English Version
English

خدمت‌ بذری است که برای آینده می‌کاریم

خدمت‌ بذری است که برای آینده می‌کاریم

جلسه ششم از دور دوازدهم کارگاه‌‌های آموزش عمومی شعبه دنا؛ با استادی راهنما مسافر حسین، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر مهدی با دستور جلسه «دانائی،دانائی موثر و سواد» پنجشنبه ۸ شهریورماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ شروع به کارکرد.  


خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان حسین هستم مسافر خدا را شکر می‌کنم که به واسطه یک جشن تولد دیگر امروز قسمت شد که در این جایگاه قرار بگیرم، همانطور که دبیر فرمودند امروز دو دستور جلسه داریم، یکی دستور جلسه هفتگی و دومین دستور جلسه هم جشن پنجمین سال رهایی مسافر حمید. وقتی که فکر می‌کنم، نمی‌دانم چطوری در مورد ایجنت شعبه صحبت کنم.

خانواده آقاحمید و همسفرشان، قطعاً از سیستم کنگره هم بی‌بهره نبوده اند و امروز اگر آمده‌اند در شعبه دوست دارند ببینند که در کنگره ۶۰ چه خبر و چه اتفاقاتی دارد می افتد. این تولدهم بی ارتباط نیست به  دستور جلسه دانائی،دانایی موثر وسواد و اگر من بخواهم در مورد تولد هم صحبت بکنم قطعاً بی‌ ارتباط نیست.

داشتم فکر می‌کردم به حمید از سفر اولش و الان که در جایگاه ایجنتی دارد خدمت می‌کند و جشن آزاد مردی خود را می‌گیرد. واقعا آزادی یعنی همین، آزادی در کنگره، رسیدن به پنجمین سال رهایی. یک حکمتی درونش است که می‌گویند آزاد مردی وقتی نگاه می‌کنم به گذشته که حمید، یک جورایی مصرف کننده وارد کنگره شد و با مصرف متادون آمد درون لژیون قرار گرفت. قبل از آن یکسری مصرف‌های دیگه هم داشته تریاک، شیره کشیدنی و بعد رسیده به متادون و با متادون که وارد کنگره شد همان متادونی هم که مصرف کرده بود می‌خواسته که از بند اعتیاد به تریاک خلاص بشود که روی آورده است به متادون. وقتی نگاه می‌کنم سفر خوبی داشت و همیشه مرتب و منظم می آمد به کنگره ، سفر اول خیلی خوبی داشت، وقتی هم که به رهایی رسید همسفرش خیلی به آن کمک کرده بود.

در لژیون شیخ بهایی سفر خودش را آغاز کرد، خدا را شکر بعد از ۱۰ تا ۱۱ ماه توانست رهایی اش را بگیرد وارد سفر دوم شد، خدمتگزار شد، خدمت‌هایش را ادامه داد تا یک جایی که دیگر شرایط شغلی و شرایط کاری دیگر به حمید اجازه نمی‌داد که بیاید کنگره واز همان جا یک تصمیم خیلی بزرگ و قشنگی گرفت که فکر میکنم درون زندگیش خیلی موفق بوده تا الان و برای خود من هم خیلی خوب بود این تصمیمی که گرفت درون مراحل کاری خودش و آمد کنگره را انتخاب کرد و کنگره را در اولویت قرار داد و خدا را شکر مزدش را هم گرفته.

این چیزی که ما در کنگره گاهی اوقات به سفر اولی‌ها خیلی تاکید می‌کنیم، که برای رهایی از اعتیاد سفر می کنند و دوست دارند که خودشان و خانواده‌شان دیگر آن افکار منفی از زندگیشان برود این است که بتوانند آن سفر اولی‌ها در کنگره خدمت بکنند اولویت را در سفر اول بدهند به کنگره و زمانی که رهجو اولویت را در کنگره برای سفرش به کنگره داد آن موقع می‌تواند سفر خوبی را داشته باشد و تا زمانی که اولویت چیزهای دیگری باشد و کنگره در اولویت سوم و چهارم باشد سفر کردن برای رهجو خیلی سخت است.

