سلام دوستان باران هستم یک همسفر (لژیون دوم):
او: سؤال امروزت چیست؟
من: راهنما؟
ر: روشن کننده مسیر
ا: الفت و مهربانی
ه: هستی
ن: نیاز و نیستی
ا: انسانیت
بپرس؟
چه در توشه دارد؟ راه مینمایاند.
چگونه؟ با عشق.
چگونه دریافت میشود؟ سرت را کنار سر او قرار و اجازه بدهی او فکر کند، تو انجام بدهی؛ از دید او بنگری و از زاویه دید او تفکر کنی.
راه چیست؟
انسان میتواند خود، انتخاب کند چه باشد و به کدام مسیر حرکت کند؛ راه طولانی و مستقیم یا راه نزدیک و کژ. صراط مستقیم و راستی یا کژی و زشتی؛ حق انتخاب با تو است.
همه چیز به انسان بستگی دارد. انسان، دارای دو صور پنهان و آشکار است. اگر هر دو صور انسان در یک مسیر باشند؛ یعنی خود را فریب ندهد و درون و بیرونش یکی بشود، میتواند مفاهیمی کسب کند و این، تنها مختص انسان است. بالاترین صورت حیوانی، پایینترین سطح در انسان است. همانا انسان، همیشه در تلاش برای یافتن است که این امر به تنهایی غیر قابل انجام است.
راهنما، رب و مربی، این انسان بزرگ؛ در مسیر سنگلاخها، راه را برای کسی که جوینده راه است، صاف و هموار میکند.
در زندگی؛ همواره سختی، تاریکی و مشکلات فراوان، مسیر ما را منحرف میکنند؛ اما آنجایی که خسته و ناامید شدی، به الله پناه بردی و تمنای دل پیدا کردی؛ در همان زمان صدای پای راهنما و استاد را میشنوی.
آنجاست که خدا باز تو را میبیند و تو به انسان بودنت میبالی.
راهنمای عزیزم از دور تماشایت و همواره در دل صد آفرین نثارت میکردم.
من با کولهبار خستگیهایم پا بر سفره مهربانیت نهادم. در آن روزها، ترس از دست دادن خیلی چیزها آزارم میداد. به تو پناه آوردم، صدای خستگیهایم را شنیدی و نگاه مهربانت را دریغ نکردی. از چشمهای من، ترسهایم را خواندی؛ بررسی و حل نمودیم.
چه ساعتهایی که از ترس، روی تخت اتاقم خود را حبس میکردم، اشک میریختم و تنها پناهم خدای مهربانم بود.
محکمتر از قبل، قدم برداشتم. پشت سرت قدم به قدم جلو آمدم. استقامتت چراغ راهم، مهرت توشهام، لبخندت امیدم و سخنانت جلا دهنده جانم شد.
نمیگویم که زبان قاصر است؛ چرا که زبان تا بخواهد، میتواند جمله سرهم و دلبری کند؛ اما کدام کلمه جای مهربانیت را پر میکند؟
جلسه دوم و سوم حضورم در کنارت، چنان روحم به وجد آمد و زلزلهای عظیم وجودم را تبدیل به اشکهایی کرد که تنها خود میدانم و خدای خود که بر من چه گذشت!
چه تبلور زیبایی!
نمیخواستم صحبتهایتان تمام شود؛ میخواستم ساعتها بگویید و من هرلحظه، بیشتر به وجد آمده و شیرینیاش را بیشتر درک کنم. استادم، دستانم خالی است؛ اما تمام احساسم را به تو تقدیم میکنم؛ احساسی که خدای بزرگم به من هدیه داده تا به پای بندگان پاکش، بی چونوچرا خرج کنم.
قدمهایم را محکم و استوار برمیدارم.
نمیگذارم اندکی از انرژی که به پای من خرج کردید، هدر برود.
هرچیزی برای رشد به معلم نیاز دارد و من نیز اینگونه هستم.
معلم واقعی با پرورش شاگردان، انسانهایی میسازد که هرکدام، یک سیستم را اصلاح میکنند و شما الگویی بینقص برای من هستید.
راهنمای بزرگوارم، خانم زهرا عزیزم
یار جانیت میمانم نه زبانی و همه چیز را برای جبران، به زمان موکول میکنم. باشد که ما نیز جزو خریداران یوسف باشیم.
سلام دوستان خاطره هستم یک همسفر (لژیون دهم):
آنچه باور است محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. ابتدا، این هفته خجسته را خدمت آقای مهندس، خانواده محترمشان و تمامی راهنمایان شعبه خواجو، تبریک عرض میکنم.
همچنین خدمت راهنمای جهانبینی؛ خانم زهرا خیابانی عزیزم، خانم وحیده، راهنمای ویلیام وایت و راهنمای تازهواردین؛ خانم مریم تبریک ویژه عرض میکنم.
تو باغبانی
میپرورانی بذر وجود، با مهربانی
با درسهایت، دیو جهالت از من گریزد
اندرزهایت، بهر وجودم شد پاسبانی
من، غرقه بودم در بحر غفلت
دستم گرفتی ای ناجی من
من همچو قایق، تو بادبانی
همکار خوب پیغمبرانی.
واژه زیبای راهنما؛ همانگونه که از نام آن پیدا است، فردی است که راه را نمایان میکند و اطلاعات، دانش، آگاهی و تجربیات خود را به رهجو منتقل میکند. راهنما؛ یعنی تدریس علم، اخلاق، معرفت، عشق، ایمان و عقل. راهنما؛ یعنی پرورش انسان سالم، صالح و متعادل. راهنما؛ یعنی صبر، استقامت، آرامش و صراط مستقیم. در کنگره، مفهوم راهنما چیزی فراتر از معلم و استاد است.
رهجو؛ یعنی جوینده راه، برای رسیدن به درمان و رهایی. رهجوی واقعی، موفق و خواستار رهایی باید به صورت منظم در جلسات، شرکت کند و قبل از شروع جلسه در کنگره حضور داشته باشد. او بایستی خدمت کند تا حالش خوب بشود و فرمانبردار راهنما و اعضای کنگره ۶۰ باشد. وظیفه یک رهجو؛ احترام گذاشتن به راهنما، گوش به فرمان بودن بدون چونوچرا و نوشتن سیدیهای آموزشی است. وظیفه رهجو این است که خودش به خودش کمک کند و از دیگران انتظار نداشته باشد. زمانیکه برای اولین بار وارد کنگره شدم؛ در سه جلسه اول، خانم مریم آموزشهای نابی به من دادند و من، محو آرامش وجودشان شده بودم. هزاران سؤال به ذهنم آمده بود و ایشان، بیشتر سؤالات من را با لطافت و مهربانی پاسخ دادند که جا دارد همینجا از ایشان تشکر کنم. بعد از سه جلسه گفتند که باید راهنما انتخاب کنی و من چون اصول و قوانین کنگره را نمیدانستم، از ایشان درخواست کردم که خودشان راهنمای من بشوند؛ اما ایشان گفتند که نمیشود و باید از بین راهنمایان شال نارنجی یک نفر را با حس خودت انتخاب کنی. من قبول کردم و خانم زهرا خیابانی را انتخاب کردم. خداوند را شکر میکنم بابت وجود و آموزشهای نابشان. من در کنار ایشان آرامش میگیرم. زمانیکه با خانم زهرا صحبت میکنم؛ میدانم که بدون قضاوت شدن، گوشی برای شنیدن حرفهایم دارم و از این بابت، خدا را شکر میکنم. من ایمان دارم که راهنما، کلام حق و نیت خیر دارد و صلاح من را میخواهد؛ بنابراین فرمانبرداری میکنم. من، واقعاً م مثل مادر را در وجود ایشان حس و سعی خود را میکنم که رهجویی خوب و خدمتگزار باشم. در ادامه، برای مصرف قلیان خود اقدام کردم. از راهنمای وایت؛ خانم وحیده که واقعاً مهربان و دلسوز هستند، تشکر میکنم؛ زیرا با آموزشهای ناب و راهکارهایی که به من دادند، توانستم آموزشهای جهانبینی را بهتر درک کرده، در کارهایم منظم باشم و عجولانه در هر شرایطی تصمیم نگیرم. من با خوردن آدامس نیکوتین واقعاً توانستم به خودم پروبال بدهم تا سفرم را با آرامش سپری کنم. از صمیم قلبم از آقای مهندس دژاکام، خانم زهرا و خانم وحیده تشکر میکنم. خالصانه دوستشان دارم و سعی خود را میکنم تا رهجوی خوبی باشم و بتوانم جبران کنم.
سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر (لژیون بیستم):
«فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ»
پس آموخت آدم از رب خویش سخنانی
در کنگره۶۰ برای راهنمایی، سه سطح در نظر گرفته شده است:
۱_ استاد راهنما که شال بنفش دارد و تنها استاد راهنما در کنگره۶۰ آقای مهندس هستند.
۲_ راهنما که شال آبی رنگ دارد.
۳_ کمکراهنما که شال نارنجی دارد.
البته راهنمای تازه واردین با شال سبزرنگ و راهنمای ویلیام وایت (درمان قلیان و سیگار) با شال سرمهای رنگ در کنگره۶۰ حضور دارند.
درمان و آموزش دیدن در کنگره۶۰ به صورت رایگان صورت میگیرد. بسیاری از افراد بعد از رهایی و سفر دومی شدن با خدمت کردن در کنگره، بهای این حال خوش و رهایی را پرداخت میکنند که یکی از این خدمتها راهنما شدن است.
راهنما یک الگوی آموزش دیده و تزکیه شده است که در ادامه، هم خدمت میکند و هم آموزش میگیرد.
مراحلی که یک رهجو بعد از رهایی و سفر دوم باید طی کند تا راهنما شود شامل:
الف: شرکت در آزمون راهنمایی فنی و جهانبینی و قبول شدن در آزمون
ب: کسب نمره انضباطی از مرزبانان
ج: تأیید تربیت بدنی کنگره۶۰ و دیدهبانها
د: بستن پیمان راهنمایی و دریافت شال نارنجی رنگ است.
راهنما؛ کسی است که راه را به رهجو نشان میدهد و اطلاعات، دانشکنگره۶۰، معرفت، عشق، اخلاق، مسیر صراط مستقیم و... را با محبت و عشق به رهجو آموزش میدهد.
راهنما؛ مصداق وادی چهاردهم، وادی عشق و محبت است و اساس کار آن، محبت، عقل و ایمان است.
یک راهنما بدون اینکه حقوق و مزایا دریافت کند و با گذشتن از با ارزشترین دارایی خود؛ یعنی وقت و زمان، عشق و محبت بلاعوض به رهجو آموزش میدهد.
آقای مهندس در سیدی «صلح» بیان کردند: انسان نسبت به رب و مُربی خود ناسپاس و فراموشکار است.
جشن راهنما که یکی از جشنهای مهم کنگره۶۰ است و هر سال برگزار میشود، یادآور این موضوع برای منِ رهجو است که فراموش نکنم قبل از کنگره و آموزش دیدن چه حالی داشتم و الان چه حالی دارم و این حال خوش را مدیون راهنمای خود هستم. باید در این هفته با دادن پاکت، دلنوشته و با تمام وجود از راهنمای خود تشکر و قدردانی کنم.
این هفته زیبا را خدمت آقای مهندس، خانم آنی بزرگوار، استاد امین، خانم آنی کماندار، خانمشانی عزیز و خدمت راهنمایان بزرگوار خودم خانم بتول، خانم لیلا، خانم فرزانه، راهنمای تازه واردین، خانم مریم و راهنمای تغذیه سالم، خانم شقایق و خانم زهرا تبریک فراوان عرض میکنم و از خداوند میخواهم که سلامتی، برکت و حال خوش، روزی لحظه لحظه زندگیشان باشد.
سلام دوستان رضوان هستم یک همسفر (لژیون بیست و یکم):
در کنگره بود که واژه راهنما، برای من تعریف شد. در طول سفری که از ظلمت به تاریکی است؛ به شخصی نیاز داشتم که بتوانم، قلب و روح خود را به او بسپارم تا بتوانم از این ظلمت درون، رهایی پیدا کنم. خدا را شکر که این اتفاق به زیباترین شکل ممکن برای من رقم خورد. آقای مهندس در وادی یازدهم گفتند: راهنمایان؛ مانند چشمهای با آب زلال هستند و همه میتوانند از وجود این چشمه بهره برده و سیراب شوند. همچنین ایشان، ارزش و احترام خاصی برای راهنمایان قائل هستند؛ زیرا راهنما بدون دریافت هیچ هزینهای از عصاره جان، زمان و انرژی خود، بیمنت میبخشد تا یک رهجو به رهایی رسیده و حال خوش را تجربه کند.
در سفر اول خود از خانم مرضیه عزیزم، بسیار آموختم. از ایشان سپاسگزارم و هیچگاه آن روزها را فراموش نمیکنم. اگر ایشان نبودند، مطمئناً نمیتوانستم در کنگره بمانم. از خانم لیلای عزیزم بسیار تا بسیار متشکرم؛ چرا که رسیدن به حال خوب را در کنار ایشان تجربه کردم و هماکنون از خانم الهه عزیز تشکر میکنم. با اینکه مدت کمی است که در لژیون ایشان حضور دارم؛ اما در کنارشان صبر، گذشت و مهربانی را میآموزم. امیدوارم که روزی بتوانم این جایگاه را تجربه کنم تا از آموختههای خود در این جایگاه، استفاده و به خودم خدمت کنم.
این هفته را به آقای مهندس، خانم آنی بزرگوار و تمام راهنمایان کنگره۶۰ که با عشق خدمت میکنند؛ بهخصوص به راهنمایان خود، صمیمانه تبریک عرض میکنم.
نویسندگان: همسفران لژیونهای دوم، دهم، بیستم، بیست و یکم
ویراستاری: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
تنظیم و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون بیستم)
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
240