به نام قدرت مطلق الله
هنگامی که در اوج جوانی بودم افیون با نشان دادن سرابی بسیار زیبا مرا به دنبال خود کشید. تا به خود آمدم دیدم وسط دریایی از یاس و ناامیدی شناورم که به هر سو چنگ میانداختم جز ظلمت و تاریکی چیزی نصیبم نمیشد.
آنگاه سخن کلام الله را درک کردم که می گفت اگر میخواهید خدای خود را بشناسید او همان کسی است که در وسط اقیانوس که دیگر هیچ امیدی به هیچ کس نداری از ته دل صدایش میزنید.
و چه زیبا پاسخ داد آن قدرت مطلق زمانی که عاجزانه از خدا طلب کمک میکردم و دیگر هیچ امیدی نبود به حدی که گاهی آرزوی مرگ داشتم و خیال میکردم تنها راه نجات ترک این دنیای تیره است.
اما او چه زیبا سرنوشتی برایم چیده بود، در سرزمینی دیگر مردی آمد با افکاری الهی که از طرف او گویا مامور شده و ایدهای در ذهنش الهام شد. آن بذر ریشه کرد و بنیان درختی را تشکیل داد که قرار بود هزاران شاخ و برگ بزند و هر که را خواهان تسویه است جذب کند، پالایش کند و دوباره جوانه بزند و به زندگی به زیبایی بنگرد.
آری بذر الهی در افکار دژاکام شکل گرفت و هزاران شاخه داد که از غذای روزگار یکی از آن شاخهها در اوج ناامیدی دستم را گرفت. او نه سراب بود و نه خیال، بلکه وصل به بنیانی بود که روح الهی داشت مرا بیرون کشید، پالایش و تسویه کرد و اکنون در حال جوانه زدن بر آن ساقه هستم.
آری راهنمایان کنگره، ساقههای درخت هستند و رهجوها برگهای ساقه، حال با امید به آینده و عبرت از گذشته، خود را جزئی از این درخت میدانم و راهنمای عزیزم آقای میثم را که ساقهای از این درخت هست را بر چشم و جان میگذارم که از طریق او من به این سیستم پاک و اهورایی وصل هستم و امیدوارم همیشه در سایه آموزشها و رهنمودهای ایشان و کنگره باقی بمانم و همیشه قدردان سیستم هستم.
مسافر حسین رهجوی لژیون ششم نمایندگی کاشمر، راهنما مسافر میثم
- تعداد بازدید از این مطلب :
109