سفر اولی‌ها همیشه باید اولویت را به کنگره بدهند، بین ۱۰ الی ۱۱ ماه تا بتوانند یک سفر خوبی داشته باشند و اگر اولویت آنها کار باشد، یا حتی خانواده باشد خیلی به سختی سفر می‌کنند و افرادی را که من می‌بینم درون کنگره خدمتگزار شدند و در طول زندگی‌شان موفق شده بودند از نظر مالی، اجتماعی، اعتباری. وقتی که نگاه می‌کنیم می‌بینیم که اولویت اول زندگیشان کنگره است و کنگره هم بدون پاداش نمی‌گذارد، هیچ انسانی را وقتی که درون آن مسیر خدمت می‌کنند همه می‌آیند برای درمان اعتیاد در کنگره و همه هم دوست

دارند که به رهایی برسند ولی این مهم است که من برای رسیدن به رهایی چقدر هزینه کنم. وقتی که من یک مهمانی دورهمی خانوادگی را به کنگره ترجیح میدهم، یعنی هزینه نمی‌کنم وقتی که من تفریحات خانوادگی را به ورزش درون پارک ترجیح می‌دهم، یعنی هزینه نمی‌کنم وقتی کار خودم را به کنگره ترجیح می دهم یعنی هزینه نمی‌کنم و قطعاً سخت هم می‌شود.

وقتی کسی هم هزینه نکند به آن چیزی هم که می‌خواهد نمی‌تواند برسد. ما می‌گوییم دانایی،دانایی موثر؛ در کنگره ما می‌دانیم اعتیاد خیلی بد است و من مصرف کننده هستم و من این علم و دانایی را دارم ولی برای اینکه بتوانم این دانایی را به دانایی موثر تبدیلش کنم یا هزینه می‌کنم یا نمی‌خواهم هزینه کنم، مدرک، سواد، علم خواندن، نوشتن و سرمایه و پول هم دارم، از مادیات هم برخوردار هستم ولی آیا مادیات می‌تواند انسان را از مرحله دانایی به دانایی موثر ببرد؟

قطعاً نمی‌تواند.در سفر اول خیلی خوب عمل کرد و سفر دوم در شعبه شیخ بهایی خدمت کرد در قسمت پرتال حدود یک سال در خدمت OT بود و در آن یکسالی که در OT شیخ بهایی در قسمت پورتال داشت خدمت می‌کرد، پرتال خیلی به روز بود و زمانی هم که شال ایجنتی را تحویل گرفت پرتال OT  کنگره ۶۰ در استان اصفهان هم راه اندازی شد.

 

به حمید گفتم ببین آنجا در قسمت OT پرتال خدمت می‌کردی الان که داری شال ایجنتی را تحویل می‌گیری، پرتال اصفهان راه‌اندازی شد. پس گاهی اوقات ما در یک جایگاهی خدمت می‌کنیم، برای چندین سال آینده خودمان؛ یعنی این نیست که من الان در جایگاهی مثل نشریات خدمت بکنم برای مدت زمان ۶ یا ۷ ماه بعد بروم و برسم به زندگی خودم؟

نه.  آنها بذرهایی است که ما برای آینده می‌کاریم، آیا می‌نشینیم به انتظار اینکه آن بذرها را برداشت بکنیم یا نه. بذرها همین که جوانه زد دست بکشیم و برویم؟ نه محصولش را هم باید برداشت بکنیم بعد از اینکه پرتال شیخ بهایی را تحویل داد در آزمون کمک راهنمایی شرکت کرد و راهنمای تازه واردین شد و در شعبه شیخ بهایی آمد برای خدمت وقتی که راهنمای تازه واردین شد و برای خدمت من شیخ بهایی را تازه تحویل داده بودم و شعبه شهرضا را تازه تحویل گرفته بودم، حمید هم در شرکتی سر کار می‌رفت و ساعت کاریش با ساعت کنگره یکی بود، به من گفته بود میخواهم در کنگره خدمت کنم و من به او گفته بودم که باید برنامه‌ریزی کنی برای زندگیت، اگر می‌خواهی در کنگره خدمت کنید.

من همیشه تغییر شغل دادم به خاطر کنگره اگه می‌خواهی در کنگره خدمت کنی و می‌بینی شغلت با کنگره میزان نیست یا باید شغلت را انتخاب بکنی یا کنگره را .یک روز هم به من زنگ زد و گفت حسین آقا من کارم را تحویل دادم و می‌خواهم بیایم به کنگره، گفتم پس حالا کارت چه میشود؟ گفت خدا بزرگ است. این حرکت را هر کسی نمی‌تواند در کنگره انجامش بدهد. درست است که ما می آییم در کنگره، برداشت می‌کنیم، خود را درمان می‌کنیم و خدمت می‌کنیم  ، اما برای چند سال؟

یک سال دو سال یا جزئی از زندگی خود قرار می دهیم. وقتی به من گفت من شغلم را تحویل دادم تا بتوانم در کنگره خدمت بکنم من با خودم گفتم حمید انشاالله هم در شغلش موفق می شوید و هم در کنگره؛ نتیجه را هم دید چیزهایی که انسان‌ها از کنگره دریافت می‌کنند همیشه مادیات نیست، کسی که اولویت زندگی خود را در سیستم کنگره نتیجه‌اش این شد که پدر و مادرش هم کنگره‌ای شدند، اگر حمید آن کار را انجام نمی‌داد فکر می‌کنید این اتفاق برای پدر و مادرش  در کنگره می‌افتاد، من فکر نمی‌کنم این اتفاق می‌افتاد، هیچ موقع پدرش نمی‌توانست بیاید داخل کنگره و رهایی بگیرند.

چون حمید دیگر کنگره نمی‌آمد در کنگره یعنی الگو بودن، ما در کتاب ۶۰ درجه داریم که الگو بودن یعنی بدون نقص بودن، آقا حمید بدون نقص عمل کرد که پدرش در کنگره سفر را شروع کرد و الان جزئی از خدمتگزاران است و پاداش این عشق و محبت دیگر جدا شدنی نیست. در کنگره با چه دانشی با چه علمی می شود این گونه حرکتی را انجام داد. حمید در کنگره خوب عمل کرد که پدرش هم آمد رهایی خود را گرفت. شاید این خانواده  در ۲۴ ساعت زندگی ۱۶ ساعت ذهنشان درگیر مسائل کنگره باشد.

این خیلی عالی است که افکار آدم همیشه ختم بشود به جایی که دغدغه اش باشد، حل مشکلات مردم یا درمان اعتیاد دیگران. چیزی که آقای مهندس هم همیشه دغدغه‌ آن را دارند و می‌فرمایند ما باید از رنج دیگران بکاهیم. بعد وقتی پیامش آمد که میگوید غیر ممکن‌ها را ممکن سازیم که پیام خیلی قشنگی هم است، از طبیعت صحبت می‌کند، از آبیاری کردن و سد زدن و کاشت و برداشت و اینکه غیر ممکن‌ها همیشه ممکن میشود به حمید و به خانواده محترمش و به خانم فاطمه تبریک میگویم. روزی که حمید به کنگره ۶۰ شهرضا آمد با اینکه خانم فاطمه باردار بودند با همان مشکل در کنگره خدمت کردند، امیدوارم هر خواسته‌ای که در کنگره دارند به آن برسند انشاالله که همیشه خدمتگزار باشند یک موضوعی هم بگم حالا بد نیست من حمید را تا یکی دو ماه پیش هنوز درست نمی‌شناختمش از زمانی که شال ایجنتی را تحویل گرفت تازه یک باب جدیدی برای من باز شد. انسان هرچه بیشتر در کنگره می‌ماند آموزش بیشتری باید بگیرد.

خیلی چیزها را باید درون خودش تغییر بدهد در کنگره حس انسان به انسان خیلی کمک می‌کند و این حس نباید آلوده بشود و گاهی اوقات این حس توسط بعضی انسان‌ها آلوده میشود و این آلودگی باعث میشود که انسان مسیر خیلی از دوستان دیگر را تغییر بدهد. به حمید تبریک میگویم الان به مرحله‌ای رسیده که در آزاد مردی و ایجنتی داردجشن می‌گیرد. اداره شعبه رابه عهده دارد انشالله بتواند در کنگره موفق باشد، به خانم لیلا و خانم فاطمه تبریک می‌گویم و امیدوارم موفق باشند.

 

خلاصه سخنان مسافر:
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که توانستم به کنگره بیایم و آموزش بگیرم و از فضای کنگره استفاده کنم و بتوانیم در کنگره نفس بکشیم . از آقای مهندس و خانواده محترمشان سپاسگزارم که این بستر را برای ما فراهم کردند که ما در کنگره بتوانیم به حال خوش برسیم. امسال نمی‌خواستم مثل سال‌های قبل، گذشته را پیش بکشم اما دیدم بچه‌هایی که در کنگره هستند وقتی که از درب کنگره وارد می‌شوند شاید با این ذهنیت وارد کنگره بشوند که مشکلاتی که ما داریم را هیچ کسی ندارد و ممکن است شخصی که وارد کنگره می‌شود بگوید مشکلی که من دارم هیچکس دیگری ندارد. امروز من برمی‌گردم به عقب و از گذشته صحبت می‌کنم و بعد وصف حال را می‌گویم که بدانیم کسی که وارد کنگره می‌شود با کوله باری از مشکلات می‌آید یعنی کسی که مشکل نداشته باشد هنوز دارد موادش را مصرف می‌کند کسی وارد کنگره می‌شود که مشکل داشته باشد . من در اعلام سفرهایم همیشه اعلام می‌کنم که ۱۸ سال تخریب داشتم ولی خب هیچکس یک شبه مصرف کننده مواد نمی‌شود من ۱۲ سال به صورت تفننی مصرف می‌کردم و در این ۱۲ سال لطف خداوند شامل حالم شد ازدواج کردم و وقتی هم که ازدواج کردم تفننی موادم را مصرف می‌کردم اما مسئله اینجا است افرادی که تفننی مواد مصرف می‌کنند قطعاً یک روزی مصرف کننده دائمی مواد می‌شوند. ازدواج بین دو نفر انسان ممکن است به هم بخورد ولی ازدواج بین انسان و مواد مخدر قطعاً به هم خوردنی نیست.  چون من ازدواج کرده بودم خیلی تلاش می‌کردم که مواد را کنار بگذارم ترک‌های خیلی زیادی داشتم از همه نوع ترک‌هایی که وجود دارد استفاده کردم از نمونه‌های متادون درمانی یا B2درمانی ، ابوالفضل درمانی و سقوط آزاد ، همه این‌ها را تجربه کردم و فقط کمپ نرفتم و آن هم لطف خداوند بود. هر موقع که مواد مصرفی را قطع می‌کردم و بر می‌گشتم به مواد و یک موادی به مواد مصرفی من  اضافه می‌شد.

در قطع تریاک، به آن شیره اضافه شد، دوباره ترک انجام دادم و دوباره به آن متادون اضافه شد و مصرف کننده تریاک و شیره و متادون شدم. یک روزی مسافرت رفته بودیم با خانواده همسفرم رفته بودیم شمال و در راه برگشت در ترافیک خیلی سنگینی گیر کرده بودیم و نزدیک ۱۲ ساعت پشت ترافیک بودیم و یک مصرف کننده پشت ترافیک چه کاری می‌تواند انجام بدهد؟

