English Version
English

شعف رسیدن به فرماندهی

شعف رسیدن به فرماندهی

راهنمای تازه واردین همسفر مهناز از نمایندگی رودکی در باب دستور جلسه《دانایی، دانایی موثر و سواد》چنین نوشت:

در سی دی فرمانبرداری تا فرماندهی، استاد امین مطلبی را عنوان می‌کنند که کاملاً روشن می‌شود که چرا فرمانبرداری و فرماندهی از اهمیت بالایی برخوردار است؟ ایشان می‌فرمایند: فرماندهی خواست درونی هر انسانی است، یعنی هر انسانی، در هر جایگاهی قرار دارد، فرمانده بودن جزو خواسته‌هایش است؛ بنابراین ما باید بدانیم برای رسیدن به خواست درونی خود که فرماندهی است، فقط یک راه وجود دارد و آنهم فرمانبرداری می‌باشد؛ اما فرمان چیست؟ در اکثر مواقع برداشتی که از کلمه فرمان داریم، به معنای دستور یا حکم است؛ اما در لغت فرمان به معنی اجازه هم گفته می‌شود. در کنگره خیلی از مواقع فرمان را به معنی اجازه به کار می‌بریم، مثلا فرمان قطع دارو و فرمان رهایی صادر شده است. در کنگره، فرمان به گونه‌های مختلف صادر می‌شود، یک‌سری فرامین مختص خود شخص است، که باید متوجه شود در هر محیط یا مکانی یک‌سری قوانین حکم فرما است، به عنوان مثال: وقتی یک رهجو وارد شعبه می‌شود، بایستی فرمانبردار گروه مرزبانی باشد، قوانین و حرمت ها را رعایت کند؛ پس باید فرمان‌ها را بشناسد تا بداند در هر زمان و هر مکانی کدام فرامین را باید اجرا کند.
حضور سر ساعت در جلسات، فرمانی که هر شخص بعد از سه جلسه مشاوره تازه واردین باید اجرا نماید، همچنین مشارکت در جلسات، جزو فرمان‌های کنگره است که باید اجرا شود، وقتی اعلام سفر می‌کند یعنی خیلی از فرامین را اجرا می‌کند؛ پس با حرکت کردن در جهت آن فرمان، به فرمانبرداری می‌رسد؛ چون فرمانبرداری در مرحله دانایی مؤثر است نه در مرحله دانایی. مرحله دانایی برای شناخت فرمان است و اینکه بدانیم چرا و چگونه باید فرمان را اجرا کنیم، بعد از آنکه فرامین را اجرا کردیم به دانایی مؤثر می‌رسیم. جناب آقای مهندس می‌فرمایند: خیلی از قوانین کنگره 60، مانند شمشیر دو لبه است، یعنی می‌توان در جهت مثبت و هم در جهت منفی از آن‌ها استفاده کرد. به قول استاد امین، اندوه ها و شادی‌ها، علتش فرمانبرداری و فرماندهی است. انسان وقتی یکی از توانایی‌هایش را ارتقا می‌دهد، احساس شعف می‌کند، بخش عمده‌ی شادی و شعف زمان رهایی هم به علت همین فرمانبرداری و رسیدن به فرماندهی است.
طبع شعرم گوشه ای افتاد و مرطوب شد/ نشسته جایی و خسته و معیوب شد
عابری بود این دلم تنها کنار جمعیت/ تا که بی علت به یکباره سرش مضروب شد
فصل‌های بی‌شماری منتظر بودم... ببین/ طاقتم یادآور صبر دل ایوب شد
من همان فرمانده‌ای هستم که طرد شد/ برچسب بی‌ارزشی خورد و مغموم شد
تا که آمدم نزد کنگره و آموختم ره فرمان و ادب را/ اتفاقا بعد آن رفتن و این آمدن، این فرمانده بیشتر محبوب شد

نگارش: همسفر مهناز
ویرایش: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون نهم)
ارسال مطلب: مرزبان خبری همسفر سمیه
همسفران نمایندگی رودکی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .