خدای خودم را شاکر هستم که لقب همسفر به من داده است، همسفر یعنی کولهباری از عشق، محبت، دوست داشتن و خواستن...خواستن برای رهایی، خواستن برای آموزش گرفتن، خواستن برای بهتر زیستن و خواستن برای درست زندگی کردن و خواستن برای خوب بودن روح و نفس خودم.
خدای خوبم نمیدانم از چه بگویم و چه بنویسم، همسفری بودم خسته، افسرده، دلشکسته و ناامید از این جهان و مخلوقاتش کوله بارم پر از حسرت بود و قلبم سیاه، قلبی که تا قبل مهربان و بخشنده بود من ملیحه روزی که به کنگره آمدم میدانستم چه قلب سیاهی کل وجودم را احاطه کرده است قلبم پر از کینه بود اما با ورود به کنگره تغییر کردم.
برای همسفر بودن و امداد رساندن توان و قدرت مطلق را میخواهم. خدای خوبم کمکم کن به قلبم، روحم، نفسم، افکارم قدرت بده تا بتوانم قدمهایی که در این راه گذاشتهام استوار و پر قدرت باشد، زیرا میدانم هنوز ابتدای راه هستم و به عنوان یک سفر اولی تمام تلاش خود را میکنم تا در این مسیر با گرفتن آموزشها به سمت روشنایی حرکت کنم.
میدانم که بندهای ناسپاس و ناشکر هستم، میدانم ناخودآگاه به دلیل وجود تاریکیها به سمت ضدارزشها هدایت میشوم به این دلیل است که هنوز نتوانستهام آموزشهایی را که میگیرم در زندگی و شرایط اکنونی کاربردی کنم پس خدایا قدرتی به من عنایت کن، نق نزنم ناسپاس نباشم.
خداوندا من هیچ نیستم و هیچ ندارم روزهایی که حالم خوب نیست انسانی دیگر میشوم انگار نه انگار که من آموزش دیدهام و این بیانگر سختی راه است و باکاربردی کردن آموزشها و دوری از ضدارزشها به سمت آرامش قدم برمیدارم و میدانم خدای خوبم چه عنایتهایی بر من داشته است. خدایا قلبم را پرکن از محبت، عشق و بندگی...کمکم کن در این مسیر بتوانم همسفر خوبی برای مسافرم باشم و یک رهجوی خوب برای کنگره باشم و بتوانم با گرفتن آموزش، یک خدمتگزار خوب ولایقی برای کنگره باشم، خدای مهربانم قلب شکسته من با وجودت آرام میگیرد.
نویسنده: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر الناز (لژیون هفتم)
تایپ: همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
عکس و ارسال: همسفر زینب، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
60