English Version
English

راهنما وجودش همه عشق است

راهنما وجودش همه عشق است

جلسه یازدهم از دوره بیست و‌چهارم کارگاه‌های آموزشی‌ایمان ویژه همسفران با استادی ایجنت نمایندگی همسفر اعظم و نگهبانی همسفر مژگان و دبیری همسفر اعظم با دستور جلسه « هفته راهنما » در روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه رأس ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

جشن امروز جشن راهنما است و در خدمت شما هستم، ان‌شاءالله که یک جشن خیلی خوبی را با هم دیگر برای راهنمایان‌مان رقم بزنیم و یک روز به‌یاد ماندنی برای شما شود. دستور جلسات کنگره ۶۰ هرکدام یک پیامی برای ما دارد و یک هدفی را دنبال می‌کند؛ پیام این دستور جلسات ر‌هایی است و دستور جلسه امروز که جشن راهنما است، برای آن تازه‌وارد و سفر اولی که بر روی این صندلی نشسته می‌خواهد بگوید‌امید داشته باش، ناامید نباش.

یک‌روزی هم هر یک از ما که امروز به این جایگاه خدمتی رسیدیم مثل شما بودیم، یک‌سری مسائل هست که اصلاً از یادم نمی‌رود من به اصرار مسافرم به کنگره آمدم و اصلاً فکرش را نمی‌کردم که زمانی برسد بگویم ده سال است در کنگره هستم یا تصور کنم که یک‌روزی خدمت‌گزار باشم؛ البته خواسته‌اش را داشتم، آمدم و ماندم؛ ولی خدا را شکر در مسیری که برایم باز شد تلاش وحرکت کردم تا به خواسته‌ام رسیدم. هر کدام از ما که این خواسته را داشته باشیم و بذرش را در وجود خودمان بکاریم، قطعاً می‌توانیم یک‌روز برداشتش کنیم. یک سؤالی که برای من به وجود آمد این بود که چرا باید راهنما باشم؟ چرا راهنما تمام تلاشش این است که رهجو‌هایش همگی قبول شوند و زحمت می‌کشند تا آن‌ها هم در جایگاه راهنمایی قرار بگیرند؟

به این دلیل است که آن حس وحال خوب خودش را رهجو‌هایش هم تجربه کنند، آن دنیای تاریکی و ناامیدی را که خودش پشت سر گذاشته رهجویش نیز بتواند آن حال خوب را به دست بیاورد؛ چون واقعاً جایگاه راهنمایی جایگاهی است که برای یک مصرف‌کننده پروسه درمانش را کامل می‌کند و برای من همسفر ارتقاء و رشددهنده است. در اصل در مورد مسائلی که نمی‌دانستم، علم زندگی من‌را بالا می‌برد. روزی که من راهنمایی قبول شدم و رفتم‌که شال بگیرم تمام جمعیت آن جا سر تا پا سفید پوش بودند در کجا می‌توانیم جمعیتی این چنین یک شکل و منظم ببینیم؟

همه چهره‌ها نورانی و بشاش و سرزنده بودند آن روز من خدا را هزاران مرتبه شکر کردم که امروز در جمع این دوستان قرار گرفتم. من طواف خانه خدا رفتم اما حس وحال آن‌جا و این‌جا زمین تا آسمان فرق دارد؛ یعنی حس خوبی که من از این جایگاه راهنمایی به‌دست آوردم در آنجا به دست نیاوردم. هنگام شال دادن آقای مهندس می‌گفتند؛ زمانی‌که سرتان را خم می‌کنید شال را به گردن‌تان بیندازم سرتان را پایین نگه ندارید، سرتان را بالا بیاورید چشم در چشم من نگاه کنید.

این لحظه قابل وصف نیست، آن نیرویی که ازآقای مهندس به من القاء شد در این چهار، پنج‌سال راهنمایی همراه من بود تا بتوانم تمام مدت یاری‌رسان آن عزیزی باشم که یک روز مانند من دردمند بود. من همیشه با خودم می‌گفتم؛ راهنمایی در توان من نیست و نمی‌توانم آن را خوب انجام دهم و دیگران هم می‌گفتند؛ باید در بسترش قرار بگیری تا آن نیرو‌ها به شما القاء شوند. راهنما وجودش همه عشق است برای این که صبح خیلی زود در پارک طالقانی است با این‌که روز تعطیل در خانه کار و زندگی دارد، یک مسافت طولانی را طی می‌کند تا شما را به حال خوش برساند.

خدایی نکرده اگر عزیزی را از دست بدهد، همان یک هفته مرخصی می‌گیرد تا در غم خود بماند و بعد از آن به خاطر رهجویش به کنگره می‌آید. رهجو برای راهنما مثل یک فرزند می‌ماند و بسیار برایش مهم است. تبریک می‌گویم این هفته را به همه راهنمای عزیز شال نارنجی، راهنمای تازه واردین، راهنمای ویلیام، راهنمایان تغذیه سالم و همه عزیزانی که خدمت می‌کنند، ان‌شاءالله که دعای خیر ما بدرقه راه‌شان باشد.

تصاویر جشن هفته راهنما:

 

 

نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر سپیده (لژیون هشتم)

ویرایش: همسفر فرحناز رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)

ویراستار و ارسال: همسفر حانیه رهجوی راهنما همسفر هدی (لژیون پانزدهم)

همسفران نمایندگی‌ایمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .