سلام دوستان امرالله هستم یک مسافر. نمیدانم از کجا شروع کنم و چقدر به عقب برگردم و از کجای گذشته تلخ زندگیام بگویم.
به قول استاد رعد: بایستی با خود فکر کنم و خود را مورد کاوش قرار دهم و از روزگار سختی که بر من گذشت پرده بردارم تا آنگاه لب به سخن گشایم.
روزهایی را به یاد میآورم که به خاطر جهل و ناآگاهی خودم و التیام سردرد خودم که بعد از سالها به تشخیص پزشکان مشخص گردید که حساسیت خونی است، شروع به مصرف تفننی قرص نمودم و نمیدانستم که با دستان خودم بذر اعتیاد را در وجودم میکارم. بعد از سالها سرخوشی و نشئگی روزی به خود آمدم که دیگر بدون مواد ادامه حیات برایم غیرممکن بود چون فاعل این کار خودم بودم. شروع به ترکهای ممتد کردم که راهی نبود و خدا را شکر در هیچ ان جی او و با هیچ روشی برای درمان و یا ترک خود اقدامی نکردم.
روز به روز به خود و خانوادهام آسیب وارد میکردم و بیشتر در منجلاب فرومیرفتم و هرچه تلاش کردم راهی پیدا نکردم. به خداوند بزرگ پناه بردم و خود را تسلیم محض قدرت مطلق نمودم و بعد از یک سال و نیم راز و نیاز و در زدن، قفل باز شد و پیام کنگره را از برادرم گرفتم.
بعد از یک ماه وارد کنگره ۶۰ بوشهر شدم. آن روز نگهبان نظم با رویی گشاده و با آغوشی گرم من را راهنمایی کرد و بعد از سه جلسه راهنمایی تازه واردین سفر خود را شروع کردم و وارد لژیون شدم و با چشم گفتن و گوش کردن به مشارکتها به نادانی خود پی بردم و یاد جمله نوشته شده بر سر در نشریات افتادم که نوشته بود «اول ندانی را بدان تا بدانی را بدانی» افتادم.
خودم را تسلیم محض راهنما کردم و بعد از چند جلسه راهنما من را با خودم و جسمم آشنا کرد و من فهمیدم که چه بلایی بر سر خودم آوردم و چه تخریبهایی بر خود وارد کردم و با چه پیوندهای نامیمونی روبرو هستم.
بنابراین فکر کردم که با صبر و تلاش و تعقل و جهانبینی باید از این سدها عبور کنم و بر کابوسها و افکار و القائات منفی غلبه کنم. پس اینجا نیاز به یک راهنما داشتم که راه را برایم هموار سازد و پستی و بلندیهایی را که یک روز خودش آن را تجربه کرده و از آن عبور کرده بود بدون هیچگونه چشمداشت و مزد و منتی در اختیار من قرارداد و من امرالله را که با دنیایی از خشم و توقع و جهنمی که فاعل آن خودم بودم و برای خودم ساخته بودم بیرون کشید و به من حیات و زندگی و شخصیت داد و من را با خودم و جسمم و دنیای اطراف خودم و همچنین با هستی و کائنات آشنا کرد.
همه انسانها در تلاش و کوشش هستند که وارد جهنم نشوند! اما من مسافر الآن ۱۱ ماه است که با درک آموزشهای راهنمای خودم و با روش Dst و داروی oT و با آموزشهای ناب معلمی راستین و عشقی بلاعوض از این جهنم با فرمانبرداری خودم و با چهرهای مصمم و خندان بیرون کشیده شدم.
قدردان زمانشان هستم و آرامش و آسایش امروزم را مدیون راهنمای خودم آقای مهدی و همسفرانم و راهنمای همسفرانم خانم فاطمه و آقای مهرزاد هستم. انشاءالله با سعی و تلاش و صبر و کوشش بتوانم در امتحانات پیش رو قبول شوم و همانطور که راهنما مرا از مرگ نجات داد، من هم بتوانم جا پای راهنمای خود بگذارم و به سایر انسانهای در بند مواد کمک و خدمت کنم تا خدمتگزار کوچکی برای کنگره باشم.
ثبت: مسافر اسماعیل (لژیون هشتم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
206