خانواده خودم و همسفرم به ظن خودم فکر می‌کردم که از مصرف مواد من خبری ندارند و هر طور شده بود در آن ترافیک خودم را رساندم به اولین مجتمع رفاهی و گفتم که اینجا استراحت کنیم و از ماشین فاصله گرفتم و سریع رفتم درب قوطی متادون را باز کردم، آمدم مصرف کنم دیدم که پدر خانمم و خانومم دارند به سمت ماشین می آیند و تنها کاری که توانستم بکنم شیشه متادون را گذاشتم روی لبم و سر کشیدم و اصلاً نفهمیدم چقدر خوردم، ولی خیلی خوردم چون حالم خیلی بد بود ساعت ۳ بعد نصف شب رسیدم اصفهان رفتم خانه پدرم و پدرم را بغل کردم و رفتم خوابیدم و خوابیدن همانا و تقریباً یک هفته از خواب بیدار نشدم و به حالت کما رفته بودم و دکترها کاملاً قطع امید کرده بودند و به جایی رسیده بود که گفته بودند اهدا عضو کنید و خیلی ناباورانه و به هر دلیلی لطف خداوند شامل حال من شد و یک روز در کمال ناباوری پزشکان، من به هوش آمدم و به زندگی مجدد برگشتم و وقتی برگشتم خانه مادرم به من گفت که مواد مصرف نکن و بغلش کردم و به جانش قسم خوردم که دیگر مواد مصرف نمی‌کنم و تقریباً یک هفته تا ۱۰ روز هم مواد مصرف نکردم و اثرات مورفینی که بیمارستان به من می‌زد در این ۱۰ روز در بدن من وجود داشت و بعد دوباره حالم بد شد.

من اصلاً راه رفتن را فراموش کرده بودم و از منزل نمی‌توانستم بیایم بیرون، ولی نمی‌دانم به چه بهانه‌ای فرار کردم و رفتم دوباره مواد مصرف کردم و تقریبا دو سال طول کشید و به جایی رسیده بود که روزانه ۲۰ گرم تریاک مصرف می‌کردم و یک گرم شیره سیخ و سنگی می‌کشیدم و شب هم که می‌خواستم بیایم خانه ۲۰ سی سی متادون مصرف می‌کردم و طوری شد که من در زندگی با اینکه مشکل مالی نداشتم، اواخر مصرفم، همسفرم در یک مهد کودک کار می‌کرد و ماهیانه ۲۰۰ هزار تومان حقوق می‌گرفت و ما با این ۲۰۰ هزار تومان زندگی می‌کردیم و من هزار و یک بهانه پیدا می‌کردم  به شکلی این ۲۰۰ هزار تومان را از دست همسفرم در بیاورم و بروم مواد بخرم؛ گذشت و با کنگره آشنا شدم در کنگره سفرم را شروع کردم؛ این‌ها راگفتم تا بدانید با ۲۰۰ هزار تومان زندگی کردن خیلی سخت است و به خاطر تمام مشکلات و ورشکستگی که به وجود آمده بود، مشکلات خیلی فشار می‌آورد و آمدم در کنگره و این لطف خدا بود که من با حسین آقا آشنا بشوم و به حس خودم اعتماد کردم و در لژیون حسین آقا سفرم را شروع کردم.

من فقط می‌خواهم این را بگویم اگر در کنگره می‌ آیید و می‌خواهید سفر کنید این موضوع را مد نظر داشته باشید، من به خودم گفتم وقتی که رها شدم می‌مانم و در کنگره خدمت می‌کنم و دینم را به کنگره ادا می‌کنم، من به کنگره نتوانستم دینم را ادا کنم و هر روز دارم به کنگره بدهکار می‌شوم و هر روز بدهی‌های من به کنگره بیشتر و بیشتر می‌شود و هر روز کنگره یک چیز جدیدی برای من رو می‌کند و هرچه می‌خواهم تلاش کنم که برسم نمی‌توانم و آمدم رها شدم و گفتم آیا لذتی بالاتر از رها شدن است؟و امتحان دادم و کسانی که امتحان داده‌اند می‌دانند که شب امتحان چقدر حس و حال خوبی دارد و بعد جواب آمد و شال سبز گرفتم و خیلی خوشحال بودم و به خودم گفتم که آیا بهتر از این هم است؟و امتحان بعدی دارم و شال نارنجی نصیبم شد و راهنماها بهتر می‌دانند و راهنما بودن در کنگره آنقدر لذت بخش است که انشالله قسمت تک تک شماها بشود.

دوباره گفتم لذتی بالاتر از راهنما شدن است؟یک روز نوبتم شد و یک رهایی را بردم به تهران و آنقدر لذت بخش بود که فکرش را نمی‌کردم و بعد دوباره به خودم گفتم آیا لذت بالاتر از این هم است؟بعد دیدم که رهجویم راهنما شد. باز هم گفتم چیز دیگری است؟پدرم به کنگره آمد. باز گفتم چیز دیگری است؟باز جایگاه بعدی هر بار که می‌گویم، یک چیز دیگری برای من رویت می‌شود.

استاد امین می‌گوید که از آبمیوه‌ های کنگره استفاده کنید آنقدر تنوع لذت و تنوع حال خوش در کنگره زیاد است که فقط ما باید بخواهیم این لذت‌ ها را لمس کنیم. فقط به این بسنده نکنیم که من بیایم در کنگره رها بشوم و بروم آن کسی که رها می‌شود و می‌رود فقط برای خودش خواسته و فقط هم یک لذت است، آن هم لذت رهایی و در کنگره ماندگار شوید و ببینید که چقدر لذت‌های شیرین است.

هر روز یک چیز جدیدتر هر روز یک چیز قشنگ‌ تر، و امروز زندگی الان من شاید از لحاظ مالی قابل قیاس با زندگی قبلم نباشد ولی حاضر نیستم یک ثانیه از زندگی الان خود را با زندگی قبلم تقسیم کنم، حاضرم هر چیزی که الان هم دارم بدهم اما این لذت از بین نرود پس اگر در خانواده‌ای کسی اینجا نشسته به لطف زحمات راهنماهای محترم حسین آقا و خانم لیلا حس و حال خوش در زندگی ما می‌بینید، شما هم می‌توانید ببینید به شرطی که خودتان بخواهید.

من کارهایی که کنگره برایم کرده است را که نتوانستم جبران کنم حتی قدم‌هایی که حسین آقا هم برای من برداشته نتوانسته ام جبران کنم و زندگی از هم پاشیده ما را دوباره به ما برگرداند و حسین آقا دینش به تمام گردن تک تک ما است ما وظیفه داریم و من و تک تک شما تا آخرین لحظه عمرتان اینکه می‌گویم دینش گردن شما است چون اگر نمایندگی دنا با این قدرت دارد به کار خودش ادامه می‌دهد مدیریت درست حسین آقا است پس دینش به گردن تک تک ما است.

تا آخر عمرمان مدیون حسین آقا هستیم و همیشه باید ذکر خیرشان را بگوییم نفر دومی که باید ازش تشکر بکنیم راهنمای محترم خانم لیلا است ایجنت همسفران و تمام زحمت‌های ایشان هم از ما پوشیده نیست و حسین آقا و خانم لیلا با این قدرت توانستند در کنگره خدمت بکنند قطعاً به خاطر خانواده‌ای بوده که مستحکم در پشت سر این‌ها بوده از خانم اکرم سپاسگزارم بابت اینکه حسین آقا را حمایت کرده و از آقا مهدی که خانم لیلا را حمایت کرده تا ما بتوانیم به حس و حال خوب برسیم و از همسفر خوبم تشکر می‌کنم که همیشه پشت و پناه من بوده و همیشه من را حمایت کرده اگر ما امروز در کنگره داریم این حس و حال خوب را تجربه می‌کنیم، قطعاً به واسطه همسفرمان است و به واسطه همسفرانی است که در اینجا حضور دارد یعنی کسانی که همسفرانشان در اینجا حضور دارند یکی از خوشبخت‌‌ترین انسان‌هایی هستند که حضور دارند و کسانی هم که همسفر ندارند همسفرانشان را بیاورند و از لذت همسفر داشتن بهره‌مند شوند و وجود همسفر خیلی ارزشمند است  و از همه شما تشکر می‌کنم که به صحبت‌ های من گوش کردید. 

