English Version
This Site Is Available In English

وعده‌ خداوند دروغ نیست

وعده‌ خداوند دروغ نیست

جلسه‌ی دوم از سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی نمایندگی پردیس با استادی راهنمای محترم مسافر احمد، نگهبانی مسافر محمد، دبیری مسافر قادر با دستور جلسه «از سایت و اینستاگرام در کنگره 60 چگونه استفاده می‌کنیم؟ مقاله‌نویسی»  شنبه 27 شهریورماه ۱۴۰۳ ساعت 16:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه امروز شامل دو بخش می‌شود یکی دستور جلسه‌ی هفتگی و دیگری جشن تولد یک‌سالگی مسافر مهدی راهنمای تازه واردین؛ ازنظر من در جشن‌های تولد که در کنگره 60 برگزار می‌شود دستور جلسه‌ی هفتگی با شخص مسافر و همسفر رابطه‌ی متقابلی دارد که خود افراد بایستی با تفکر متوجه این مسئله شوند.
در رابطه با سایت کنگره 60 باید بگویم که در جامعه امروزی هر NGO نیاز به یک سایت یا فضای مجازی برای معرفی خود نیاز دارد که می‌تواند در سطح بین‌المللی یا جهانی باشد؛ کنگره 60 هم از این موضوع مستثنا نیست و از بیست‌وچهار سال گذشته با سایت گفت‌وگو و فعالیت خود را در فضای مجازی آغاز نمود که بعد‌ها به دلایلی به‌فرمان آقای مهندس، سایت امروزی کنگره 60 به این حالت تغییر کاربری داد و توانست به مرحله‌ای دست پیدا کند که امروزه زمانی که واژه‌ی اعتیاد را در اینترنت جست‌وجو می‌کنیم، سایت کنگره 60 اولین سراچه است که نمایش داده می‌شود.
همچنین نیاز می‌دانم که در این هفته تشکر کنیم از تمامی خدمتگزاران سایت کنگره 60 در رأس به آقای مهندس، خدمت گذاران سایت اصلی و همچنین کسانی که در سایت نمایندگی پردیس خدمت می‌کنند.
در رابطه با انیستاگرام کنگره 60 هم در رأس به خانم آنی، شانی و مابقی کسانی که در این فضای مجازی کنگره 60 فعالیت می‌کنند، این هفته را تبریک می‌گویم؛ در حال حاضر اینستاگرام یکی از برنامه‌هایی است که در جهان به‌سرعت به کار خود ادامه می‌دهد. کنگره 60 هم با همین سرعت به فعالیت خود نه‌تنها در فضای مجازی بلکه درزمینهٔ هوش مصنوعی (AI) نیز ادامه می‌دهد زیرا ما برای ادامه زندگی در این دوره نیاز به پیشرفت داریم و همه‌ی افراد کنگره 60 موظف هستند تا از سایت و انیستاگرام کنگره 60 حمایت کنند.
در رابطه با مهدی عزیز باید بگویم که ایشان در نمایندگی رودهن بخش سایت نزدیک به سه ماه به‌صورت آزمایشی و در ادامه دو ماه به‌عنوان سر شیفت خدمت کردند؛ امروز در جایگاه راهنمای تازه واردین در نمایندگی پردیس خدمت می‌کند؛ مهدی در سفر اول جزء افرادی بود که برخلاف ظاهر مشکلات درونی بسیار زیادی داشت که هم خود و بسیاری از افراد نزدیک او را آزار می‌داد اما خداراشکر می‌کنم که یک همراه و همسفر خوب نصیب او شد تا در ادامه بال پروازش باشد و با همه‌ حال بدی‌ها او را یاری دهد که اگر از مسیر خواست به سمت فرعی برود هم‌سفرش با تمام توان، بتواند او را به مسیر بازگرداند.

خدا را شکر بابت این عمل عظیم تشکر می‌کنم و تبریک می‌گویم به اولین راهنمای مهدی، آقای صداقت و همچنین به راهنمای همسفر ایشان، بسیار خوشحالم که مهدی توانست به حال خوب امروزش دست پیدا کند؛ مهدی در سفر اول شرایط سختی را داشت اما با یاری خداوند در این مسیر قرار گرفت و با تلاش خودش توانست به سفر دوم برسد و ازاینجا به بعد بایستی در این مسیر ماندگار و از قدرت این مسیر لذت ببرد.

