جان اندیشه
🔅🌱
میدوم همپای طفلان در چمن
رقص جان پیداست از لبخند من
🔆🌱
سر به شوق دلربایان میدهم
لیک سودای تو باشد در سخن
🔆🌱
همچو طفلی کو به انگشت نشان
مینمایاند درون اندر دهن،
🔆🌱
در طلب میآرم و میخواهمت
خوشتر این باشد مرا رنگینکمن
🔆🌱
این همه خواهان شدن که چاره نیست!
من در اینجا تو نشینی در یمن!
🔆🌱
نِی عروسک میشوی در مُلک من
نِی چو قدیسی که سوزد اهرمن
🔆🌱
نِی تعصب میبری در کار جان
نِی به خاموشی کشانی سرشکن
🔆🌱
من تو را خواهم که جان را فرّ شوی
پر بسوزانم به شمع انجمن
🔆🌱
پس کجا شاید مر این کودک شدن؟!
که نشیند پای شرح این کهن!
🔆🌱
داستان نُزهت آموزد ز تو
راستی مُشک آهوی خُتن
🔆🌱
از گل آموزد که جان را بیدغل
پرده درّد هم نماید پیرهن
🔆🌱
دل نوازد گر نُتی بر رازها
جان یکی باشد ولو در هر دو تن
🔆🌱
این چنین باید به خلوت پا نهم
کودکی باشم به جان رویینه تن
🔆🌱
هر دو زانوی ادب را خم کنم
مرمرا این من شدن هم نیممن
🔆🌱
قیمتی دارد سیاحت با رُخت
شرط عقلم کی بگنجد در ثمن!
🔆🌱
رهنمایی تا نمایی یک نشان
تا رسانی قطب یخ بر ترکمن
🔆🌱
آشتی را هم تو فرصت دادهای
هم به امواج و به اضدادی چو من
🔆🌱
تو به ایمان رشتهها را بافتی
رشتهای از عشق و زنجیری پهن
🔆🌱
عقل را هم تو بدان انگاشتی
تا خودی سازی نه بندی و رَسَن
🔆🌱
من که بودم کودکی ناموخته
خام و کام و در پی اندوختن،
🔆🌱
تو رهاندی هم خودم را از خودم
جان اندیشه فزون کردی ز تن
🔆🌱
سر به حُرم حرمتت پایین کنم
شال خدمت چون برآویزی به تن
🔆🌱
سروده شعر: راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
عکس: همسفر پریسا، راهنما همسفر زهرا (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا، راهنما همسفر لیلا (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی صادق قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
112