جلسۀ دوازدهم از دوره هفدهم سری کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی دهخدا قزوین به نگهبانی همسفر زهرا، دبیری همسفر سمیه و استادی همسفر محدثه با دستور جلسۀ «هفتۀ راهنما» در روز دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ رأس ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
دستور جلسه، هفتۀ راهنما است. جا دارد که این هفتۀ قشنگ را خدمت بنیان کنگرۀ ۶۰، آقای حسین دژاکام، خانوادۀ محترمشان، خانم آنی بزرگ، دخترهای گلشان و استاد امین بزرگوار تبریک بگویم؛ اگر ایشان و خانوادۀ ایشان نبودند معلوم نبود که سرنوشت ما چه میشد، بهجای نشستن بر روی این صندلیها کجا بودیم یا اصلاً زندگی وجود داشت یا خیر؟ خدمت ایشان تبریک میگویم، با تدبیر و تلاششان امروز کنگرۀ ۶۰ به این نقطه رسیده است و چنین جشنهایی گرفته میشود که بتوانیم از آنها آموزش بگیریم. تبریک میگویم به آقای کوروش آذرپور که نمایندگیهای استان قزوین واقعاً مدیون بزرگواری و پشتکار این مرد بزرگ هستند؛ از روز اول که شروع نمایندگی استان قزوین زده شد، آقا کوروش بودند تا لحظهای که آن سانحه برایشان رخ داد. مطمئن هستم که در نمایندگیهای استان قزوین حضور دارند؛ میشود احساس کرد که یاد، محبت و عشقشان در قلب تکتک ما و نمایندگیها جاری است. به همسفرشان، خانم شهره تبریک عرض میکنم.
خدمت تمامی راهنمایان و راهنمایان تازهواردین تمامی شعب کنگرۀ ۶۰ تبریک میگویم، بهخصوص راهنمایان قسمت مسافران و همسفران شعبۀ دهخدا. خدمت راهنمایان بزرگوار خودم، خانم نرگس و خانم ناهید عزیز که زحمت کشیدهاند و امروز اینجا حضور پیدا کردند تا از ایشان انرژی بگیریم، تبریک میگویم. من هرچه دارم از راهنمایانم دارم. از این عزیزان انرژی میگیریم و به این عزیزان تبریک عرض میکنم. با خودم فکر میکنم، زمانی که وارد کنگره شدم و از پلههای نمایندگی فرهنگسرای کرج پایین رفتم، اگر در آن روز راهنمایم نبود، قطعاً من امروز این جا نبودم. از راهنمای سفر اول و سفر دومم، خانم ناهید عزیز که خیلی برایم زحمت کشیدهاند، متشکرم و دستشان را میبوسم. تبریک و خیرمقدم میگوییم خدمت راهنمایان تجلیل شدۀ نمایندگی دهخدا که امروز زحمت کشیدند و حضور پیدا کردند داخل نمایندگی، خیلی خوشحال هستیم از این بابت و به تکتک رهجویان نمایندگی دهخدا تبریک عرض میکنم.
از لحظهای که آمدم در حال مشاهده هستم که چه شور و هیجانی در شعبه حاکم است برای اینکه یک روز قشنگ را رقم بزنند، هم برای خودشان و هم برای زحماتی که راهنمایشان در این مدت کشیده است، واقعاً با عشق حضور پیدا کردند. عزیزان از صبح در حال فعالیت هستند تا زمانی که نگهبان عزیز جلسه را شروع کنند، از تکتک شما ممنون هستم که این همکاری را با من و گروه مرزبانی انجام دادید تا امروز در کنار همدیگر یک روز خوب و عالی را رقم بزنیم و سرشار از انرژی، عصر به خانههایمان برگردیم. از همهتان ممنون هستم و بهتان تبریک میگویم.
دستور جلسه، هفتۀ راهنما است و امروز جشن داریم. همانطور که میدانید و همیشه حضور پیدا کردهاید در کنگره چندین جشن وجود دارد؛ جشنها و هفتههای مبارک و پر شگون وجود دارند که دور هم جمع بشویم و در اصل قدردانیکردن را از کسانی که برایمان، چه در داخل کنگره و چه در بیرون زحمت کشیدهاند را یاد بگیریم. به قول آقای مهندس که میگویند؛ هر کس که قدم کوچکی برای تو، زندگی تو و در راستای آموزش تو برداشته است، باید قدردان و سپاسگزارش باشی، حتی اگر آن انسان در بیرون از کنگره حقوقی دریافت میکند یا در کنگره که همه چیز رایگان است، بههرحال برای من زحمت کشیده است و وظیفۀ من است که از ایشان قدردانی کنم.
جایگاه راهنمایی در کنگرۀ ۶۰، جایگاه خیلی خاص و ویژهای است؛ برای این که از حساسیت و اهمیت زیادی برخوردار است. به نظر من راهنمایان خط مقدم آموزش در کنگرۀ ۶۰ هستند و رابطۀ مستقیم با تازهواردینی دارند که بهر امیدی از در کنگره وارد میشوند. رهجویی که وارد لژیون میشود زندگیاش، نهتنها دررابطهبا درمان اعتیاد، بلکه تمامش را به دست راهنما میسپارد، دررابطهبا هر موضوعی، هرچند کوچک با راهنمایش مشورت میکند و همانطور که آقای مهندس میگویند؛ اگر ما میخواهیم فرد موفقی باشیم باید از آموزشهای کنگره جلوتر باشیم، باید به همۀ قوانین و حرمتهای کنگره واقف باشیم تا بتوانیم بهدرستی رهجویی را که بهر امیدی و برای ساختن زندگیاش وارد لژیون میشود را راهنمایی و هدایتش کنیم تا او بتواند تغییری هرچند کوچک در رفتار، کردار و خلق و خویش ایجاد کند و یک زندگی بهتری برای خودش بسازد.
همانطور که میدانید و آقای مهندس بارهاوبارها تأکید کردهاند؛ ما نمیخواهیم خدایی ناکرده نوچه پرورش دهیم، ما برای کنگره رهجو پرورش میدهیم. به نظر من خدمت راهنمایی نصیب هرکسی نمیشود. من همیشه دربارۀ خودم میگویم که خداوند اذنش را برای من صادر کرده بود، من را لایق این جایگاه دانسته بود و انشاءالله همانگونه که خداوند به من اعتماد کرد، من نیز بتوانم در این جایگاه و مسیر فرد موفقی باشم، بهدرستی آموزش بگیرم و آموزشها را بهدرستی انتقال دهم تا خروجیهایی که از لژیون من بیرون میآیند انسانهای موفقی باشند. آقا کوروش میگفتند که در کارخانههایی که قالب خاصی دارند، اگر قالبی که در کارخانه هست قالب نقص داری باشد، خروجی که از آن بیرون میآید، دارای همان نقص است؛ زیرا قالب نقص داشته است، اما اگر قالب بدون نقص باشد، به طبع خروجیها نیز بدون نقص خواهند بود و ما راهنمایان نیز چنین هستیم.
تنها اینکه من بخوانم و قبول بشوم نیست. راهنما شدن در کنگره مراحل سختی دارد، حتی از آزمون ورودی دانشگاه خیلی سختتر است. اگر من مراحل را پشت سر بگذارم، اما اگر زمانی که این شال را بر گردن انداختم، یادم رفت که دیروز چه بودهام و امروز چه هستم یا اینها نتیجۀ زحمات چه کسی است، آن کسی که باخته است من هستم و به طبع خروجیهایی که از لژیون من بیرون میآیند ناخودآگاه نقص دار هستند. حالا که خداوند این اذن را برای ما صادر کرده و ما را لایق این جایگاه دانسته است، انشاءالله بتوانیم بهدرستی در این جایگاه خدمت کنیم و با سربلندی از این جایگاه خارج شویم. من همیشه به خودم یادآوری میکنم که محدثه در هر جایگاهی که قرار میگیری، یکجور خدمتکن که اگر خدمتت را تحویل دادی، رویت بشود در چشم افراد نگاه کنی، بتوانی کنار افراد و روی این صندلیها بنشینی و در کنار آنها جایگاهی داشته باشی. اگر اینجور خدمت کنم سربلند و موفق هستم، لازم نیست که کسی از من تعریف و تمجید کند، زمانی که شب سرم را روی بالش میگذارم خیالم از وجدان خودم راحت است و میگوییم که کارم را طبق قوانین، بهدرستی و همراه بامحبت انجام دادهام؛ اگر غیر از این باشد، کسی که ضرر میکند من هستم.
به قول آقای مهندس؛ فاصلۀ بین خدمت و خیانت یک مو هست، اگر من غفلت کنم، خدمت تبدیل به خیانت میشود. به قول آقای کوروش آذرپور که میگفتند؛ دنبال کلمۀ بزرگ نگردید، خیانتکردن چیز سختی نیست. بهعنوانمثال من باید دو کیلو از یک جنسی بفروشم، اگر یک کیلو و نهصد و پنجاه گرم بفروشم، همین پنجاه گرم میشود خیانتکردن. من قسم خوردهام و پیمان بستهام که طبق یک اصولی در این جایگاه خدمت کنم. اگر کموکاستی داشته باشم، خیانت کردهام و خدمت من تبدیل به خیانت میشود. اینها را گوشزد کردم به خودم که قدر این جایگاه و این صندلی که رویش نشستهام را بدانم و بهدرستی خدمت کنم تا هم برای خودم آموزش داشته باشد و هم برای عزیزان و رهجویانم.
