ضمن تبریک و شادباش به مناسبت فرارسیدن هفته راهنما، نظر شما را به گفتوگویی که بدین مناسبت با راهنمای باتجربه، اسیستنت رابط شعب خانم مرجان عزیز، ترتیب دادم جلب مینمایم.
لطفاً به رسم کنگره خود را معرفی نمایید.
سلام دوستان مرجان هستم همسفرِ کامران. کامران ۲۰سال مصرف آنتیایکس تریاک، شیره و الکل داشت، به روش DST با داروی اپیوم، ۱۸ماه و سهروز به راهنمایی آقای خدامی سفر کرد. راهنمای خودم در حال حاضر خانم آنی هستند. آزادی از اعتیاد ۱۶سال و ۵ماه و چندروز، در ادامه سفر نیکوتین به راهنمایی آقای مهندس داشتند، آزادی از نیکوتین ۱۱سال و سهماه و چندروز. رشته ورزشی کامران، والیبال و رشته ورزشی خودم بدمینتون.
برای دوستان از جایگاه اسیستنت و خدماتی که در این جایگاه ارائه میشود، توضیحاتی بفرمایید.
اسیستنتها به نوعی خدمتگزاران در بخش خانواده هستند که خدمت خود را زیر نظر دیدهبانِ همسفران انجام میدهند. خانم آنی کماندار در حال حاضر دبیر شورا و دیدهبان اسیستنتها میباشند. خدماتی که اسیستنتها در بخشهای مختلف انجام میدهند شباهت زیادی به خدماتی که دیدهبانِ آقایان انجام میدهد دارد اما قطعاً در آن سطح نیست؛ مثلاً ما در لژیونهای سردار اسیستنت داریم، همچنین اسیستنت مالی، اسیستنت ویلیام، اسیستنت راهنماها، اسیستنت راهنماهای تازهواردین، اسیستنت مرزبانها و همینطور تا آخر، البته یکسری از اسیستنتها هم به عنوان اسیستنتِ رابط، کار نظارت بر چند شعبه را بر عهده دارند و سرکشی امور مربوط به آن شعب را انجام میدهند.
در صور آشکار و پنهان یک رهجو چه تغییراتی باید ایجاد شود تا بتواند پلهپله جایگاههای خدمتی مختلف را تجربه کند؟
من فکر میکنم اولین اتفاقی که در صور پنهان باید بیفتد این است که به وسیله حس، یک دریچهای که درونی است باز شود. رهجو، خدمتهایی که در شعبه نسبت به خودش یا دیگران انجام میشود را میبیند؛ البته این موضوع نیازمند آن است که در قسمت حس، پالایش جزئی اتفاق افتاده باشد. این اتفاق از همان روز اول که رهجو وارد لژیون تازهواردین میگردد و توضیحاتی به او داده میشود که سیستم چگونه کار میکند و اعضایی که در حال ارائه خدمت به شما هستند، خودشان از این گذرگاه سخت یعنی همین مرحلهای که شما در آن قرار گرفتهاید عبور کردهاند. آرامآرام چشمان رهجو به اتفاقات اطراف باز میشود، خدمتگزارانی را میبیند که به او خدمت میکنند، از وقت و انرژی و زندگی و کار خود میزنند که آن چیزی که خودشان دریافت کردهاند را در اختیار همنوعان قرار دهند. این دیدن، بسیار مهم است. بعد از اینکه دیدن اتفاق افتاد آرامآرام، رهجو در کنار آموزشهای بعدی به این نتیجه میرسد که الآن وظیفه من این است که آن چیزی که دریافت کردهام را در اختیار دیگران قرار دهم. از اینجا صور آشکار شروع میشود؛ یعنی مرحلهای که خودش باید اقدام کند؛ او توجه کرده، دیده و حالا سعی میکند به فراخورِ مقطعی از سفر که در آن قرار گرفته است کاری که از دستش برمیآید را انجام دهد. در نهایت میبیند این جزئی از وظایف او در کنگره است که باید به انجام برساند تا به حال خوش برسد؛ پس چیزی که خیلی اهمیت دارد، دیدن است؛ یعنی رهجو به خوبی بتواند ببیند. وقتی که دید، خواسته در درونش آرامآرام شکل میگیرد. بعضیها خواسته را دارند اما خواسته زنگار بسته و در زیر خاکسترها مدفون شده است. با حضور در کنگره و آموزش گرفتن، حسها باز میشود و دیدن به شکل بهتری انجام میگیرد. خدمات دیگران را که میبیند خودش هم وارد قضیه میشود؛ البته این سؤال جوابِ طولانیتری دارد اما فکر میکنم از حوصله یک مصاحبه خارج باشد و همینقدر کافیست.
در اولین حضور شما در نمایندگی، چیزی که مرا مجذوب شما کرد، لحن آرام اما نافذ و چهره بشّاش شما بود، چگونه میتوان مسائل کاری و زندگی را داشت اما چنین آرام و خندان بود؟
امیدوارم واقعاً اینجور باشد که شما گفتید. من فکر میکنم هنوز راهِ بسیار زیادی باید طی کنم تا به نقطهای که شما فرمودید برسم؛ اما چیزی که مهم است و باید بگویم این است که تمام تلاشم را میکنم که حتماً برای مسائل کاری و زندگی، نقشهایی که در زندگی دارم، مسئولیتهایی که در کنگره دارم و وظایفی که باید انجام دهم برنامهریزی کرده و تلاش کنم تا آنها را به نحو شایسته به انجام رسانم. تلاش میکنم از آموزشهایی که هر روز و هر ساعت از کنگره میگیرم هم در کارم و هم در زندگیام استفاده کنم. فکر میکنم هنوز راه دور و درازی دارم. امیدوارم خداوند به من توان و قدرت بدهد تا یاد بگیرم و به آموختهها عمل کنم.
یادم میآید شما فرمودید یک رهجو در درجه اول باید گوش شنوا داشته باشد؛ راهنما چگونه میتواند این گوش شنوا را در رهجو ایجاد و تقویت کند؟
من در سؤالات قبلی هم گفتم که یک رهجو وقتی با آن حجم از ناامیدیها، ناکامیها، شکستها و اتفاقات وحشتناکی که برایش بهوجود آمده، وارد کنگره میشود، طبیعی است که حسهای او تحت تأثیرِ شرایط قرار گرفته و خیلی از مسائل را متوجه نمیشود، نمیبیند و نمیشنود. همه راهنمایان کنگره این مسئله را به خوبی میدانند و مهم است که اولین تلاشهای راهنما این باشد که رهجو را متوجه قضیه کند که تمام مسیری که در گذشته رفته و اتفاقاتی که برایش افتاده است؛ در واقع پیشنیازی برای مسیر جدید بوده است. آقای مهندس در سیدیِ وادی دوم این مسئله را بارها یادآوری کردهاند که اصولاً انسان تاریکیها را تجربه میکند تا به عظمت روشناییها پیببرد. این موضوعات را باید برای رهجو بازگو کنیم و شرایط را برای او کاملاً تشریح کنیم و بگوییم اگر اتفاقاتی در گذشته برای او افتاده است قطعاً برای رشد او مورد نیاز بوده و الآن باید تغییر جهت دهد و مسیر جدید را با استفاده از تمام نشانههایی که در اختیارش قرار داده میشود در پیشبگیرد. در هر مقطعی هر مسئوليت و وظیفهای که دارد را به انجام برساند، آن زمان است که پذیرش در رهجو بهوجود میآید و وقتی پذیرش ایجاد شد، هم گوش، شنوا میشود و هم چشم، بینا.
توصیه شما به راهنمایان، مرزبانان و ایجنت نمایندگیها چیست؟
این را نه به عنوان توصیه بلکه به عنوان یادآوری به خودم و همه عزیزانِ راهنما، مرزبان و ایجنت میگویم که هیچوقت نباید روز اولی که با آن وضعیت وارد کنگره شدیم را فراموش کنیم. وجودمان پر از ترس، ناامیدی، اضطراب و حقارت بود. پر از سرشکستگی و درد و رنج بودیم. همیشه آن روزها را به یاد بیاوریم و اگر امروز شرایط و فرصتی فراهم شده که خدمتگزارِ همنوعان خود باشیم توصیههای آقای مهندس در این مورد را جدی بگیریم. ایشان همیشه به ما توصیه میکنند که مردمدار باشید و از بالا به آدمها نگاه نکنید. این مسئله بسیار مهمی است که نقش ارزندهای در موفقیت ما در خدمتهایی که به انجام میرسانیم خواهد داشت.
از نظر شما رها کردن مسافر یعنی چه؟
رها کردن؛ یعنی یک همسفر به جای اینکه کارهای انجام شده توسط مسافر برایش مهم باشد و روی آنها تمرکز کند، انرژی خود را بر روی کارهای خودش بگذارد و تلاش کند که آموزش بگیرد و نقاط ضعفش را به نقاط قوت تبدیل کند و اشکالات خودش را اصلاح کند؛ این در یک کلام یعنی رها کردن؛ مثالی هم فکر میکنم که آقای امین در این زمینه فرمودند که یک باغبان وقتی بذری را میکارد، آب میدهد، کود میدهد، نورِ خورشید را برای آن فراهم میکند و خودش را کنار میکشد؛ قرار نیست بنشیند و به آن بذر نگاه کند تا رشد کند. وظیفه باغبان این است که شرایطِ محیط را فراهم کند، رشد گیاه بر عهده باغبان نیست. یک همسفر هم مانند همان باغبان است، باید شرایطِ خانه را برای رشدِ اعضای خانواده آماده نماید تا افراد بتوانند در کمال آرامش تفکر کنند و در نتیجه آن تفکر، تصمیمات درست بگیرند؛ بنابراین برای رسیدن به آن آرامش، همسفر باید به خودش رجوع کند و ایراد و اشکالات خودش را ببیند و سعی کند آنها را برطرف نماید نه اینکه فقط تاریکیهای دیگران را مشاهده نماید. بخش مهمی از تزکیه و پالایش هم همین است که آدم تاریکیهای خودش را ببیند و بر تاریکیهای دیگران تمرکز نکند، این مسئله بسیار مهم است.
با توجه به تجربهای که دارید، شگرد یک راهنما در برخورد با رهجوی معرکهگیر چه باید باشد؟
خیلی وقتها، کارهایی که انسانها انجام میدهند از سر نادانی و ناآگاهی است؛ یعنی واقعاً نمیداند این کاری که انجام میدهد چه عواقبی دارد و چه ضررهایی برای خودش و اطرافیان به ارمغان میآورد. به نظرم در این گونه موارد راهنما باید ترمز این رهجو را بکشد. اولین کاری که باید انجام بدهد این است که به صورت کلی در لژیون در مورد آن موضوع صحبت کند، اگر این ترفند جواب داد که بسیار عالی؛ اما اگر جواب نداد باید آرامآرام با رهجو به صورت خصوصی صحبت کند و او را از عواقب کاری که انجام میدهد آگاه نماید و هشدارهای لازم را به او بدهد. البته نظرِ شخصیِ من این است که تا جایی که امکان دارد به صورت غیرمستقیم به افراد آموزشهای لازم داده شود؛ اینگونه، نفعِ بیشتری دارد. من خودم همیشه از این قضیه استفاده میکنم؛ پس کاری که باید انجام بشود این است که راهنما، رهجو را در کنار خودش قرار دهد نه اینکه خدای نکرده مقابلش بگذارد، یکی این بگوید و یکی آن و نهایتاً کار به جایی برسد که خدای ناکرده جایگاه راهنما خدشهدار شود.
به عنوان کلام آخر، سخنی از نوع استاد و شاگردی بفرمایید.
من به هیچوجه خودم را استاد نمیدانم، همیشه شاگرد هستم و همچنان در حال آموزش گرفتن میباشم. امیدوارم بتوانیم هر مسئولیت در هر جایی که داریم تمام و کمال به انجام برسانیم. همیشه نگاهمان این باشد که از لحظهلحظه حضورمان چه در کنگره و چه در جامعه، آموزش بگیریم. هر اتفاقی که میافتد پیام و درس بزرگی برای ما دارد؛ پس از کنار این اتفاقات به سادگی رد نشویم و قدر لحظهها و حضورمان در کنگره را بدانیم. هر کاری در هر لحظه که انجام میدهیم قطعاً حسی را در درون ما ایجاد مینماید، حتی برخورد دیگران با ما باعث ایجاد یک حس در ما میشود، مهم این است که حواسم باشد که آن حس از چه جنسی است آیا به من برخورد؟ آیا ناراحت شدم؟ آیا نگران شدم؟ آیا مجبورم این حس را با خودم حمل کنم یا اینکه به راحتی میتوانم از آن بگذرم؟ اگر خدمتی انجام میدهم، مسئولیتی بر عهده گرفتهام، فکر نکنم حتماً باید همه آدمها آن را ببینند و به خاطر آن از من تقدیر و تشکر کنند یا در جایی اگر حضور پیدا میکنم همه باید من را ببینند و خوشآمد بگویند و بهبه و چهچه کنند. این حسی که در موقعیتهای مختلف به انسان دست میدهد بسیار مهم و تعیینکننده است و به من نشان میدهد که حرکتی که انجام دادهام درست است یا اشکال دارد. قطعاً اگر در این موقعیتها حس طلبکارانه، دلخوری و یا احساساتی از این نوع به سراغم آمد؛ یعنی راه را به اشتباه رفتهام، باید برگردم و مسیر را دوباره از جای درستِ آن آغاز و ادامه بدهم.
برای شما آرزوی موفقیت و تندرستی دارم. سلام گرم مرا به ایجنت محترم شعبه، خانم فرخنده، مرزبانهای محترم و همه عزیزانم در شعبه وکیلی یزد برسانید. امیدوارم در پناه خدای متعال صحیح و سلامت باشید.
از مصاحبه با خانم مرجان عزیز بسیار لذت برده و آموزش گرفتم. هفته راهنما را در رأس، به آقای مهندس و خانواده محترم ایشان و کلیه راهنمایانِ عزیزِ کنگره۶۰، علیالخصوص سرکار خانم مرجان عزیز و راهنمایان و ایجنت محترم نمایندگی وکیلی یزد تبریک عرض میکنم.
گردآوری: مسئول مصاحبه، راهنمای تازهواردین همسفر صدیقه
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر افضل
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
315