 

خلاصه سخنان راهنمای همسفر:
سلام دوستان لیلا هستم همسفر. خداوند بزرگ را خیلی شاکرم که اجازه میدهد کنار شما عزیزان آموزش و انرژی بگیریم.خدمت آقای مهندس ،خانواده محترم ایشان، این جشن باشکوه را تبریک میگویم و خیلی خوشحالم که به عنوان یک عضو کوچک از کنگره ۶۰ در کنار این خانواده بزرگوار و خدمتگزار هستم.

تبریک ویژه میگویم به حسین آقا بابت این روز و شاهد بودن روزهای خیلی قشنگ برای رهجو هایشان، برای نهال هایی که کاشتند و امروز ثمره اش را دارند می‌بینند. تبریک میگویم به خود آقا حمید و خانم فاطمه عزیزم، بعضی وقت ها برای اینکه راهنما بتواند رهجوی خود را توصیف کند مجبور است از یک سری کلمات استفاده کند. امروز هرچه فکر کردم که چگونه بگویم گفتم این دو عزیز درخت‌هایی شدند که از دیوار کنگره سر بر کشیدند و اصلاً نیازی نیست ما بخواهیم چیزی بگوییم خدمت‌های این عزیزان گویای سفر خوب، حال خوب، خدمت‌های صادقانه عاشقانه و حال خوبشان در زندگی است، اصلاً نیازی نیست که ما بخواهیم بگوییم این دو عزیز چگونه بودند و چه شدند و خیلی خوشحالم به عنوان اینکه در کنار فاطمه عزیزم خدمت کردم، فاطمه به نظرم یکرهجوی ۲۴ عیار بود، خیلی تولدشان متفاوت است، خیلی برای من عزیز است هیچ فرقی بین رهجوها نمی‌باشد ولی بین رهجویی که اینقدر خدمتگزار، فرمانبردار و عاشق باشد قطعاً ناخودآگاه حس‌ها خیلی حساس‌ تر هستند و من امروز خیلی خوشحالم واقعاً از صمیم قلبم به همه دوستان تبریک می‌گویم فاطمه خدمت خودش را با خدمت سایت پشت صحنه شروع کردند و امروز به جایی رسیدند که حقیقتاً خود من یک جاهایی ترمزش را می‌کشم و می‌گویم فاطمه کافیی است دیگر یک ذره مهلت بده، یک ذره به خودت برگرد نیروهایت را به خودت برگردان، اینقدر انرژی نگذار، هرجا خدمت هست اینقدر پیش قدم نباش، ولی خودش می‌داند دارد چی کار می‌کند و برکت‌ هایی که داخل خانه ایشان است اجازه نمی‌دهد دست رد به سینه خدمت بزند.

خوشحالم که در کنار تمام عزیزانی که آموزش می‌گیرم یکی از این  بزرگواران آقا حمید هستند، همیشه از ایشان  متانت، صبوری و اقتدار را یاد گرفتم.امیدوارم خدا قدرت و توان بدهد که بتوانند بهتر از این پیش بروند و شعبه را بتوانند اداره بکنند تبریک می‌گویم، امیدوارم هر آنچه که پدر و مادر این عزیزان از زندگی این فرزندان کم می‌گذارند خداوند سر راهشان مسیری را قرار بدهد که انشاالله به راحتی بتوانند رشد بکنند و بهترین‌ها برایشان اتفاق بیفتد به همه عزیزان به آقا عسگر و مادر آقا حمید خانم زهره عزیزم تبریک می‌گویم، حقیقتاً که خیلی خوب دارند سفر می‌کنند و خیلی خوب جلو می‌آیند همه این‌ها از برکات درست سفر کردن و حال خوب فاطمه عزیزم و آقا حمید است. رسالت بزرگی بر گردنتان بوده و هست امیدوارم خداوند به شما توان بدهد و بتوانید جشن های زیادی را با شال های رنگارنگ در کنگره در کنار هم جشن و پایکوبی کنیم.