حالا اگر از زاویۀ رهجو بخواهم بگوییم؛ من هم راهنما بودهام و هم رهجو هستم. قدردانی در کنگرۀ ۶۰ به همۀ افرادی که میآیند و وارد این مجموعه میشوند آموزش داده میشود. گرفتن همۀ این جشنها در کنگره به این دلیل است که من قدردانی را یاد بگیرم و سپاسگزار کسانی باشم که حتی یکقدم کوچکی در زندگی من و برای من برداشتهاند، حالا راهنما که جایگاه خاص و ویژهای دارد. راهنما برای من و تغییر زندگیام ساعتها وقت گذاشته است. الان اگر یک مشاوره برویم که من خودم تجربهاش را داشتهام، بیشتر خودم صحبت میکنم، نیم ساعت هم وقت میدهند، یک چیز در حد چهار یا پنج دقیقه تحویل میدهند و هزینۀ زیادی هم میگیرند، از آن جا بیرون که میآیم خیلی هم خوشحال هستم. علم راهنما بسیار بالاست و به قول آقای مهندس؛ راهنمایان کنگرهٔ ۶۰ از خیلی دکتر و مهندسهایی که در زمینۀ اعتیاد تحقیق میکنند، علمشان بالاتر است، برای اینکه خودشان در مرحلۀ حقالیقین هستند، اما آن انسانی که در بیرون از کنگره در حال تحقیق است، در مرحلۀ علمالیقین قرار دارد، یک چیز را یاد گرفته و ارائه میدهد. در اینجا تکتک راهنمایان در این قضایا حضور داشتهاند و مشکلات را پشت سر گذاشتهاند، حال آمدهاند و در جایگاه راهنما قرار گرفتهاند که رهجو را هدایت کنند تا جاهایی که خودشان به بنبست یا پستیوبلندیها خوردهاند را به رهجو نشان دهند و هدایت و راهنماییاش کنند، بلکه این اتفاق برای او نیفتد.
این هفته وظیفۀ من رهجو است تا آنگونه که لایق راهنما است از او تشکر کنم. همانطور که آقای مهندس گفتند؛ تشکر به زبان است و من وظیفه دارم با سخن از راهنمایم تشکر کنم. خود من امروز از صبح که بیدار شدم، پیش از اینکه شروع کنم برای آمادهشدن و به شعبه آمدن با راهنمایانم تماس گرفتم و تبریک گفتم، با هر کس که فکر میکردم زحمتی هر چند کوچک در این راستا برای من کشیده است تماس گرفتم، تبریک گفتم و بعد در شعبه حضور پیدا کردم. وظیفۀ ما است که در سخن از راهنمایانمان تشکر کنیم، دلی از ایشان ممنون باشیم و در عمل و حرکت هم که جای خود را دارد که همۀ ما به این قضیه واقف هستیم. من باید برای راهنمایم ارزش قائل بشوم. الان پاکتها برداشته شده است، مگر اینکه مراسم خاصی باشد. خیلی وقتها مشاهده میکردم که رهجو تازهوارد کنگره میشود، بهعنوانمثال تولد راهنمایش یا هم لژیونیهایش است، تازه به دنبال پاکت میگردد، یکتکه ورق پیدا میکند که دلنوشته بنویسد. من اگر برای فردی که میخواهم به او پاکت بدهم، ارزش و احترام قائل باشم، این زمان را در خانه برایش میگذارم و یک پاکت قشنگ برمیدارم، یک پول نو پیدا میکنم، یک دلنوشتهٔ کوچک در حد تبریک و تشکر مینویسم، میآورم و تقدیر و تشکرم را انجام دهم.
چند روز پیش یکی از عزیزان شال دار که رهجوی خودم بودند با من تماس گرفتند و گفتند که در مورد قدردانی در هفتۀ راهنما باید با رهجویان صحبت کنیم، گفتند من نمیتوانم این کار را انجام بدهم، اصلاً رویم نمیشود که بخواهم به رهجو بگویم که از من راهنما قدردانی و تشکر کن. من گفتم که این نیز یک آموزش است و وظیفۀ تو بهعنوان یک راهنما دادن این آموزش به رهجو است، تو باید این آموزش را به رهجو بدهی. راهنمایی که نتواند چنین تغییر کوچکی را ایجاد کند، چگونه میتواند تغییرات بزرگ را در رهجو ایجاد کند؟ بنابراین وظیفۀ ما هست. این نیز یک آموزش است و باید از طریق راهنما به رهجو انتقال پیدا بکند.
انشاءالله که امروز بتوانیم به نحو مطلوب از راهنمایانمان قدردانی بکنیم. واقعاً با هیچچیز نمیتوان زحمات این راهنمایان را جبران کرد، اما وظیفۀ ما هست که در حد توان خودمان انرژی بگذاریم برای راهنمایمان و سعی و تلاش کنیم که جشن خیلی خوب و روز خیلی خوبی را برای راهنمایمان رقم بزنیم. انشاءالله که در کنار هم بتوانیم این روز را رقم بزنیم و با حس خیلی خوب از این نمایندگی خارج شویم.
و در ادامه گزارش تصویری از مراسم جشن هفتۀ راهنما «نمایندگی دهخدا»؛
عکاس: همسفر سپیده، راهنما همسفر مریم (لژیون اول)
تایپ و ویرایش: همسفر سحر، راهنما همسفر اعظم (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر مطهره، راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
همسفران نمایندگی دهخدا قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
527