از تمام راهنمایان نمایندگی وکیلی خواستم تا به سؤال زیر پاسخ دهند. در بخش پنجم این گفتوگو، پاسخهای سه نفر از راهنمایان محترم تازهواردین را تقدیم نگاه شما عزیزان مینمایم.
با توجه به اینکه انسان جهت رشد و ارتقای خود لازم است در تمام مراحل زندگی، آموزش ببیند لطفاً بهترین، باارزشترین و بزرگترین آموزشی که از شخصیتهای زیر گرفتهاید را برایمان بازگو نمایید.
آقای مهندس دژاکام
راهنمای محترم خودتان
یکی از دوستان هملژیونی
یکی از رهجویان خودتان
سلام دوستان الهام هستم همسفر
در مورد آقای مهندس دژاکام؛ آقای حسین دژاکام یک دانشمند بزرگ هستند، یک انسان پرتلاش، با پشتکار فوقالعاده و برای تحقّق اهداف خود خستگیناپذیر، یک الگوی بینظیر برای تمامی انسانها، بزرگمردی که نتوانستن را به توانستن تبدیل کردند.
روز اولی که وارد کنگره شدم، جو پرانرژی و حال خوب آنجا را دوست داشتم و بسیار تعجب کردم از انسانهایی که آنجا بودند، با خود گفتم مگر میشود آنها روزی مصرفکننده بوده باشند، مگر چه اتفاقی برای آنها افتاده که از اهداف بزرگ و آرزوهای شیرین حرف میزنند؟ چیزهایی که هیچوقت به آنها حتی لحظهای فکر نمیکردم و از نظرم رسیدن به آنها محال بود، اما با گذشت زمان فهمیدم کنگره۶٠ دانشمند بزرگ و توانمندی دارد و آموزشهای خالصانه و درستی را به راحتی در اختیار ما میگذارند و اگر من، خوب بشنوم، خوب ببینم و درست حس کنم، قطعاً به خواستههای دوردست خود، نزدیک میشوم و از هر لحظه زندگیام لذت میبرم.
حال با دیدن تحقیقات و فعالیتهای ایشان برای درمان بیماریهای مختلف، تمام تلاشم را میکنم تا ذرهای خدمت برای رسیدن به اهدافشان انجام بدهم.
در مورد راهنمایم؛ تا همیشه و تا ابد مدیون راهنمایم هستم و هرلحظه با یاد آموزشهای ناب ایشان از زندگیام لذت میبرم.
روز اولی که وارد لژیون شدم و خانم افسون را دیدم، حس غریبی نسبت به ایشان داشتم و هیچوقت فکر نمیکردم انسانی در این دنیا باشد که بتواند به من بگوید تمام مشکلات و حال بد زندگیات به خاطر ناآگاهی خودت است، بعد از گذشت چند جلسه، دیگر برای رفتن به جلسه لحظهشماری میکردم؛ چون یکی پیدا شده بود که داشت آدرس خودم را به خودم میداد تا من از تاریکی و ناامیدی نجات پیدا کنم. وقتی دیدم خانم افسون به همراه چند راهنمای دیگر مسافت طولانی را برای رسیدن به جلسه طی میکنند تا به من آموزش و دلگرمی بدهند، بیشتر خود را موظف دانستم که برای رسیدن به هدف نهایی تلاش کنم و برای از خودگذشتگیهای ایشان سر تعظیم فرودمیآورم، ایشان با عشق و محبت من را به حیات شیرین امیدوار کردند. آن روزها و لحظات بهترین روزها در تمام عمرم هستند، از خداوند میخواهم برکات خدمتهای ارزشمندشان در زندگیشان جاری و ساری باشد.
در مورد هملژیونیهای عزیزم؛ که حسی قویتر از حس خوهرانه نسبت به آنها دارم و خاطراتی شیرین و دلنشین را با هم رقم زدهایم. بعد از وارد شدن به لژیون، دایره دوستانم تغییر کرد و آنها جزء نزدیکترین دوستان من شدند که از تجربیات آنها استفاده میکردم. در آن حلقه، دیگر احساس تنهایی نداشتم. همه کسانی که دور هم جمع شدهایم برای رهایی و رسیدن به حال خوب باید در برابر تمام نیروهای بازدارنده مقاومت کرده تا با فرمانبرداری و روبهرو شدن با مشکلات و حل آنها به خواسته خود دست یابیم.
در مورد رهجوهای خودم؛ من در جایگاه خدمتی راهنمای تازهواردین، دیدم تازهواردینی که همواره در تلاش برای پیدا کردن راهی برای رسیدن به آرامش حقیقی هستند. آنها به هر دری میزنند تا از این بلای خانمانسوز که مسافرشان را درگیر کرده نجات پیدا کنند و من خوشحال میشوم از اینکه میتوانم به آنها بگویم به جای درستی آمدهاید. من از این جایگاه خدمتی بسیار آموزش گرفتم و لحظهبهلحظه از تمام توان و دانستههایم استفاده کردم تا بتوانم به یک نفر بگویم که به یک مکان مقدس آمده و میتواند خودش و خانوادهاش را نجات بدهد و با استفاده از آموزشهای جهانبینی و قرار گرفتن در صراط مستقیم، به یک زندگی پر از آرامش دست یافته و در کنار فرزندانش به تمام خواستههایش برسد.
آنجا که یک همسفر در جایگاه مادر، پابهپای فرزندش برای رهایی او قدم برمیدارد، از هیچ محبتی دریغ نمیکند و مثل یک پرستار تمام آنچه لازم بود را انجام میدهد و در پایان سفر نتیجهاش را میبیند، من با دیدن آزادی و رهاییِ فرزندش هزاران بار خداوند را سپاس میگویم.
سلام دوستان معصومه هستم همسفر
درمورد آقای مهندس؛ بهترین آموزشی که از ایشان گرفتم، همان استقامت و اعتمادبهنفس ایشان بود، البته تمام زندگیِ آقای مهندس، برای ما درس و پر از آموزش است. اگر ایشان، اعتمادبهنفس نداشتند و تجربیات خود را در اختیار ما نمیگذاشتند، معلوم نبود زندگی ما به چه صورتی بود.
همین که ایشان تجربه خود را در اختیار تمام مسافران و همسفران قرار دادند و از اینکه جامعه ایشان را به عنوان یک فرد مصرفکننده بشناسند، نترسیدند، خودش یک آموزش بسیار ارزشمند است.
در مورد راهنمای عزیزم؛ آموزشی که من از راهنمای خودم گرفتم، درس صبر بود؛ چون راهنمای من سهمسافر داشتند اما بسیار صبور بودند. هنگامی که من وارد کنگره شدم خیلی ناامید بودم ولی وقتی صبر و استقامت راهنمای خودم را در برابر مشکلات دیدم سعی کردم مثل ایشان باشم و صبوری کنم. خدا را شکر که با این درس توانستم اندکی از مشکلات خودم را حل کنم و همیشه خداوند را بابت راهنمای بسیار خوبی که بر سر راه من قرار داد شاکر هستم و از ایشان بسیار سپاسگزارم و آرزوی سلامتی برایشان دارم.
در مورد هملژیونی؛ درسهایی که من از هملژیونیهای خودم گرفتم زیاد است ولی یکی از هملژیونهای من که الآن خودشان راهنما هستند به من درسهای زیادی دادند و من همیشه ایشان را الگوی خودم قرار میدهم؛ چون با وجود آنکه تا مدتها مسافر نداشتند، خودشان به کنگره میآمدند و بعد هم که مسافرشان آمدند با وجود آنکه مشکلات زیادی داشتند باز هم به کنگره رفتوآمد میکردند، آنقدر سعی و تلاش نمودند تا به جایگاه راهنمایی رسیدند و همیشه در لژیون حال خوشی داشتند. یادم میآید که روز جشن همسفر، تنها همسفری بودند که مسافر نداشتند ولی حالِ خوش ایشان همیشه برقرار بود و من همیشه در حال آموزش گرفتن از ایشان بودم. إنشاءالله که بتوانم از این الگو در زندگیام استفاده کنم.
در مورد رهجوهای خودم؛ یادم میآید یکروز رهجویی داشتم که وقتی برایش از صورتمسئله اعتیاد و از مهم بودن نقش همسفر در کنار مسافر گفتم به من گفت: من میدانم که بیشترِ مشکلات زندگیام تقصیر خودم است، میدانم که خودم مشکل دارم. درصورتیکه تمام همسفرانی که جلسات تازهواردین شرکت میکنند میگویند مقصر مسافرمان است و هیچوقت تقصیر را به گردن خود نمیاندازند. من یاد گرفتم که بدانم بسیاری از مشکلات به خاطر خودم است. إنشاءالله همه همسفران در این مسیر موفق باشند.
