English Version
English

سلام بر تو!

سلام بر تو!

دلنوشته ‌ای از مسافر جلال لژیون یکم به مناسبت هفته راهنما. تقدیم به همه راهنمایایان کنگره60 و نمایندگی وکیلی
در سرمای استخوان سوز ۶۰ درجه زیر صفر و در انتهای ناامیدی بودم؛ چونان محتضری که بی‌تقلای اضافه منتظر دیدار فرشته مرگ است، لحظه شماری می‌کردم تا هرچه زودتر این زندگی پایان یابد. آن فرشته آمد ولی فرشته، فرشته نور بود؛ امید بود؛ زیبایی بود؛ همان فرشته منجی بود. آن فرشته تو بودی ای راهنمایم.
وقتی به چهره‌ات نگریستم انگار قوتی دوباره یافتم و گرمای وجودت در من اثر کرد و به جسم بی جانم امیدی دوباره بخشید. همچون عقابی بر قله کوه ایستادی و مسیر خورشید را به من نشان دادی. در گذر از این پرتگاه سخت مراقبم بودی و به من امید روزهای بهتر دادی؛ روزهایی که جسم و جانم دیگر در چنگال شیطان‌ها برده نباشد.
تو معلمی، تو ایثارگری، تو فداکاری، تو همچون استاد گرانقدرت مردی هستی که از قلب‌ها وارد می‌شوی و با محبت نسخه می‌پیچی؛ پس سلام بر تو!
سلام بر تو که چنین مشتاقانه و خستگی ناپذیر و دلسوزانه در مسیر هدایت مسافران گام برمی‌داری و بستری فراهم ساخته‌اید که پناهیست برای در راه ماندگان!
کدامین تشکر و قدردانی من می‌تواند گوشه‌ای از زحماتت را جبران کند؟
به راستی که هیچ، هیچ چیزی یافت نمی‌کنم که همسنگ با ارزش تو باشد و تو را چه نیاز به تشکر و قدردانی من که همانا عاشق را حساب با عشق است.
از خداوند می‌خواهم همواره در این عشق بمانی و طعم آن را به دیگر جویندگان راه بچشانی.
تقدیم به راهنمای لژیون اول علی آقا محمدی و همه راهنمایان کنگره ۶۰

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .