشان از زمانی که وارد سفر دوم شدند شروع شد. دقیقا همان تسخیر شدن که استاد امین در سی دی قیاس می‌گویند و برای بعضی افراد اتفاق می‌افتد، وقتی حس‌ها باز می‌شوند، نیروهای منفی به شکل دیگری وارد افکار و اندیشه انسان می‌شوند. بزرگ‌ترین ضعف خانم عاطفه، عدم پذیرش مسئولیت بود. نه اینکه در انجام کارهایشان کوتاهی داشته باشند، اتفاقا هر کاری را به بهترین نحو انجام می‌دادند، ولی تا زمانی که به‌صورت وظیفه درنمی‌آمد. صفت بارز دیگری که در خانم عاطفه وجود داشت، این بود که پذیرش بسیار بالایی داشتند و فرمانبردار بودند، هرچه به ایشان گفته شد، اجرا کردند، و درنهایت توانستند با سربلندی از این مرحله هم عبور کنند.
از همان اوایل سفر دوم به مدت هفت ماه در قسمت OT که یکی از سخت‌ترین و دقیق‌ترین بخش‌های کنگره می‌باشد خدمت کردند، در ادامه یکی از بزرگ‌ترین تعهدات زندگی‌شان را پذیرفتند و ازدواج کردند، بسیار به ایشان تبریک می‌گویم و برایشان آرزوی خوشبختی دارم، در حال حاضر هم مبصر کلینیک هستند.
خانم عاطفه و همسرشان با هم در آزمون راهنمایی امسال شرکت کردند. امیدوارم هر دو قبول شوند و بتوانند ادامه مسیر زندگی را در کنار آموزش‌های کنگره و با حس خوب راهنما شدن طی کنند و تجربیات لذت بخشی کسب نمایند که باعث رشد و تکمیل این عشق و پیوند زیبا شود. باز هم تبریک می‌گویم بهترین‌ها را برایشان آرزو دارم.

خانم عاطفه، نام راهنما: خانم خاطره- آنتی ایکس مصرفی: گل و متادون- روش درمان: DST- داروی درمان: OT- مدت سفر: 10 ماه و 4 روز- مدت رهایی: یک سال و یک ماه و 3 روز- رشته ورزشی: ایروبیک و شنا

سخنان خانم عاطفه:
سلام دوستان عاطفه هستم یک مسافر.
خیلی خوشحالم که اینجایگاه را تجربه می‌کنم. واقعا حس عجیبی دارم؛ زندگی من به دو بخش قبل از ورود به کنگره و بعد از ورود به کنگره تقسیم می‌شود. قبل از کنگره آنقدر لحظات تلخ و تاریکی داشتم که اصلا نمی‌خواهم راجع به آنها صحبت کنم. ولی بعد از ورود به کنگره خیلی چیزها به دست آوردم که مهم‌ترین آنها آرامش و حال خوشی است که امروز در زندگی دارم، و این حال خوب را مدیون کنگره هستم. نکته دیگر، بالارفتن نقطه تحملم بود. من و همسرم همیشه با هم  مشکل داشتیم، از آنجا که من شخصیت جنگجویی داشتم، این قضیه هیچ‌وقت ختم به خیر نمی‌شد. وقتی به کنگره آمدم، آموزش‌ها باعث شد نقطه تحمل من بالا برود. نمی‌گویم الان مشکل نداریم، مشکل وجود دارد، ولی یاد گرفتیم آرامش خود را حفظ و راه‌حل مشکل را پیدا کنیم.
قبلاً فکر می‌کردم این دیگران هستند که برای من مشکل به وجود می‌آورند و خودشان هم باید مشکلاتم را حل کنند. ولی اینجا یاد گرفتم که خودم باید مسئولیت زندگی‌ام را به دوش بکشم و برای حل آنها قدم بردارم.
قطعا نمی‌توانم با چند جمله حسی که دارم بیان کنم. از جناب مهندس خیلی ممنونم و برای ایشان و خانواده محترمشان آرزوی سلامتی دارم. از راهنمای عزیزم بی‌نهایت سپاسگزارم، از تمام خدمتگزاران شعبه که با حضور خود چراغ کنگره را روشن نگه می‌دارند تشکر می‌کنم. امیدوارم با عملکرد خوب خودم لیاقت حضور در میان شما را داشته باشم و قسمت کوچکی از زحمات راهنمای عزیزم را جبران کنم. از همسفر و همسر عزیزم بسیار ممنونم که در این راه به من کمک کردند.

سخنان مسافر مهدی همسر خانم عاطفه :
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر.
من اهل بزرگنمایی نیستم، ولی اگر بخواهم از حس امروزم بگویم، شادی و لذتی که برای تولد عاطفه دارم، قطعا خیلی بیشتر از خودش است. ما بیش از ده سال است که با هم زندگی می‌کنیم. از روز اول که با عاطفه آشنا شدم، درگیر مصرف مواد مخدر بودم. آن موقع گل، قارچ و اسید مصرف می‌کردیم، کم‌کم با مرفین و تریاک آشنا شدیم. این‌قدر سریع این مراحل پیشرفت در تاریکی را طی کردیم که اصلا نفهمیدیم چگونه مصرف‌کننده هرویین شدیم. شاید اگر کسی عاطفه را بیرون از کنگره ببیند فکرش را هم نکند، ولی یادم هست چه روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم، و هر چه در زندگی داشتیم از دست دادیم.
من سال ۹۷ با کنگره آشنا شدم‌، عاطفه هم به فاصله چند ماه بعد از من به کنگره آمد. همه‌چیز خوب پیش می‌رفت و حالمان خوب شده بود، هر چیزی که می‌خواستیم جذب می‌کردیم. فکر کنم حدود هفت یا هشت ماه از سفرمان گذشته بود و شرایط جسمی ما خیلی خوب شده بود، صاحب خانه و ماشین شدیم و همه‌چیز داشت خوب پیش می‌رفت، ولی از آنجا که ظرفیت لازم را نداشتیم، از کنگره فاصله گرفتیم و سفرمان خراب شد، هرچه در این مدت به دست آوردیم از دست دادیم، شرایط با تصمیمات غلطی که می‌گرفتیم و انسان‌های اشتباهی که در زندگی انتخاب می‌کردیم، روزبه‌روز بدتر می‌شد. خیلی دوران سختی بود...
تا اینکه این بار عاطفه پیش‌قدم شد، دو سال پیش، دو ماه زودتر از من وارد کنگره شد. من از اینکه زندگی خودم را تخریب کرده بودم و باعث تخریب زندگی عاطفه هم شده بودم، احساس عذاب وجدان می‌کردم. چون عاطفه بدون من نمی‌توانست مواد مصرف کند، انگار تأثیر عمیقی بر روی هم داشتیم، ده سال زندگی این موضوع را به من ثابت کرد. در این صفت منفی و مصرف مواد مخدر عاطفه به من وابسته شده بود و من آن دوران واقعا متوجه نبودم که دارم چه کاری انجام می‌دهم. در کنگره فهمیدم چه بلایی  بر سر خودم و عاطفه آوردم. من سرکار می‌رفتم، و عاطفه ظهر یا هر ساعتی که از خواب بیدار می‌شد، باید حال بد و خماری را تحمل می‌کرد تا من به خانه برسم و با هم  مواد مصرف کنیم...
اینها تأثیراتی بود که در بخش منفی زندگی بر روی یکدیگر داشتیم. امیدوارم با آموزش‌های کنگره و در ادامه مسیر بتوانیم در بخش‌های مثبت زندگی تاثیرات خوبی روی همدیگر بگذاریم. خیلی دوست دارم شال خوش‌رنگ راهنمایی را دور گردن عاطفه ببینم و کمکش کنم که جایگاه دنور شدن را تجربه کند. امیدوارم آن روزها و لحظات سخت برای هیچ‌کسی اتفاق نیفتد. به نظرم به دست آوردن هر چیز باارزشی می‌تواند مهم باشد و خیلی خوب است، ولی حفظ کردن آن خیلی مهم‌تر می‌باشد.
ما لحظات خوب و بد زیادی کنار هم داشتیم. ولی خیلی خوشحالم که امروز اینجا هستیم. تغییراتی که در زندگی ما به وجود آمد و تأثیراتی که جناب مهندس در زندگی ما داشتند، واقعا چیزی نیست که بتوانم با کلام بیان کنم. برای ایشان آرزوی سلامتی دارم. از خانم خاطره راهنمای محترم عاطفه برای تمام زحمات و آموزش‌های خوبشان ممنونم، همین‌طور از تمام خدمتگزاران شعبه تشکر می‌کنم.

آرزوی اول: در دلشان بیان شد
آرزوی دوم: امیدوارم هر کسی هر چیز باارزشی در زندگی به دست آورده، بتواند آن را حفظ کند.

گردآوری و تایپ: مسافر سارا ـ نمایندگی آکادمی
ویرایش و ارسال: مسافر خاطره

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .