دومین جلسه از دور پنجاه و نهم سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰،نمایندگی پرستار با استادی ایجنت محترم مسافر حامد،نگهبانی راهنما مسافر مسعود و دبیری راهنما مسافر میلاد در روز دوشنبه مورخ۱۴۰۳/۰۲/۱۰ و با دستور جلسه `` جشن هفته راهنما`` راس ساعت ۱۷ برگزار گردید.
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان حامد هستم یک مسافر. اول از همه خدا را شکر میکنم که این جایگاه را در جشن راهنما تجربه میکنم، یک حال و هوای خاصی دارد و دو سه روز هست که حال خوبی دارم .این هفته را خودم خیلی دوست دارم، اول تبریک میگویم به بنیان کنگره ۶۰ و به همه راهنماهای سراسر ایران،به راهنماهای شعبه پرستار، همکاران، دوستان و سروران عزیزم تبریک میگویم، امیدوارم اجر و برکت خدمتی را که دارند انجام میدهند ،در زندگیشان جاری هست،جاریتر شود،همچنین به دوستانی که قبلاً لژیون داشتند و تحویل دادند و تعدادی از آنها امروز تشریف آوردند قدم بر سر چشم خود من گذاشتند خیلی خوش آمد میگویم،همچنین کسانی که هنوز لژیون نگرفتند و در جمع ما کسانی هستند که در صف انتظار این جایگاه هستند که امیدوارم زودتر برایشان اتفاق بیفتد.
این هفته را خیلی دوست دارم جایگاه راهنمایی را خیلی دوست دارم بهترین اتفاقی که در زندگی حامد میتوانست بیافتد همین اتفاق بود،فکر نمیکنم که در زندگیم بابت هیچ اتفاقی به اندازه راهنمایی خوشحال شده باشم.
در کنگره یک اصل و اساسی وجود دارد که میگویند کمک فرد رها شده از دام اعتیاد به فرد در حال مصرف،کسی که خواهان رهایی است میپذیرد که اعتیاد دارد شروع به سفر کردن میکند و برای این اتفاق صرفاً رها شدن کافی نیست،یک سری امتحانات و مسائل دارد که باید پشت سر گذاشته شود.
آقای صداقت یک روزی در جلسه راهنمایان حرفی زدند که هیچ وقت فراموش نمیکنم و آن این بود که ما شاید برای دریافت این شال راهنمایی هزاران سال به انتظار نشستهایم.
در رابطه با جایگاه راهنمایی اگر بخواهم نظر خود را بیان کنم،با توجه به آموزشهایی که در کنگره گرفتهام،در داستان آفرینش یک آدم و حوایی وجود داشتند در سرزمینی به نام بهشت زندگی میکردند فرمانی برای آنها صادر میشود مثلاً از این درخت نخورید و حالا در اثر وسوسه یا هر چیز دیگری که وجود داشته است از این درخت مصرف میکنند که درباره میوههای آن درخت روایات مختلفی وجود دارد،در کنگره میگویند که اساس گم کردن راهمان به دلیل نافرمانی است یعنی من حامد برایم فرمانی وجود دارد،آن را نقض میکنم دچار گمراهی میشوم و برای اینکه دوباره راه را پیدا کنم باید فرمانها را اجرا کنم.
در کنگره بر اساس آموزش بحثی که راجع به دانایی میکنیم،راهنماها در بحث آموزش ورود میکنند یعنی ارتباط راهنما و رهجو بر اساس انتقال اطلاعات است،در کنگره ۶۰ راهنمایی به معنای نشان دادن راه به رهجو است و در عین حال هر راهنما خودش یک رهجو است.
اعتقاد قلبی من این است که کسی در کنگره ۶۰ با کیفیت به رهایی میرسد و ادامه میدهد تا راهنما بشود و بتواند موفق عمل کند که در درجه اول آن مطالبی که راهنمای خودش به او گفته است انجام دهد یعنی وقتی راهنمایش به او میگوید که سی دی بنویس، سیدی را بنویسد، اگر میگوید پیراهن سفید بپوش، بپوشد،مشارکت بکن، مشارکت نکن و... چون در پشت این قضیه حتماً تفکری وجود دارد یعنی همین فرمانبرداری را وقتی از راهنمایم انجام میدهم آن وقت میتوانم جایگاههای بعدی را هم تجربه بکنم،اگر راهنما به من بگوید که برو به سقوط آزاد و من نروم مطمئناً به رهایی نمیرسم به مرحله و پله بعدی نخواهم رسید اگر به من میگوید که در جلسه مشارکت انجام بدهم ولی من انجام ندهم به رهایی نخواهم رسید و یا بالعکس.
ما داستانمان در کنگره این است که فرمانبرداری را یاد بگیریم و تبدیل بشویم به یک فرمانده. آقای اشکذری فرمودند که راهنمایان معصوم نیستند اما در حوزه اعتیاد از یک سری گردنهها و مراحل رد میشوند و بعد از آن میتوانند هم پیمان شوند با یک تازه وارد تا او را هم از آن گردنهها و سختیها عبور دهند چون وقتی یک راهنما وارد لژیون میشود و رهجو پذیرفته میشوددر کنگره من این احساس را دارم و مطمئنم اکثر راهنما ها همین حس را دارند که وقتی در پشت شال راهنمایی قرار میگیرند صاحب یک زور و قدرتی میشوند،به عنوان مثال زمانی که یک افسر راهنمایی و رانندگی را ما در خیابان میبینیم چون پشت آن یگان هایی وجود دارند و یک قدرتی پشتش هست به خاطر همین موضوع است که ما از آن اطاعت میکنیم وگرنه اگر همین شخص در حالت عادی بدون سمت جلوی ماشین ما را بگیرد شاید با آن با عصبانیت برخورد کنیم در کنگره هم همینطور است کسی که راهنما میشود از یک صور دیگر صاحب یک قدرت هایی و توانایی هایی میشود یعنی شرایطی فراهم میشود که من حامد میتوانم این قدرت ها و توانایی ها را کسب کنم به عنوان مثال یک نمونه از این توانایی ها برای من حرکت از ناامیدی به امیدواری بود،یعنی من حامد اصلأ نمیتوانم ادعا کنم که صاحب یک تفکر کاملی هستم نه اصلا چون هنوز هم یکسری مشکلات در زندگیم دارم که نمیتونم آن را حل بکنم، هنوز هم مسئولیت خیلی چیزها را در زندگی خود نپذیرفتم و اگر هم پذیرفتم تمام تلاشم را برایش نمیکنم چون هر کدام از ماها در حال طی کردن مسیر خاص خودمان هستیم ،یک راهنمایی تخته گاز میرود اما من حامد ممکنه ذره ذره در حال حرکت باشم اما کنگره ۶۰ این فرصت را رایگان در اختیار من حامد گذاشته است و یک شال به گردن من انداخته است که در تک تک رهجوها بتوانم خودم را ببینم،در یکی از رهجوها منیت را میبینی که خودت همان جنس را داری و اگر بتوانی به او کمک بکنی که از آن گذر کند به خودت هم کمک خواهی کرد،یک نفر نافرمانی میکند،یک نفر دیر می آید و...به نظر تمام خصوصیات خودش را در رهجوهایی که در لژیون هست میتوان پیدا کرد چون حس ها مشابه است و آدم های هم حس همدیگر را جذب میکنند،خیلی خوش حال هستم که به عنوان راهنما دارم در کنگره زندگی میکنم چون از آن زمان که در کنگره راهنما شدم سبک زندگیم واقعا عوض شد،بعضی از دوستان را از قبل از راهنمایی و بعد از راهنمایی شان ، کاملا میشود لمس کرد یعنی میبینیم که زمانی که در لژیون مینشینند قشنگ توانایی ها و کارکرد و رنگ و بوی آنها و همه چیز آنها عوض میشود،از خدا میخواهم این اتفاق برای من هم بیافتد یعنی هر کدام از ما بتوانیم بهترین استفاده را بکنیم چون کنگره یک سفره ای است بی انتها که من بر اساس خواسته ام و بر اساس پذیرشم و توانایی و فرمانبرداریم و بر اساس آموزش ها و تجربیاتی که در کنگره میکنم میتوانم از این سفره استفاده بکنم ،من از خودم تشکر میکنم واقعا ،چون من برای راهنمایی تلاش کردم تا صاحب این جایگاه بشوم برای هیچ جایگاهی در زندگیم به این اندازه واقعا تلاش نکردم و بابت این موضوع خیلی خوشحالم چون بعد از آن موفقیت های من بیشتر شد و حرف من زورش بیشتر شد و هیچکس به راحتی نمیتوانست سر من را کلاه بگذارد اما قبلا اینطور نبود و راحت جنسم را از دستم در می آوردند ،الان خیلی سخت میشود من را نا امید کرد چون میدانم هر سختی که الان برای من وجود دارد اگر از آن عبور کنم یک مرحله ظرفم و سایزم بزرگتر میشود ،برای همه کسانی که تازه وارد کنگره شدند میخواهم بگویم و شاید الان دومین یا سومین جلسه ی آنها باشد و شاید حرف ها من برای آنها عجیب باشد ولی من آمدم اینجا در کنگره جالبترین بخش آن برای من در جلسات اول راهنماها بودند ،فرودگاه رفتید همه و دیدید کسانی که از خارج وارد کشور میشوند یک برق و نور خاصی دارند و هنوز وارد این سرزمین عجایب نشدند وگرنه بعد از چند هفته به رنگ و حال خود برمیگردند ومن وقتی وارد کنگره شدم احساس میکردم راهنما ها پشت گیت فرودگاه ایستاده اند و اصلا به چهره ی آنها نمیخورد که قبلاً مصرف کننده بوده باشند و یک نوری چهره ی آنها داشت و جذابترین بخش کنگره برای من این بود و من خیلی دوست داشتم این جایگاه را تجربه کنم و خدا را شکر که شد،امیدوارم هرکس که اینجا نشسته است و خواسته اش را دارد در تیر ماه امتحان را با قدرت شرکت کند ،پیشنهاد میکنم که این کار را بکنید، این را به جرات میگویم که هیچ نعشگی به اندازه آن لحظه ایی که یک نفر را میبرید برای رهایی خدمت آقای مهندس نیست برای من نبوده یعنی بعضی وقت ها چند روز پاهای من روی زمین نیست عذر میخواهم زیاد صحبت کردم باز هم تبریک میگویم به همه ی راهنماها و امیدوارم که در مسیر نور بتازند و بتازند،ممنونم که به صحبت ها من توجه کردید.
عکاس :مسافرحسن از اژیون دوم،مسافر دانیال
تایپ و ویراست :مسافر رضا از لژیون ششم و مسافر دانیال از لژیون دوازدهم
بارگزاری :مسافر دانیال
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
694