خلاصه سخنان همسفر:
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر. تشکر میکنم از آقای مهندس که این بستر برای ما فراهم کرد، مخصوصا برای ما همسفرها که ما هم بتوانیم به حال خوش برسیم حالا آقا حمید گریز زدند به گذشته ولی خیلی یادآوری آن واقعا سخت است که آدم ببیند، کسی که دکترها دیگه هیچ امیدی به برگشت آن نداشتند که حتی تختی که روی آن خوابیده بود اینقدر کوچک بود، تختش را عوض نکردند چون می‌گفتند اصلا به هوش نمی آید و سرنوشت برایمان شکل دیگه ای رقم زد وبه هوش آمد و خدا را شکر رسالتش این بود که به اینجا وصل بشود و الان کسی بشود که خودش شاید باعث نجات بعضی از زندگی ها بشود.

واقعا خدا را شکر میکنم برای رسیدن به این جایگاه الان میخوام یک تشکر کنم از حسین اقا که از اول سفر باما بودند و یک معذرت خواهی دارم بهشون چون که موقعی که آمدند شهرضا من باردار بودم و حمید همیشه در این راه بود هرچی بهش میگفتم کجا میری می گفت حسین آقا رفته شهرضا من هم باید باهاش بروم ومن در ذهنم حسین آقا را قضاوت کردم و  الان اینجا  در جمع از ایشان معذرت خواهی میکنم و واقعا از ایشان سپاسگزارم که باعث شدند ما به شهرضا وصل بشویم و دوستانی مثل شما را ببینم و باشما آشنا بشوم.

بابت وجود تک تک شما خدا را شکر می‌کنم و در ادامه از راهنماهای عزیزی که در این مسیر با من همراه بودند تشکر می‌کنم چون من توفیق داشتم در لژیون پنج راهنما باشم از هر راهنمایی که هم یک چیزی یاد گرفته باشم خودش یک نعمت خیلی بزرگی است، اسم راهنماهایم را می‌گویم که اسمشان را گفته باشم که نادیده نباشند خانم فاطمه، خانم الهه که در کنگره نیستند و هر کجا که هستند به سلامت باشند خانم اعظم و خانم رویا و حالا راهنما هایم به هر دلیل یا ازدواج کردند یا باردار بودند یا زایمان کردند همینجوری راهنما هایم را  عوض کردم خدا را شکر و من الان نزدیک سه سال و است در کنار خانم لیلا دارم آموزش می‌بینم بعد حقیقتاً وقتی آمدم شهرضا یعنی برای جشن همسفر آمدم گفتم این جشن همسفر را می‌روم و دیگر حالا باردار هستم شرایط سخت هست، به خودم حق می‌دادم و توجیه می‌کردم که با بچه کنگره رفتن سخت است و یک جشن همسفر آمدم و دیگه نتوانستم برگردم.

خانم لیلا به من گفتند خدمت سایت را انجام بده گفتم نمی‌توانم بیایم کنگره گفتن اشکالی نداره اینترنتی با هم در ارتباط هستیم گفتند سایت ما را راه بینداز بعدها متوجه شدم  که ترفندشان چه است ولی واقعاً از ایشان  ممنونم همان خدمت سایت مرا اینجا ماندگارم کرد که توانستم با همان خدمت سایت در جایگاه راهنمایی قرار بگیرم و در ادامه بقیه خدمت‌‌ها را تجربه کنم و واقعاً اگر خانم لیلا نبودند شاید من الان اینجا نبودم من آمده بودم که یک جشن همسفر و دیگر بروم تمام.

ولی خانم لیلا  آموزش‌های خوبشان طوری است که وقتی پنجشنبه‌ها داریم برمی‌گردیم خانه آخرین نفر هستیم ، ولی صبح دوباره با هم وعده می‌کنیم که آقایون که می‌خواهند بروند استخر ما هم زود می‌ آییم که دوباره کنار هم باشیم ،چه چیزی می‌تواند آدم را بکشاند، اینجا و حالا کنار همدیگر باشیم از آموزش‌های خوبی است که آدم از راهنمایش می‌گیرد و اینکه نخواهد لحظه لحظه‌ اش را از دست بدهد. 

 

تهیه و تنظیم: گروه خدمتگزاران سایت شعبه دنا، شهرضا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .