وقتی که وارد لژیون شدم پر از خشم بودم، پر از کینه و نفرت، هیچکس را دوست نداشتم حتی خودم را، از زمین، زمان و همه طلبکار بودم، شاکی از روزگاری که هیچ وقت به مراد دل من نمیگذشت. روی صندلی که نشستم راهنما داشت از وادی چهاردهم میگفت از عشق و محبت میگفت. درونم غوغا بود آن آرامش و انرژی مثبت را مثل نسیم خنک بر روح و جان خستهام حس میکردم، لبخندش اوج آرامش بود، آن نگاه مهربان که وقتی از سختیها میگویم مرا به صبر دعوت میکند و نور امید در دلم روشن میشود. بعدها فهمیدم راهنمایم خودِ خود عشق است، خود وادی چهاردهم است که خالصانه و با تمام وجود میخواهد راهنماییام کند، دستم را بگیرد و از تاریکیها خارج کند. گاهی مادرانه نصیحت میکند که مسافرت را رها کن، خودت باید تغییر کنی، مشکلی که در درون خودم هست را در بیرون نمیتوانم حل کنم. هر وقت وارد کنگره میشوم و ایشان را نمیبینم چشم انتظارش هستم که چه زمان وارد میشود و وقتی میآید قلبم آرام میگیرد. راست میگویند که هر کس شبیه نامش میشود خانم مهری پر از مهر است، پر از مهربانیست، خورشیدی است که بر روزهای سرد و تاریک زندگیم تابید و همه جای آن را روشن کرد. قبل از کنگره بخشیدن را بلد نبودم، خانم مهری بخشیدن را به من یاد دادند چرا که من لایق آرامشم و آرامش زمانی بهوجود میآید که خود و دیگران را ببخشم، به من آموختند چگونه میشود با کوچکترین چیزها از زندگی لذت برد، خندید و شاد بود. کمبودهای زندگی را که قطعاً حکمت خداوند است را نبینم، به داشتههایم نگاه کنم و شاکر خداوند باشم. خانم مهری عزیز واقعاً یکی از داشتههایی است که بهخاطرش همیشه سپاسگزار خداوند هستم. روز راهنما را به ایشان و راهنمای تازهواردین عزیزم خانم مریم تبریک میگویم و مطمئن هستم که پاداش و برکت آن را در زندگی خود خواهند دید.
نویسنده: همسفر رویا، راهنما همسفر مهری (لژیون دوم)
ویرایش: رابط خبری همسفر زینب، راهنما همسفر مهری (لژیون دوم)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلیخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
108