جلسه هفتم از دوره چهارم لژیون سردار همسفران نمایندگی شیخ بهایی با استادی راهنما همسفر پریسا (دنور) ، نگهبانی راهنما همسفر زهرا (پهلوان) و دبیری راهنما همسفر مریم (دنور) با دستور جلسه «قول و قرار، وفای به عهد» در روز دوشنبه دهم اردیبهشتماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۱۵ دقیقه برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
مرداب از رود پرسید: چه شد که زلال شدی؟
رود گفت: گذشتم.
خداوند بزرگ را بسیار شاکر و سپاسگزارم که امروز توفیق پیدا کردم تا در این جایگاه در خدمت شما عزیزان باشم و آموزش بگیریم. هفته راهنما را خدمت استاد عشق، جناب آقای مهندس، شما راهنمایان بزرگوار و عزیزانی که با تمام وجودشان برای آزمون آماده میشوند و این خواسته قلبی را دارند که انشاءالله در آینده راهنما شوند، تبریک میگويم و برای آنها بهترینها را آرزو میکنم.
دستور جلسه «قول و قرار، وفای به عهد» است و طبق آموزشهای استاد امین، همیشه باید تعاريف را در ابتدا بدانیم تا متوجه اهمیت دستور جلسه شویم؛ قول به معنای وعده و وعید یا پیمان است، قرار به معنای آرام یا آرامش و قول و قرار به معنای رجوع به پیمان یا عمل کردن به وعدههای خود یا وفای به عهد است؛ طبق آن چیزی که من برای خود دستهبندی کردهام، ما چند دسته عهد و پیمان داریم: دسته اول، عهد و پیمانی که خداوند با ما بسته و در کلامالله بسیار درباره آن صحبت شده است؛ خداوند وعدههای زیادی داده که مثلاً مزد صابرین، متقین، کسانی که انفاق میکنند و کسانی که اعمال ارزشی انجام میدهند، بهشت برین است و ما میدانیم که خداوند خلف وعده نمیکند و وعده او دروغ نیست.
دسته دوم، عهد و پیمانی است که ما روز الست با خداوند بستیم؛ روز الست روزی بود که خداوند تمام اهل آسمان را برای گردهمایی جمع کرد و از آنها پرسید: آیا من پروردگار شما هستم؟ همه گفتیم: قالو بلی! بعد از آن داستانی که همه ما میدانیم؛ یعنی نقض فرمان اتفاق افتاد و خداوند به ما فرصت داد و گفت: «شما را به زمین میفرستم و بر سر دوراهی قرار میدهم، عاقبت هر راه هم مشخص است، پس شما بروید تا دقیقاً ثابت کنید که آیا سر عهد و پیمان خود هستید یا نه؟»؛ ما به زمین آمدیم، بر اساس جهل و ناآگاهی خود نقض فرمان کرده و سختیهای زیادی را تجربه کردیم؛ اما در ادامه این توفیق نصیبمان شد که دوباره راه را به ما نشان دادند و در وادی هشتم ما مجدد پیمان بستیم که دیگر ضدارزش انجام ندهیم، چرا؟ چون ضدارزشها باعث نسیان میشوند و باعث میشوند تا من فراموش کنم که چه قول و قراری گذاشتهام، چه نعمتهایی دارم، فراموش کنم که چه خواستههایی داشتم و اصلاً به چه دلیل روی کره زمین آمدهام؛ پیمان بستم که جبران خسارت کنم، از چه کسی؟ از خود که نیروهایم (نیروی عشقم، محبتم، بخششم، ازخودگذشتگیام و نیروی عقلم که اصلاً فرمان نمیدهد، نیروی خوابم و ...) را تاریکیها به تاراج برده بود؛ از خانوادهام که برای آنها یک ظرف تهی بودم، حضور داشتم، ولی وجود نداشتم و از جامعهام جبران خسارت کنم که سربار و فقط یک مصرفکننده بودم، هیچ تولیدی نداشتم؛ بنابراین تصمیم گرفتم که به خاطر جبران خسارت وارد لژیون سردار شوم و آنجا تعهد دادم.
یک پیمان دیگر هم به ذهن من آمد و آن پیمانی بود که زمانی که وارد کنگره شدم با جناب آقای مهندس بستم، قبول کردم که رهجوی کنگره باشم و آقای مهندس را بهعنوان رب (به مفهوم استاد) قبول کردم و پذیرفتم که در جهت اهداف ایشان با تمام توان تلاش کنم. اهداف آقای مهندس چه چیزی بود؟ ترک مصرفکنندگان!؟ نه قطعاً که اینطور نبود. در پیامی که چند روز پیش در سایت از جناب آقای مهندس خواندم، نوشته بودند: «هدف من بههیچعنوان ترک مصرفکنندگان نبوده؛ حتی اگر میلیونها مصرفکننده هم ترک کنند به نظر من ارزش خاصی ندارد، هدف من انتقال علم کنگره بود.» اکنون هرکدام از ما باید بهعنوان یک نیروی انسانی به انتقالدهنده علم کنگره تبدیل شویم؛ اعتبار علمی کنگره، ساخت دانشگاه، خرید تجهیزات برای بیمارستان، آزمایشگاهها و ... همه هزینه میخواهد؛ انشاءالله بتوانیم به عهد خودمان وفا کنیم و در این جهت حرکت کنیم.
قطعاً ما جزء هرکدام از این چهار دسته باشیم یک عهد و پیمان بستهایم، چه با کنگره، چه با خداوند و چه با خودمان. حال چه کسانی به پیمان خود عمل میکنند؟ طبق بخشی از آیه ۱۷۷ سوره بقره: «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا»؛ چه کسانی؟ مؤمنان، نیکوکاران و کسانی که به خداوند و به بُعد بعد ایمان دارند، کسانی که به آقای مهندس و به راهی که انتخاب کردهاند ایمان دارند، این افراد قطعاً بر عهد خود میمانند.
چه کسانی به عهد خود عمل نمیکنند؟ اين سؤال برای من هم خیلی مهم است یا بهتر است سؤال را به این صورت بپرسم (چون انسان دارای اختیار است) همه انسانها خوبی، نیکی و ازخودگذشتگی را دوست دارند، پس چرا به عهد خودشان عمل نمیکنند؟ افرادی که با ذوق و شوق آمدند و اعلام کردند که میخواهند عضو لژیون سردار شوند، الان که پول دستشان میآید، چرا تعهد خود را پرداخت نمیکنند؟ به نظر من دلیل اول این است که وادی اول را خوب یاد نگرفتهاند؛ وادی اول میگوید: باید تکلیف خواستههای خود را مشخص کنید، به چه صورت؟! خواستهها را در دو دسته معقول و نامعقول دستهبندی میکنیم؛ خواستههای نامعقول که نشانه این دسته از خواستهها وسوسه است؛ چون باگذشت زمان از بین میرود؛ پس خواستههای نامعقول را حذف میکنم و به نیاز زندگی خود میپردازم؛ قطعاً نیاز زندگی من عوض کردن مبل، فرش، لباس و ... نیست، نیاز زندگی من این است که رشد کنم، حالم خوب شود و رابطهام را با اطرافیان و مسافرم درست کنم؛ پس اینجا خواسته نامعقول را حذف میکنم.
برای خواستههای معقول هم باید اولویتبندی کنم؛ پس نمیتوانم چند خواسته را همزمان بخواهم برای اینکه در من طمع به وجود نیاید. مورد دوم مبحث تمرکز انرژی است؛ ما میدانیم هر کجا انرژی متمرکز شود، حتی اگر ضعیفترین آدم روی کره زمین باشیم حتماً میتوانیم به خواستههایمان برسیم. استاد امین برای تمرکز انرژی مثال ذرهبین را میزنند، ایشان میگويند: «یک ذرهبین را که یک جا بگیرید، نور را متمرکز میکند و حتی ممکن است آن کاغذ یا محل آتش بگیرد و بسوزد.»؛ پس کسی که تکلیف خواستههایش مشخص نیست و دائم از این شاخه به آن شاخه میپرد، ذهنش شلوغ است و چنین ذهنی انرژی و تمرکز ندارد و به هیچکدام از خواستههایش نمیرسد و حالش هم خوب نخواهد بود.
علت دیگری که ما نمیتوانیم به عهد و پیمان خود وفا کنیم این است که اهمیت عضو شدن در لژیون سردار هنوز برای ما جا نیفتاده است؛ نمیدانم به چه دلیل پول پرداخت میکنم، نمیدانم که واقعاً چقدر برای من ضرورت دارد، من یکچیزی شنیدهام و میدانم که بقیه خوشحال هستند و مشارکت هم میکنند ولی هنوز ازنظر درونی باور ندارم. اهمیت این موضوع از آنجا مشخص میشود که آقای امین میفرمایند: «هر چیزی که در بیرون اتفاق میافتد، باید قبل از آن در درون تو اتفاق افتاده باشد.»؛ یعنی تو باید اول به اهمیت ازخودگذشتگی و بخشنده بودن در درون خود رسیده و آن را تجربه کرده باشی تا آن نماد بیرونی پیدا کند و ما بتوانیم کارت بکشیم.
برای اینکه علم در من زنده شود و رشد کنم باید ببخشم و از طرفی میدانم متد کنگره متد DST است؛ یعنی باید یکی دو سال آموزش ببینم تا پلهپله رشد کنم، ولی میبینم افرادی که اینجا کارت میکشند و عضو لژیون سردار میشوند برای آنها شبیه آسانسور عمل میکند و میبینیم اعضای لژیون سردار حالشان بهتر است؛ چون با از خودگذشتگی با ترسها و منیت خود کنار آمدهاند، رشد کردهاند و علم درون آنها زنده میشود. علم؛ یعنی من چیزهایی یاد میگیرم، ولی فقط روی کاغذ مینویسم؛ باید بتوانم از آنها استفاده کنم تا رشد و تکامل اتفاق بیفتد. کارت کشیدن به همین علت است؛ یعنی من بهگونهای پول میدهم تا علم را برای خود بخرم. من خیلی مواقع دوست داشتم در زندگیام عشق و محبت باشد، الآن دارم همین کار را میکنم، پول را پرداخت میکنم تا انشاءالله بتوانم علم را زنده کنم. در سیدی «علم یک و دو»، استاد امین میفرمایند: «وقتی علم بیاید اقتصاد هم پیشرفت میکند و آرامش میآید، به دنبال علم خیلی چیزها وارد زندگی میشود.»؛ پهلوانها را که نگاه میکنیم، میبینیم همهچیز را با هم دارند؛ یک کار معنوی انجام دادند، ولی بُعد مادی هم به همراه دارد.
نکته آخر؛ به این فکر کنیم که اگر به قول و قرار خود عمل نکنیم چه بازتابی در زندگی ما میگذارد؟ و بدانم عواقب کار من چه چیست و بیشتر به آن فکر کنم. جایی مطالعه کردم که استاد امین فرمودند: «کار حقهها این است که من را نسبت به نتیجه کار خود بیحس کنند»؛ یعنی اجازه ندهند که نتیجه عمل خود را ببینم؛ چون وقتی من نتیجه عمل خود را نبینم و متوجه آن نباشم، نسبت به خود عمل خیلی واکنش نشان نمیدهم.
نتیجه بدقولی و وفا نکردن به عهد چه چیزی است؟ اولین نتیجه طبق قانون عمل و عکسالعمل این است که هر کاری انجام بدهی بازتاب آن به خودت برمیگردد و آن این است که دیگران روی ما حساب نمیکنند؛ چون وفای به عهد برای همه ما یک نوع دیپلماسی و آداب و معاشرت است و من وقتی با یک نفر قرار میگذارم باید به آن پایبند باشم. در سیدی «سروقت» آقای مهندس در مورد آدمهایی صحبت میکنند که سروقت نمیآیند و مثال افرادی را میزنند که با آقای مهندس برای استخر رفتن قرار میگذاشتند؛ ولی سروقت نمیآمدند و ایشان بهتنهایی میرفتند؛ پس نتیجه وفا نکردن به عهد این است که دیگران روی ما حساب نمیکنند، چون قوانین آداب و معاشرت را بلد نیستیم.
نتیجه و بازتاب دوم آن که بسیار مهم است این است که من بهعنوان یک انسان چه باوری نسبت به خودم داشته باشم؛ مهم نیست چقدر پول و استعداد دارم، اما این مهم است که من وقتی حرفی میزنم و به آن عمل نمیکنم، مثلث شخصیت من از سه ضلع ضربه میخورد؛ ضلع اول، احساس شایستگی است؛ یعنی اعتمادبهنفسم از بین میرود؛ اعتمادبهنفس؛ یعنی عقل فرمان صادر میکند، اما مطمئن است که اجرا نمیشود و در نتیجه احساس شایستگی در من از بین خواهد رفت. ضلع دوم احساس امنیت است؛ یعنی کالبد من امن نیست هر موقع که نیروهای منفی دوست داشته باشند وارد حریم من میشوند؛ من نشستهام یکمرتبه دلشوره و اضطراب میگیرم، افکار منفی وارد ذهن من میشوند و این یعنی حریم من دیگر امن نیست. ضلع سوم احساس معصومیت است؛ یعنی من مدام فکر میکنم که آدم خوبی نیستم، آدم دوستداشتنی نیستم، اگر باور من نسبت به خودم از بین برود، قطعاً انگیزهام از بین خواهد رفت، چون توان، تلاش و انگیزه انسان از قلبش میآید و زمانی که قلب زخمی میشود و مثلث شخصیت از بین میرود، باورش از بین میرود، پس دیگر تلاشی در کار نخواهد بود.
در این بدقولیها مورد بعدی که اتفاق میافتد رسیدن بهفرمان عقل است؛ ما آموزش میگیریم برای اینکه به بهشت برسیم و بهشت بهفرمان عقل رسیدن است که قطعاً اگر وظایف، تعهد و مسئولیتی که پذیرفتهام را انجام ندهم از فرمان عقل دور میشوم و آخرین بازتابش در زندگی من این است که آرامش از بین خواهد رفت؛ چرا؟ چون قول و قرار به معنی آرام بودن و آرامش داشتن است؛ پس من سرگردان میشوم، حالم خوب نیست. چرا؟ چون حال خوش در گرو انجام وظایف است. امیدوارم که قدر متد DST و کنگره را بدانیم.
این جمله از راهنمای عزیزم چندین وقت است که در ذهنم مرور میشود و مدام با خود تکرار میکنم که انشاءالله فراموش نکنم که دیدن واقعیت چشم سر میخواهد؛ یعنی با چشم سر هم میتوانم ببینم که بیرون از کنگره، در کمپها و بیمارستانها چه خبر است، اما دیدن حقیقت چشم دل میخواهد برای اینکه چشم دل باز شود و حقیقت کنگره، ارزش آقای مهندس و حقیقت متد DST را بدانم باید حوض خود را تمیز کنم.
حرکت زندگی طبق صحبت آقای صدیقی این است که «بکار و بگذار و بگذر»؛ اما برای اینکه کشت من محصول دهد و نتیجه آن مطلوب شود باید رحمت خداوند شامل حال من شود و قطعاً بودن در صراط مستقیم است که باعث این امر میشود.
وفا در عهد و پیمان نکردیم
خدا را یاد با ایمان نکردیم
چگونه از خداخواهیم درمان
که دردی از کسی درمان نکردیم
عکاس: همسفر لیلا، مرزبان خبری
تایپ: همسفر شبنم رهجوی راهنما همسفر فرشته و همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر پریسا اعضای لژیون سردار
ویرایش: همسفر پگاه رهجوی راهنما همسفر فرشته (عضو لژیون سردار)
تصویرگر: همسفر وجیهه (عضو لژیون سردار)
ارسال: همسفر لعیا (عضو لژیون سردار)
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
830