چهارمین جلسه از دوره بیست و هشتم سری کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی حر به نگهبانی همسفر مهرانگیز، دبیری همسفر آمنه و استادی همسفر زهرا با دستور جلسه «هفتهٔ راهنما» در روز سهشنبه ۱۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
انشاءالله همگی شما عزیزان سالم و سلامت باشید و امروز یک جلسهٔ فوقالعاده خوب و پرانرژی در کنار یکدیگر داشته باشیم و همگی شاد، راضی و دست پر از این جلسه خارج شوید. امروز جشن خیلی بزرگ و قشنگی است؛ در ابتدا به راهنمایان عزیز شعبه حر تبریک میگویم که چهقدر زیبا کنار یکدیگر نشستهاند واقعاً محو زیبایی این عزیزان شدهام، قطعاً جای شما اینجا بود؛ ولی قرعه به نام من افتاد و از جانب شما عزیزان من در اینجا هستم. اول به شما و بعد بهتمامی عزیزان تبریک میگویم. اگر بخواهم مختصر و کوتاه صحبت کنم قطعاً امروز کسانی در اینجا حضور دارند که شاید اولین جلسه، دومین و یا سومین جلسهشان باشد و یا تازهوارد هستند و خیلی با کنگره آشنایی ندارند؛ ما در کنگره چهار جشن داریم که یکی از این جشنها، جشن هفتهٔ راهنما است که خیلی باارزش است. اولین استاد ما که جناب آقای مهندس حسین دژاکام هستند فرمودهاند: راهنمایان اجر خیلی بالایی دارند و در کنگره خیلی قابلاحترام هستند، برایتان میگویم که چرا آقای مهندس راهنمایان را دوست دارند و برایشان ارزش قائل هستند.
وقتی که یک تازهوارد یا یک خانم سفر اولی که از همهجا بریده و به انتهای تاریکی رسیده است وارد کنگره میشود، شال نارنجیهای عزیز را میبیند و میگوید؛ اینها که هستند؟ مرزبانان میگویند که اینها راهنما هستند، آنها فکر میکنند شاید راهنمایان کسان دیگری هستند، شاید از بیرون آمدهاند؛ ولی راهنمایان از جنس خودمان هستند، یک روزی ما هم مثل شما یک تازهوارد از دل تاریکیها به کنگره ۶۰ پناه آوردیم، یک نفر را بغل کردیم و گفتند خدا را شکر جای خوبی آمدهاید، در اینجا میتوانند به شما کمک کنند پس راهنمایان همه مثل هم هستند. اگر یک سفر اولی و تازهوارد در اینجا نشسته است؛ فکر نکنید راهنمایان از جای دیگری آمدهاند، آنها همانند شما روز اول با درد اعتیاد وارد کنگره شدند در اینجا نشستند و باور داشتند که یک روزی خانواده و زندگیشان را پس میگیرند. ما در کنگره، راهنمایان شال نارنجی، راهنمایان شال سبز مغزپستهای و راهنمای درمان سیگار و قلیان که شال سرمهای به گردنشان است داریم.
این عزیزان هم مثل شما تاریکی را تجربه کردهاند داخل سیاهی رفتهاند و وارد کنگره شدند یک مراحلی را طی کردند که به درجهٔ راهنمایی رسیدند. حالا چرا راهنمایی آنقدر در دنیا باارزش است؟ در کنگره که بگویم یک اشل کوچکترش است؛ چون انسان اگر رب و مربی نداشته باشد هیچچیز را نمیتواند یاد بگیرد، اگر کسی به ما آموزش ندهد ما در این دنیا هیچچیزی را نمیتوانیم یاد بگیریم، پدر و مادرانمان راهرفتن، نگاهکردن، حرفزدن و غذاخوردن را به ما یاد دادند پس اولین راهنمای آدمها، پدر و مادرشان است؛ همان مادری که قاشق را برداشت و گفت که باید اینطور غذا بخوری پس اول باید به پدر و مادرمان که اولین راهنمایان ما هستند تبریک بگوییم و بعد به معلمهایمان که به ما درس دادند؛ پس انسانها تا موقع مرگشان از اولین روز تا آخرین روز زندگیشان نیاز به یک مربی دارند و این نیست که بگوید؛ من از همه چیز غنی شدهام.
درد اعتیاد دارید و به اینجا میآیید راهنما به شما کمک میکند، میخواهید ادامه تحصیل بدهید معلم به شما یاد میدهد، میخواهید خیاطی یاد بگیرید یک نفر که خیاط است به شما یاد میدهد پس تمام زندگیتان، تا آخرین لحظهٔ عمرتان شما نیاز به مربی دارید. چرا مربی باارزش است؟ چون با تمام وجود به شما آموزش میدهد و میگوید؛ من این را یاد گرفتم حالا میخواهم به تو بگویم. چرا در کنگره ۶۰ میگویند راهنماها مانند پدر و مادرهایمان هستند؟ چون پدر و مادر وقتی به شما چیزی یاد میدهند آیا از شما پول میخواهند؟ راهنماها مثل پدر و مادرتان بوده و میگویند من هم روزی مثل تو بودهام و مسافر مصرفکنندهٔ وحشتناک داشتم، بیکسی و بیپولی را تجربه کردهام، بدترین چیزها را تجربه کردهام؛ ولی باور داشتم به راهنمایم، چرا؟ چون این لطف پروردگار و حکمت خداوند است. تو وقتی راهنما را میپسندی، خوشت میآید و مهرش به دلت مینشیند؛ وقتی به لژیون میروی یک پیوندی بین تو و راهنمایت بسته میشود مثل پیوندزن و شوهر میماند.
آن راهنما هرچه به تو میگوید در حق تو اجابت میشود و این از جانب خداوند است. خداوند این را خواسته که به تو بگوید؛ من هیچوقت تو را تنها نمیگذارم، همیشه کنارت هستم و از جنس خودت برایت کسانی را میفرستم که به تو کمک کنند. صحبتی که جناب آقای مهندس همیشه میگویند و خیلی به دل من مینشیند این است که میگویند: درد و رنج و بدبختی بشر بهخاطر ناسپاسی و قدردانینکردن است و ما هیچوقت از کسانی که راه و روش زندگی را به ما یاد دادهاند قدردانی نکردیم. همین پدر و مادرهایمان، همین معلم دبستانمان، کسی که به ما رانندگی یاد داد، کسی که به ما درس یاد داد، نوشتن یاد داد، هر کسی که به ما چیزی یاد داد وظیفهٔ ما است که از او قدردانی کنیم؛ چون اگر قدردان باشیم آن چیزهایی که از او یاد گرفتهایم در وجودمان میماند؛ در آرشیو و ذهنت میماند و از تو پاک نمیشود. حالا امروز اینجا خیلیها برای اولینبار نشستهاند؛ راهنماها میتوانند به شما کمک کنند؛ چون علمشان درست و حقیقی است.
کسی که این علم را به ما راهنماها یاد داده جناب آقای مهندس است که ایشان علمشان درست است، از شما میخواهم باور کنید اگر خیلی سختی دارید، تاریکی دارید، ناامید هستید باور کنید و دستتان را در دست راهنماهایتان بدهید تا از دل تاریکیها شما را خارج کنند. واقعاً نمیشود در پنج دقیقه یا چند دقیقه از راهنما و راهنمایی صحبت کرد. من تصمیم گرفته بودم خیلی کوتاه صحبت کنم تا از صحبتهای شما عزیزان استفاده کنم. امروز میخواهم تکتک شما از حس و حال قشنگتان دربارهٔ راهنمایی بگویید.
و در ادامه گزارش تصویری جشن هفتۀ راهنما «نمایندگی حر»؛
تایپ: همسفر مریم، راهنما همسفر سمیرا (لژیون پانزدهم) و همسفر هانیه، راهنما همسفر زهرا (لژیون هفتم)
ویرایش: همسفر فاطمه، راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) و همسفر کبری، راهنما همسفر مریم (لژیون هجدهم)
ارسال: همسفر محدثه (خدمتگزار سایت)
عکس: همسفر فرخنده (مرزبان خبری)
همسفران نمایندگی حر
- تعداد بازدید از این مطلب :
809