این جشن را مجدها به مهدی عزیز و هم‌سفرانش تبریک می‌گویم؛ امیدوارم همچون شالی که بر گردن دارید بدرخشید و همیشه‌سبز باشید، به این مسیر ادامه بدهید تا کنار یکدیگر بتوانید شادی را خلق کنید. یک تبریک ویژه به نمایندگی پردیس می‌گویم؛ مهدی زمانی که می‌خواست به این نمایندگی برای خدمت کردن حضور یابد بسیار دوبه‌شک بود؛ زمانی که با من مشورت کرد به او گفتم که کل کنگره 60 سرای من است، من خود به این موضوع باور دارم زیرا در هر نمایندگی از کنگره 60 که می‌روم احساس غربت نمی‌کنم زیرا همه‌ی مسافران و همسفران کنگره 60 اعضای یک خانواده هستند.

 

اعلام سفر مسافر:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر با سیزده‌ سال تخریب وارد کنگره شدم آخرین آنتی ایکس مصرفی شیشه مدت یازده ماه سه روز سفر کردم به روش DST داروی درمان شربی OT باراهنمای آقای احمد رستمی در حال حاضر یک سال و ده ماه که از بند اعتیاد آزاد و رها هستم.

آرزوی مسافر:
آرزو می‌کنم تمامی تازه واردینی که راهشان به کنگره بازشده است قدر این جایگاه و صندلی‌شان را بدانند و سال دیگر این موقع رهایی‌شان را جشن بگیرند.

سخنان مسافر:
ابتدا این هفته را به‌تمامی خدمت گذاران سایت تبریک می‌گویم. از بنیان کنگره 60، آقای مهندس تشکر می‌کنم که همچنین بستری را برای امثال من فراهم کرده‌اند تا به رهایی برسیم. همچنین از راهنمایم احمد آقا تشکر می‌کنم که باراهنمایی‌هایشان باعث شدند که من در کنگره بمانم و به رهایی برسم. من به کنگره آمده بودم تا شربت بگیرم ولی احمد آقا، بامحبتشان توانستند من را به رهایی برسانند‌؛ زیرا من به آخر خط رسیده بودم. همسفرم، وضعیت من را برای آقای مهندس شرح داده بودند. آقای مهندس فرموده بودند که من بایستی بعد از دو دوره حضور در کمپ، به کنگره 60 بیایم. احمد آقا، به زیبایی حال آن روزهای من را تثبیت کردند. من تمام افکار و سلول‌های بدنم بیمار بودند و تنها کسی که توانستد درون من را بخواند و با نیروی منفی درونم مبارزه کند، راهنمایم بود؛ قدرت ایشان بود که من را در مسیر نگه داشت.

من در ابتدای سفرم بسیار بی‌راه می‌رفتم. یک روز ایشان به من گفتند که تو محکوم‌به درمان شدن هستی! یک راهنما، معمولاً حکم نمی‌کند اما زمانی که حکم را می‌دهد، آن فرمان بایستی که اجرا شود. زمانی که ایشان این حرف را به من زدند، من تا دو روز در خانه گریه می‌کردم؛ زیرا این کلام در درون و در نیروی منفی من اثر کرده بود. ایشان نیروی منفی من را که سال‌ها نقابی را بر روی صورت من گذاشته بود، به‌خوبی مشاهده کردند. وعده خداوند دروغ نیست! هرگاه که این سخن را می‌گفتند، من مو به تنم سیخ می‌شد.

من می‌گفتم که اگر 14 مقاله کنگره 60 به 140 مقاله تبدیل شود، بازهم نمی‌تواند من را به درمان برساند؛ اما راهنمایم می‌گفت که تو فقط در مسیر باش، خواهی دید که چه اتفاقی برائت رخ خواهد داد. از همسفرم تشکر می‌کنم که پای من ایستادند و با نیروی منفی درون من مبارزه کردند. همسرم و دخترم، هر دو در این مسیر کنار بودند و به من کمک کردن صحبت‌ها و نگاه‌های دخترم بود که قدم‌های من را محکم می‌نمود. من پیش از ورود به کنگره، همسرم را بسیار آزار می‌دادم زیرا نیروی منفی درون من می‌خواست تا نیروی مثبتی که در خانه‌ام وجود داشت را از بین ببرد.

از خانم آذر، راهنمای همسفرم، تشکر می‌کنم که چنین رهجویی را تربیت کردند که می‌دانست کجا باید در کنار من باشد، کجا باید در مقابل من بایستد و کجا باید جاخالی بدهد. یک روز، من تعدادی قرص را به‌قصد نابود کردن همسرم، به او دادم! زمانی که در بیمارستان در بدترین حالت ممکن خود به سر می‌برد، تنها به من گفت که باراهنمایت تماس بگیر؛ من با احمد آقا تماس گرفتم و تمام ماجرا را برایشان تعریف کردم. ایشان درحالی‌که بغض‌کرده بودند به من گفتند که با خودت خلوت کن، خودت را ببخش و دیگر هیچ‌وقت این اشتباه را تکرار نکن. خدا را شاکرم که دیگر آن اتفاق نیفتاد و من امروز در این مکان حضور پیدا کردم.

