مینویسم تا بیکران و اعلام میکنم ای عرش پروردگار! ای تمام هستی! ای موجودیت تمام انسان! آیا قدسیهترین کلمه که تن را میلرزاند و آوازهاش در درگاه پروردگار محترم میپیچد کلمه راهنما است؟ من راهنمای خود را، بهترین آموزگار بیسوادیام در نهضت سوادآموزی میدانم. کسی که الفبا و واژگان زندگی را با صبوریاش به من آموخت.
ای تنها فرمانروای شهر وجودیام و تنها یاری بخش و دادرس بعد از خدا، خانم تینا! این اسم، تنها اسمی است که به اذن یزدان عصای من شد برای خروج از اعماق تنهایی. تنها چراغ روشن من شبگرد در آن اوهام تنهاییها و غم و غصههای بیکرانم. در آن بیعدالتیهایی که به خود روا میداشتم و مقاومتهایی که در تاریکیهای خود داشته و همچنان دارم، تنها کسی که چراغزنبوریاش در آن تاریکی خاموش نشد و برای من که از قدرت مطلق یاری خواستم کلمه تینا، تنها رمز باز شدن دروازههای وحشتناک درونیام بود که خداوند به من بنده القا و احیا نمود.
خداوند را شاکرم که این قدسیه، و این عروس راهور زیبای شهر وجودیم را به نام تینا برای کمک و یاری به من رساند تا با آن چراغزنبوریاش راه را بر من نمایان کند و من از اینکه با فوتهای بزرگ تا کوچک که همه آنها فقط از ترس رودررویی با واقعیتهای زندگیام و وحشت نمایان شدن حقیقت راه در تاریکیها و آن اوهام بود، سعی در از بین بردن آن چراغ نمودم شرمسارم. از راهنمای خودم در برابر خداوند بزرگ، تمنا دارم که مقاومتهای پیدرپی من در ماندن در آن تاریکیها را ببخشاید و در عوض به درگاه خداوند برای آن چراغی که هرگز نگذاشت خاموش شود سر سجده پایین میآورم.
من بهتنهایی توانایی حل مسائل عجیب و بسیاری که بر من گذشت را نداشتم اما او با آن عصای جادویی وجودیاش و با آن چراغی که با محبت و عشق بلاعوض در روشناییاش میکوشید، من را از آن باتلاق درآورد و اکنون من در چاکراه درب قرار دارم.
راهنما ازنظر من یعنی عشق، یعنی دلسوزی بیغلوغش، یعنی صبوری، یعنی توکل، یعنی ایمان، چیزهایی که به من ناامید، امید و روح بخشید. تنها کسی که اشک چشمانش را برای مداومت راهم هدیه کرد و من هم بهعنوان سرباز این راه، قدردان نفسهای این الهه میباشم و امید دارم که خداوند به او بالاترین مرتبه عروج را عطا کند.
من خوب میدانم که چه وحشتناک بود آن دخمه و حال که در آستانه این دریچه که برایم بستهشده بود قرار دارم، برای ترقی در مراحل والا توسط آن عصا که راهنمایم میباشد، نهایت سعی و تلاش خود را میکنم.
از خداوند ممنونم که به من اذن داد تا برای پیشرفت و شناخت وجودم قدم بردارم و شکرگزارم از همه انرژیهای بیکران خداوندی که در چشمه خانم تینا توسط کنگره و بهخصوص آقای مهندس دژاکام استاد بزرگ، قرار داد تا من بهار در تاریکی که اصلاً امید به بیرون آمدن از آن را نداشتم چیزی به نام امید و عشق در وجودم سرازیر گردد و من هم دستانم را به سمت آسمان و خداوند به نشان تشکر و سپاس بالا میگیرم و دست و پای راهنمای گرانقدرم را میبوسم و بهوضوح میگویم بعد از مادرم، بهشت زیر پای راهنمای عزیزم میباشد.
رابط خبری: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر تینا (لژیون ششم)
نویسنده: همسفر بهار رهجوی راهنما همسفر تینا (لژیون ششم)
ویراستار: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
65