سلام دوستان سمیه هستم همسفر
در مورد آقای مهندس؛ اگر بخواهم از عمق وجود، حسم را بیان کنم باید اینگونه بگویم؛ زمان ورودم به کنگره را تولد جدید برای خود میدانم و این فرصتِ دوباره را خداوند به منِ همسفر هدیه داده است. امیدوارم بتوانم این فرصت را غنیمت بشمارم و بهرهای کافی و درست از آن ببرم و اینجاست که با فرصتِ دوباره، آن عشقِ خداوند به خود را درک میکنم. آقای مهندس برایم انسان محترمی هستند که در تولد دوبارهام، نقش پدری را ایفا میکنند و از ابتدای تولدم به آموزشهایی که در هنگام رشد کردن به آنها نیاز دارم را نثارم میکنند تا با بهترین مصالح، ساخته شوم و فردی تکاملیافته و مفید باشم. قشنگترین و باارزشترین چیزی که در کنارِ آموزشهای دیگرِ پدرانهشان دریافت کردم، آن عشق بیپایان است و میدانم با پُرکردن وجودم از این عشق و تکیه کردن به آن، تمام مشکلاتم را با تدبیر حل خواهم کرد و این عشق، مانند کلیدی است برای ورود به هر مسئلهای. تکیه کردن به عشق یعنی بهشتی که روی زمین تجربه میکنیم. تنها زندگیای ارزشمند است که صرف دیگران شود (آقای مهندس)
در مورد راهنمای محترم خودم؛ ایشان مرا به یاد نقش زیبای مادری میاندازند. در ابتدا میخواستم نقش خواهری برایشان در نظر بگیرم، اما میبینم عشقِ در وجودشان شبیه به عشق مادری است و باید این تشبیه را برایشان به کار ببرم. در این تولد دوبارهام، مادری دلسوز، فهمیده، دانا و آگاه را در کنار خود دارم که برای درست رشد کردنم تلاش میکنند. اکنون درک میکنم که خدای خوبم برای بزرگ شدنم چقدر تلاش میکند و در برههای از زندگی زمینیام دو مادر را به من هدیه میدهد و این گوشهای از تلاش و عشق خداوند را برای ساخته شدنم میرساند، اما چقدر خوششانس هستم که مادری چون خانم فاطمه عزیز را در تولد جدیدم در کنار خود دارم. مادری که فقط یک آموزش از ایشان نگرفتم؛ بلکه الگویی از صبر، مهربانی، شجاعت، درایت، اقتدار، قانونمندی، سختکوشی و ... برایم میباشند.
لحظهبهلحظه، از بودن در کنارشان آموزش میگیرم و تا عمر دارم خود را فرزند ایشان و رهجویشان میدانم.
تنها دو نفر به ما میآموزند؛ روزگار و آموزگار. اولی به قیمت عمرمان و دومی به قیمت عمرش.
در مورد هملژیونیهایم؛ از دوستان هملژیونی خودم آموزشهای زیادی دریافت کردم؛ اما باارزشترین آموزشی که از این عزیزان گرفتم پشتکار، صبر و امیدواری این عزیزان است. همیشه خودم را فردی صبور میدانستم اما با دیدنِ آنها و سفر مسافرانشان تازه فهمیدم پشتکار داشتن، صبور بودن و امیدوار بودن به زندگی یعنی چه؟ این بزرگترین درسی بود که از هملژیونیهای عزیزم دریافت کردم و همه اینها را تذکر و تلنگرِ خالقی میدانم که مرا خلق کرده است. از همه خواهرهای دوستداشتنیِ هملژیونیام تشکر میکنم که هرکدام در زمینهای برایم الگو میباشند. دوستان عزیزم، هرکجا هستیم، همانجا نقطه آغاز است؛ پس با حرکت و تلاش بیشتر، سازنده فردایی بهتر برای خودمان باشیم.
در مورد یکی از رهجویانم؛ به عنوان راهنمای تازهواردین دریافتم که اکثر تازهواردها با حال نامتعادل، گلهمندی از مسافرانشان و به امید رهایی آنها در اینجا حضور پیدا میکنند، اما آموزشی که یکی از این عزیزان به من داد این بود که اصرار داشت زودتر وارد لژیون شود، آموزش ببیند و خودش را کامل کند. این عزیز، با قاطعیت در روزهای اولِ ورودش به من فهماند که فقط باید به فکر رشد کردن خودم باشم. برایم خیلی جالب بود و از یک تازهوارد انتظار چنین چیزی نداشتم، اما تلنگر خوب و بهجایی به من زد که در سفر دوم بیشتر حواسم جمع شود تا آموزش گرفتنم را متوقف نکنم و در حرکت باشم تا بتوانم شناور بمانم. این هم یک نشانهای از خداوند برایم بود که بیشتر به طرف خودشناسی حرکت کنم و توقف در آموزش؛ یعنی برگشتن به دورانِ تاریکِ قبل از کنگره.
در نهایت هر جایی که از مسیرِ درست، در حال خارج شدن هستم خداوند به واسطه کنگره۶۰ به من یادآور میشود و مرا به مسیر اصلی برمیگرداند که باید بهخاطرش سجده شکر بهجا آورم.
خواستار آرامش، آسایش، حالخوش، انرژی و موفقیت برای همه دوستان کنگره۶۰ (بهخصوص نمایندگی وکیلی یزد) میباشم.
ادامه دارد...
گردآوری: مسئول مصاحبه، راهنمای تازهواردین همسفر صدیقه
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر افضل
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
229