سخنان راهنمای همسفر:
با احترام به دستور جلسه می‌خواهم تنها راجع به تولدی صحبت کنم که بسیار منتظرش بودم؛ ما همیشه در مسیر رایحه‌ی عطر الهی قرار نمی‌گیریم؛ اما اگر عطر این رایحه به ما خورد، بایستی قدر آن را بدانیم، روزی که من راهنمای لژیون یکم در نمایندگی ایمان شدم مسافرم مقدار تخریب بسیار بالایی به زندگی و شخص من وارد کرده بود، شیشه تمامی زندگی من و مسافرم را تسخیر کرده بود اما من خرامام خرامان خودم را سمت جلو کشیدم، شاید در این نمایندگی کسی نتواند حال آن روزهای من را درک بکند به‌جز دو نفر یکی احمد رسمتی و دیگری کیان متولیان زیرا آن موقع این افراد برادر لژیون‌های مسافر من بودند، من با مسافرم آمدم، رها شدم، برای کمک راهنمایی خواندم و کمک راهنما شدم؛ آن زمان به خودم قول دادم که اگر فردی تخریب شیشه وارد لژیونم شود من به‌جای آن شخص جان بدهم؛ بر دست روزگار هر شخصی که وارد لژیون من می‌شد مسافرش تخریب شیشه داشت و من در ابتدا باید ره‌جوهایم را با خودشان آشتی می‌دادم.
زمانی هم که رویا وارد لژیون من شد مسافرش مقدار تخریب بالای شیشه داشت؛ اما او بسیار تکه گاه بود و من تنها به او گفتم که امید همه‌ی آن زندگی تو هستی، او با تعجب گفت که من خود نیاز به یک امید دارم چگونه می‌توانم خود امید باشم؟ به او گفتم که من امید تو می‌شوم، خداوند نیز امید من است من به خداوند وصل می‌شوم و تو به من وصل شو تا خانواده‌ات هم به تو وصل شود؛ برای رهایی مهدی بایستی این زنجیر را حفظ نماییم، ما در کنگره 60 همه دست‌به‌دست هم می‌دهیم تا بتوانیم یک مسافر را به درمان برسانیم من بسیار از رهایی مهدی خوشحالم زیرا من از مقدار بالای تخریب در آن خانواده خبردارم برای رویا برای مهدی و برای دخترشان این خانواده به‌ظاهر کوچک در پنهان بزرگ آرزوی بهترین‌ها را می‌کنم.

سخنان همسفر:
جشن بزرگ جشنی که باوری در ناباوریِ به همه شما عزیزان تبریک میگم از ایجنت محترم شعبه و مرزبانان محترم بابت برگزاری جشن تشکر می‌کنم اینکه میگم باوری تو ناباوریِ همه شما ترکش‌های اعتیاد به همه شما خورده خیلی نمی‌خواهم یادآوری کنم همه‌ی شما درگیر اعتیاد بودید خیلی نمی‌خواهم یادآوری کنم فقط می‌خواهم یاد کنم از دو همسفر لامکان، چون من دیگر در خودم نمی‌دیدم و نیاز به همسفران در این فضا داشتم بهایی که من و پدر مادر عزیز برای اعتیاد دادیم. از آقای صداقت که کنارمان بودن ممنونم، ما روح به روح با اهریمنی روبه‌رو بودیم که الآن فقط به کلمه شما از اهریمن می‌شنوید،

از خدا می‌خواستم که دستم رو به گیره از دختر خودم تشکر می‌کنم که همسفر بزرگ در سن کوچک خودش بود، آنجایی که آقای رستمی فرمان دادن تو باید خوبشی، همه ما باید به تک‌به‌تک جملاتی که استاد راهنما می‌گویند حبس شویم چون از طرف خدا است، آن شال له از این به بعد هم تو حبس ایشان هستیم. تنها راه نجات ما همین بود، خداوند راهنماهای عزیزی بفرستد که ما جرئت نفس کشیدن نداشته باشیم چون ما خدا روبنده نبودیم، امروز این حال خوبم رو، این جشن رو این‌همه زیبایی رو مدیون این عزیزان هستم و از همه‌ی آن‌ها متشکرم، ممنون آم از اینکه به مشارکت من گوش دادید.

تایپ: مسافر فرشید
ویراستاری: مسافر علی
عکاس: مسافر مهدی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .