جلسه دهم از دوره بیستوششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی شمس با دستور جلسه «جهان بینی» با استادی همسفر ساحل و نگهبانی همسفر فاطمه و دبیری همسفر بهناز در روز سهشنبه ۱۴۰۳/۲/18 رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد
خدا را شاکر هستم که توانستم در این جایگاه قرار بگیرم تا خدمت کنم، همینطور از گروه مرزبانی و ایجنت محترم شعبه و راهنمای عزیزم تشکر میکنم من را در این جایگاه قرار دادند که بتوانم آموزش ببینم. دستور جلسه در رابطه با جهانبینی است؛ من اولین باری که با مقوله جهانبینی آشنا شدم، در دروس دانشگاه بود آنجا خیلی سرسری و فقط جهت اینکه درس را خوانده باشم و پاس کنم حفظ کردم و می توانم بگویم ۹۰ یا ۹۵ درصد آن مطالب الان در ذهنم نیست.؛ ولی اتفاق جالبی که افتاد وقتی وارد کنگره شدم، متوجه شدم اینجا هم باید جهانبینی را آموزش ببینم.
اول تعجب کردم و برایم جای سوال داشت که جهانبینی برای من یا امثال من که با یک مصرف کننده در ارتباط هستیم یا بودیم و یا حتی برای مسافر به چه کار می آید. میتوانم بگویم پاسخ این سوال این بوده که من شناخت و یک تعریف دقیق و درستی از جهانبینی نداشتم. همانطور که همه ی ما میدانیم در کنگره برای درمان اعتیاد سه ضلع جسم، روان و جهان بینی مدنظر قرار داده شده و برای اینکه به درمان قطعی برسیم، باید که این سه ضلع به تعادل برسند. در کنگره جسم با دارو به درمان می رسد، روان هم به دنبال آن به درمان می رسد؛ ولی جهانبینی مقوله دیگری است که یک حرکتی جدا از جسم و روان را میطلبد.
من می خواهم در ابتدا از این سه ضلع یک تعریف مشخصی داشته باشم؛ جسم را که همه میدانیم چیست، همین کالبد فیزیکی و روان هم طبق آموزههای ما همین خلق و خو و ترکیب افکار و رفتار ما است، جهان بینی هم؛ یعنی نگرش، افکار و ادراک ما و جهان بینی درواقع ادراک ما است؛ اینکه ما نسبت به جهان بیرون و جهان درون چه نگرشی داریم، در واقع نسبت به خودمان، انسان های اطرافمان، گیاهان، حیوانات و درکل تمام جهان هستی و اینکه جایگاه ما در جهان هستی کجا است. اگر افکار ما مثل گل باشد، ما درواقع انگار در یک باغ هستیم؛ ولی افکار ما اگر مثل خار باشد ما در بیابان قرار می گیریم.
اگر ما این زندگی را مثل یک بازی بزرگ و وسیع درنظر بگیریم، همانطور که ما برای بازی کردن باید قوانین آن بازی را بلد باشیم، اگر زندگی را هم مثل همین درنظر بگیریم، برای بازی زندگی هم ما باید قوانین آن را بلد باشیم. در واقع ما در جهانبینی به دنبال این هستیم که این قوانین را فرا بگیریم، جهانبینی برای این است که من ریشه خطاهای خودم را پیدا کنم و آن را حل کنم، از مسیر ضدارزشها به مسیر ارزشها و خوبیها قدم بگذارم، برای این کار باید جهانبینی و داناییم افزایش پیدا کند و داناییم به واسطه تجربه کردن، تفكر كردن و آموزش ديدن بايد بالا برود.
منظور از دانایی این است که انسان ها مجموعه ای از خواستهها هستند و بتوانم خواستههایم را در هر لباس و شکلی که است تشخیص بدهم، زمانی که جهان بینی من بخواهد بالا برود و داناییم افزایش پیدا بکند باید از مثلث جهالت؛ یعنی ترس، ناامیدی و منیت عبور کنم تا بتوانم آموزش ها را کاربردی کنم و به دانایی موثر برسم. وقتی همه ی اینها اتفاق بیفتد، آن زمان است که ظرفیت و گنجایش من هم تغییر می کند و بالا میرود. در کل علم جهانبینی کمک میکند که تغییر کنم. اگر این تغییرات در زندگی من مثمرثمر باشد آن موقع من متوجه میشوم که جهانبینی در من کاربردی شده است.
من زمانی که جهانبینیام کاربردی شد به خیلی از گره های درونی ام پی بردم و متوجه شدم که آمدن من به کنگره بی دلیل نبوده و فقط مشکل اعتیاد نبوده و خود من هم غرق در تاریکی بودم، به سیگار کشیدن تفکر کردم و متوجه شدم که سالها به جسم خودم و افکار خودم آسیب زدم. به نقطه تفکری رسیدم که خواستم این گره را باز بکنم و این بند بزرگ را از خودم جدا کنم. قبل از این هم من خیلی وقت ها اقدام کرده بودم که سیگار را ترک کنم، شاید یکسالی هم بیشتر موفق نشدم، شاید دلیلش مسئله مهم جهانبینی بود؛ چون من جهانبینی نداشتم.
اگر من در لژیون حاضر نمیشدم و فقط آدامس نیکوتین میخوردم و از آموزشهای راهنمای خودم استفاده نمیکردم شاید مدتی به نتیجه میرسیدم ؛ ولی بعد از مدتی از حرکت باز میایستادم ؛ چون این آگاهی و جهانبینی را نداشتم و آموزش ندیده بودم. متوجه شدم باید حرکت کنم. ما می توانیم که حتی با نگرش و دیدگاهمان یک تغییراتی در فیزیولوژی خود به وجود بیاوریم، مثل اینکه؛ گاهی اوقات وقتی خیلی ناراحت میشویم اشک ناخودآگاه از چشمان ما سرازیر میشود این دلیلش چیست؟ دلیلش این است یک تغییراتی در فیزیولوژی ما بوجود می آید که باعث می شود غده اشک ترشح شود و اشک سرازیر بشود، منظور من این است که تفکر و اندیشه ی ما؛ حتی میتواند روی جسم ما تاثیر بگذارد.
من هم قبل از اینکه سفر نیکوتین انجام بدهم واقعا جهانبینی متفاوتی داشتم؛ ولی بعد از اینکه وارد سفر نیکوتین شدم حس، جهانبینی و نگاهم را تغییر دادم و توانستم از سیگار که یک ضدارزش بزرگ است دوری کنم و متوجه شدم چقدر آموزه های کنگره و جهانبینی کنگره کمک کرد که این درمان در من صورت بگیرد و نگاهم به هستی تغییر کند. تغییراتم را روز به روز متوجه شدم و همه اینها را مدیون کنگره ۶۰ و راهنمای ویلیام خانم ریحانه عزیز و همینطور راهنمای دیگرم خانم سپیده عزیز هستم. در آخر شاکرم که کنگره در مسیر من قرار داده شد، امیدوارم که بتوانم روز به روز جهانبینی خودم را تغییر بدهم و در کنارش تغییر کنم و آموزشهایم کاربردی شود و خدمتگذار لایقی برای کنگره باشم. از اینکه به صحبت ها من گوش دادید سپاسگزارم.
عکس: مرزبان خبری همسفر زهره
تهیه و تایپ گزارش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ریحانه (لژیون ویلیام وایت)
ویراستاری و ارسال: همسفر راهنما انسیه (لژیون چهاردهم)
نمایندگی همسفران شمس
- تعداد بازدید از این مطلب :
140